جنایتها و خیانتهای
جمهوری اسلامی (۳۴):
نمونهای از لطف شکنجهگر
مسلمان!
مسعود نقرهکار
«... ف. ح. شکنجهگر زندانهای شیراز، به زمان
شاه دانشجوی دانشگاه مشهد بود، او مدتی نیز در شیراز زندگی کرد. او دانشجوئی متدین
بود و به توصیه آیتالله طاهری وارد سپاه پاسداران شد، و محل کارش نیز زندان در
نظر گرفته شد. او زیردست سعید محسنی نائینی آموزش شکنجهگری دید. بعد از مدتی به
مشهد بازگشت و مسؤولیتهائی در زندانهای مشهد گرفت. ف. ح. از مخوفترین و «خلاقترین»
شکنجهگران بود. او همه قربانیان خود را در کمتر از ۲۴ ساعت به اعتراف و یا به
قول خودش به «حرف زدن» وا میداشت. ف. ح. در جنگ یک پا و یک چشمش را از دست داد،
اکنون ویلچری و شیمیائی است. پای صحبتهای او درباره شکنجه بنشینیم(۱)»:
«...
مشکل اساسی در این است که قبول مسائل درونی زندانهای سیاسی که مورد نظر ماست برای
بسیاری از مردم امکانپذیر نیست، مگر اینکه شخصاً به گونهای با مسائل آن مواجه
شده باشند. چندی پیش شنیدم که فردی گفته بود تصور میکردم افشای شکنجه، بهخصوص
تجاوز به دختران و زنان که در آغاز به وسیله مجاهدین، و بعدها از طرف شما (راوی این
روایتها [مقام پیشین دستگاه قضائی]) دنبال شد، نوعی تبلیغات ضد رژیم میباشد. خود
من شخصاً شرایطی را تجربه کردم که میخواهم اما نمیتوانم بیان کنم و عذرخواهی از شما
دارم. و دقیقا هم مشکل همینجاست که آدمی مثل من وظیفه تاریخی خود نمیداند چنین چیزها
را افشا کند، چرا که خود، عامل است. با این احوال، مسأله مهم این است که آیا میتوان
و میباید شکنجه را به طور اصولی و عریان مطرح کرد؟ آیا شکنجه را باور خواهند کرد؟
چطور میتوان گفت که هر کس که در زندان خود را شکنجهگر مینامد شکنجهگر نیست؟ ضرب
و جرح کردن با شکنجه دادن فرق میکند، شکنجه هدفاش مشخص است، مسألهای شخصی نیست،
در خدمت رژیم یا عقیده است، اصولاً شکنجه در هر نوع، بسیار پیچیده و فنی است؛ تعجب
نکنید، دارید با حقیقت روبهرو میشوید، نمونه بگویم، مثلاً همین مورد اعدام، که
مثلاً به سادگی گفته میشود فاطمه حسینی در زندان به دار آویخته شد، اینطور نیست
که طناب را بیندازی دور گردن زندانی و زندانی را بکشید بالا و بعد از چند دقیقه
دست و پا زدن، جسد را بکشید پائین و تمام؛ نه اصلاً اینطور نیست؛ زندانی اگر در
شرایط خاص با بازجو همکاری کرده باشد و در دادگاه محکوم شده باشد، طناب را به زیر برآمدگی
گردن محکم میکنند و قربانی ظرف چند دقیقه و در کوتاهمدت با مرگ درگیر میشود و
بعد آرام میشود و بدناش سرد میشود. این لطف شکنجهگر به زندانی است؛ در غیر این
صورت، طناب را دقیقاً زیر چانه میگذارند و طوری آن را محکم میکنند که گردن جای
چرخش نسبی داشته باشد. زندانی به محض اینکه بالا کشیده میشود، تا مدتی طولانی
زنده میماند و مثل کسی که بدناش در حال سوختن صد درصد است پیچ و تاب میخورد. آنقدر
حرکتها سریع و خشن هستند که طناب در گردن جا باز میکند و خونریزی شروع میشود،
بر اثر کشیده شدن زبان از دهان به بیرون، و در اثر فشار دندانها و فرو رفتن دندانها
در زبان، صورت زندانی پر از خون میشود، صورت ابتدا سرخ و به تدریج به طرف کبودی میرود
و متورم میشود، چشمها وحشتزده به بیرون از حدقه جهیده میشوند و بدن به تدریج
سنگین و سرد و خشک میشود.
شاید دردناک باشد اما تجربه نشان میدهد که در
زیر شکنجه اکثر زندانیان حقیقت را نمیگویند، حقیقتی ندارند که بگویند، برای رهائی
از شکنجه دروغ میگویند و بر اساس همان دروغ محکوم میشوند. چرا؟ چون بازجوئی
اطلاعاتی است نه تحقیقی، وقتی زندانی اسیر میشود آنچنان برایش فضای رعب و وحشت ایجاد
میکنند که تمام وجود زندانی بیقرار و مضطرب میشود و وقتی زیر شکنجه برده میشود
و بازجویش شرایطی خاص برایش ایجاد میکند، او برای یک لحظه ناخودآگاه ذهناش را (و
برای همیشه) در اختیار آنها میگذارد، باید آنچه را که آنها میگویند و میخواهند
زندانی اعتراف کند و کتباً بنویسد، حال بعد از آن، باید کیفر آنچه را که گفته و
نوشته پس بدهد، و در صورت زنده ماندن باید از آن همه دروغ رهائیبخش که گفته و درباره
دیگران حرف زده، و دیگران را به همراه خود به زندان آورده، توبه کند. چنین زندانیای
پریشانحال [میشود] و تا آخر عمر آرام نمیگیرد. اگر یک زندانی بخواهد مقاومت کند
و یا قهرمانسازی کند، مسلماً هیچوقت به محکمه شهر نمیرسد، و زیر همان شکنجهها
خاموش میشود. آیا تصور میکنید مخاطب شما میتواند آنچه را که گفته میشود حتی در
تصور خود داشته باشد؟! موضوع این است، اکثریت دور از جریانات هستند، اگر میخواهید
این مطالب را خوب متوجه شوید باید با اطلاعات کافی در فضای افشاگریهای زندان قرار
بگیرید، وقتی از بیضهکشی یا اعدام مرغی یا مسلخ یا یخچال گفته میشود، مخاطب شما
باید بداند شما درباره چه چیز حرف میزنید، در غیر این صورت، سادهاندشی است که
تصور کنید آنچه گفته میشود مخاطب میپذیرد، دلیل هم همواره گفته شده است، شاید
عدهای اهل درد بدانند که چه میگوئید اما همه اینجور نیستند.
فراموش نکنید عدهای بیرحمانه به شما (افشاگر
شکنجهها) حمله میکنند. اینها زیاد هستند، آرام باشید، قبول نکنید، بیانصافی است
که ما باور کنیم آنها میپذیرند و باید بپذیرند، چون آنها فضائی را که تجربه کردهاند
متفاوت است، اینها را نمیدانند و از مسائل و مشکلات بیاطلاعند. اینکه مخاطب شما
بداند که شما چه میگوئید، اول باید شکنجه را تعریف کنید. (امروز زمانه هم زمانه
دیگری است، زمان بدی است، نمیدانم چرا این موضوع به ذهنم آمد، همین مرحومه زهرا
کاظمی، همسر آقای اسلامی که این شخص حتی آنقدر معرفت نداشت تا در خاکسپاری زناش
در سید علاءالدین حسین (آستانه) در کنار مادرزن پیر ماتمزدهاش باشد و فاتحهای
از سر اخلاص و در غیاب پسرش بر گور بخواند، تصور کنید در چه زمانهای هستیم)...؛
باری، بسیاری میگویند همه اینها تبلیغات علیه رژیم است، بگویند، چه پیش میآید، میدانید
چرا چنین میگویند؟ برای اینکه شکنجه و قصاوت به طور مخصوص گفته نشده است، مثلاً
وقتی من میخواهم در مورد نعمتی، ضیائی، یا بخشی یا فاطمه جباری یا صدیقه رضوی یا
حاج مرتضی سمنانی صحبتی کنم، مخاطب من وحشت میکند و میترسدکه من چه دارم میگویم،
باور نمیکند.
اما شما بگوئید، شما حاجی (منظور راوی است) که
آنجا هستی بگوئید، شما حکام فاسد را میشناسید، شما شاهد تجاوز به ناموس زنان و
دختران مردم بودید، بگوئید، مهم نیست که باور کنند یا نکنند، باید گفت، بالأخره
زماناش فرا خواهد رسید، راجع به راضیه مروج بگو، شخصیتی دیوانه و هولناک، یا قاضیها،
دادیارها و شکنجهگرها را رو کن، اگر برای خودت و ما نمیکنی، لااقل تو که آدم مؤمنی
هستی به خاطر خدا بکن، تا باقی عمر راحت باشی که حرفت را زدی، مهم نیست قبول کنند یا
نه، بگو حاجی، بگو، دیر نیست همه این زندانها درهایش باز شوند، مردم همه زندانها
را خواهند دید، آنوقت باورت خواهند کرد، ما هم کمکات میکنیم حاجی و تا آخر با
تو هستیم، بگو که شاهد چه فجایعی بودی...».
زیرنویس:
*
سلسله مطالبی که سی و چهارمین بخش آن را خواندید، اظهارات یکی از کارکنان سابق قوه
قضائیه حکومت اسلامی در شکنجهگاهها و زندانهای این حکومت، و در جبهه جنگ است.
او به عنوان شاهد تجاوز به دختران و زنان زندانی، شاهد شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی
و عقیدتی، از گوشههایی از جنایتهای پنهانمانده جنایتی به نام حکومت اسلامی پرده
برمیدارد. (با توجه به اینکه در زندانهای حکومت اسلامی، شاغلین در زندانها از
نامهای متعدد و مستعار استفاده میکردند و میکنند، نامها و فامیلیها میتوانند
واقعی و حقیقی نباشند.
برای پیشبرد گفت و گوها قرارمان این شد که در
صورت امکان، یک هفته مسائل مربوط به سالهای گذشته مطرح شود و یک هفته مسائل روز.
راوی این سلسله مطالب سال ۱۳۸۵ ایران را ترک کرده است و در یکی از کشورهای شرق آسیا
پناهنده است، او اما به دلیل شغلهای حساس و ارتباطهای گستردهاش به هنگام خدمت،
هنوز با تعدادی از فرماندهان سپاه و نیروهای انتظامی، کارکنان قوه قضائیه و روحانیون
ارتباط دارد. اطلاعاتی که پیرامون مسائل جاری داده میشود از طریق همین ارتباطهاست.
۱ـ
گفتههای فوق حرفهای یکی از شکنجهگران حکومت اسلامی است که در تماسی تلفنی با
راوی این روایتها، مطرح کرده است.
* دیدگاههای وارده در نوشتارها لزوماً
دیدگاه «نجواهای نجیبانه» نیست.
------------------------------------
سایر بخشهای «جنایتها و
خیانتهای جمهوری اسلامی»:
------------------------------------
لطفاً از نوشتارهای زیر
نیز دیدن فرمائید
(نوشتارهای برگزیده
وبلاگ):
(به ترتیب، از نوشتارهای قدیمیتر به جدیدتر)
------------------------------
لطفاً در صورت امکان و
صلاحدید، عضو شوید: