جنایتها و خیانتهای
جمهوری اسلامی (۲۰):
پسر فرمانده عملیات علیه
جنبش سبز را
بعد از تجاوز، زیر شکنجه
کشتند
مسعود نقرهکار
... دوستان مشترک از من خواستند به سردار «ح. ب.»
تلفن کنم. گفتند برای او اتفاق ناگواری افتاده و نیاز دارد کسی با او صحبت کند.
سردار را از جبهه میشناختم. رفیق هم بودیم، مرد درستی بود. زخمی شد اما باز به
جبهه برگشت. خیلی سختی و بدبختی کشید. بعد از جنگ، درجه گرفت، و فکر میکنم همین
درجه گرفتن کار دستش داد.
پس از روزها کلنجار با خودم بالأخره تلفن کردم.
دخترش، ملیکا گوشی را برداشت و بعد از سلام داد زد: «بابا، عمو» و طول کشید تا
سردار آمد. سلام کردم، پاسخم گریه بود، گریه نه، مویه میکرد. نتوانستم تاب بیاورم،
همصدا شدیم. با هق هق گفت: «تو درگیری زیر مشت و لگد و باطوم خردش کرده بودن، سپر بچههای
مردم شده بود. بعد بردنش به شرفش لطمه زدن، بعدم کشتنش، آخه حاجی قرار ما با امام
این نبود.»، و باز گریه و مویه، و گفت: «بدجور زده بودنش، نتونستم بشناسمش، صورتش
پف کرده بود، شونههاش خرد شده بودن. آنقدر توی سرش زده بودن که سرش چاک چاک شده
بود. اون بدن ظریف و تکیده، اون صورت پاک و نجیب، پر از کبودی و خونمردگی بود، افتاده
بود روی سنگ مردهشورخونه، من حتی تو جبهه این حد نامردی ندیده بودم، خودم شستمش،
کفنش کردم». گفتم: «سردار خیلی تند میری، تو هنوز اسیر ترکشی، نفسات با سردی
زندهس»، گفت: «نفس آخرم برای مردم، داغ دیدم، سوختم، به حریم جوونم، به عزیزم
تجاوز کردن، اونم با اون وضعیتی که باورکردنی نیس»، پرسیدم: «چطوری میخوای شروع
کنی؟»، گفت: «با عملیات ذوالفقار، یادته، اول شناسایی، بعد رسوایی تا حد شناعت و تعفن،
همان کاری که اینا با مسلمونی کردن». پرسیدم: «جایی تا حالا شناسایی شده، عواملش
چه کسانی بودن، کجا اتفاق افتاده؟» گفت: «نه، نمیدونم، جا که زیاده، بازداشتگاه
شاپور، کهریزک، عشرتآباد، زیرزمین وزارت کشور، بازداشتگاه پاسارگاد و خدا میدونه
چند جای دیگه، جاهایی که پر از مهمون بی شناسنامه و بی کفن بودن و هستن، بچههای
جبهه دارن یاری میکنن، تو بلوار تختی چهار تا خونه امن بوده، زیره این شمارهها
۶۶، ۴۲، ۷۷» و زد باز زیر گریه. گفتم: «سردار منم هستم، هر کاری از دستم بر بیاد».
هق هق کنان گفت: «قربونه رفاقتت، هنوزم رفیق راهی»، گفتم: «سردار تو این جریان
خودتم فرمانده بودی، حالا چرا...»، حرفم را قطع کرد و گفت: «نمیدونی چه وضعی بود
حاجی، مردم مثل سیل میاومدن، این مردم یه چیز عجیبی هستن، هیچ جا مثلشون پیدا نمیکنی،
میان پر و بال میدن، نارو ببینن یهو آتیش میگیرن، همه جفت کرده بودن، همه رو هم
از دم زدن»، باز گفتم: «شمام اون روزا فرمانده بودین سردار، چطور حالا به فکر
افتادین؟». گفت: «جان زهرا تو دیگه حرومم نکن، بذار کار خودمو بکنم، میخوام بلاگردون
مردم بشم، با یه یا حسین....». و تلفن قطع شد.
باز تلفن کردم. با گریه شروع کرد. «آقا تسلیت
فرستاده، برام آرامش و صبر جمیل آرزو کرده، چند تا هم مأمور فرستاده که کلی هندونه
بذارن زیر بغلم، که بله شما اهل انقلاب هستین و در این راه خیلیها شهید دادن»، به
او گفتم: «سردار طناب گردنته»، گفت: «آره این دفعه سردار شده فرماندههاشم، اما
نه، تا ما سر خودمون نیاد حالیمون نمیشه، یادته وقتی خونوادت زیر آوار موشک موندن
چه دردی میکشیدی؟ وقتی بچهها زیر بمب لبیک گفتن چقدر زار زدی، خاکسترنشین شدی،
حالا من مثل تو شدم، تا آخرشم میرم، به جوونیش قسم خوردم، آمر و عاملشو میکشم،
همونجوری که بچهمو کشتن». به او گفتم: «سردار تو بزرگ جبهه بودی، کاری نکن مثه
حاج داوود و حاج ناصرت کنن(۱)، پرپرت میکنن، اینا چشم و رو ندارن». صدایش را بلندتر
کرد و گفت: «نه، دیگه از اون خبرا نیس، اونوقت مردم نبودن، مردم تو میدون نبودن،
حالا مردم هستن، فرق کرده، باید دست این مردمو بوسید، آره فرق کرده حاجی». خداحافظی
کرد و حرفهایمان را گذاشتیم برای بعد.
دو هفته بعد شنیدم سکته کرده و بردنش بیمارستان
بقیة الله. بارها تلفن زدم اما نتوانستم با او صحبت کنم. بالأخره به خانهاش تلفن
کردم. گفتند: «سردار رفت، سردار مرد».
سردار داغ پسر ۲۳ ساله دانشجویش را تاب نیاورد.
او دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بود. پسر سردار را بعد از ضرب و شتم شدید در
تظاهرات دستگیر میکنند. با چوب به او تجاوز میکنند و زیر شکنجه جانش را میگیرند...»
***
پاسخ به چند سؤال
سؤالهایی که در اختیار من قرار گرفته، از سوی
عزیزی مطرح شده که به گفته خودش مدت یک سال در زندان اصفهان و ۶ سال در زندانهای
شیراز به عنوان زندانی سیاسی، زندانی بود.
۱-
آیا خبر از تعداد کل قتل عام شدگان ۶۷ شیراز
و استان فارس و کل کشور دارید؟
پاسخ بنده: تعداد قتل عام شدگان سال ۶۷ ناروشن
است و فکر نمیکنم کسی بتواند آمار دقیق بدهد، به ویژه در رابطه با شهرستانها،
حدس و گمان من این است که در شیراز حدود ۶۰۰ تا ۶۵۰ نفر قتل عام شدند. در شیراز،
دختر و زن، که اکثراً مجاهد بودند زیاد اعدام شدند. اعدامهای شهرهای فسا، جهرم، فیروزآباد،
اصطهبانات، کازرون، مرودشت، نورآباد و... را هم باید در نظر داشت. در شیراز پیش از
شروع کشتارها رفتند سراغ تعدادی از زندانیانی که آزاد کرده بودند اما به آنها کینه
داشتند. آنها را بردند تو خانههای امن و کشتند. تعداد اینها نامعلوم هستند. اکثر
توابها ـ به احتمال همه توابها را هم قتل عام کردند. (البته توابکشی در شیراز
همیشگی بود. همان سالهای ۶۴ یا ۶۵ قاسم وطنپرست (سبحان) را کشتند، او اهل مشهد و
مسؤول بخش فرهنگی مجاهدین بود که تواب شده بود، یا فرزاد محمدی (حمدالله) که اهل سیستان
بود و از مسؤولین بخش حفاظت مجاهدین بود. اما سال ۶۷ فرق میکرد، قتل عامشان
کردند.)
۲-
آیا در زیرزمین سپاه شیراز، اعدام صورت میگرفت؟ و چگونه؟
پاسخ: بله، من نمونه محمد جاور و فاطمه عزیزی
را ذکر کردم، که دار زده شدند. سال ۶۰-۶۱ در این زیرزمین زیاد حلقآویز کردند. روایت
جنایتهای هولناک این زیرزمین را خواهم گفت.
۳ـ
چه تعداد زندانی سیاسی در عادلآباد و شیراز در آن مقطع زندانی بودند؟
پاسخ: دقیق نمیتوانم بگویم. در عادلآباد ۴
بند وجود داشت. زمانی که من آنجا بودم بند ۱ و ۲ و ۳ بند زندانیان عادی بود، بند ۴
بند سیاسیها بود. بعد از بند ۴ هم، بندی وجود داشت به نام بند زنان، البته قرار
بود در این محل درمانگاه بزنند که نشد. میگفتند ظرفیت هر بند ۳۰۰ زندانی است اما
در آمار رسمی میگفتند کل زندانیان عادلآباد و ظرفیت زندان ۹۰۰ نفر است، به یاد
دارم ما در زندان عادلآباد گاه تا ۲۰۰۰ زندانی داشتیم که بیشترشان زندانیان عادی
بودند.
۴
ـ از دکتر افنان و اصداقی نام بردید، آیا آنها از اعضای سپاه پاسداران بودند؟
[پاسخ:] دکتر افنان بهایی بود، متخصص اطفال بود
و در شیراز در پاساژ کوروش که روبروی سینما سعدی بود، مطب داشت، بسیار انسان شریفی
بود، اعدامش کردند. دکتر علی اصداقی مجاهد بود و اهل جهرم، او گلولهای که در درگیری
به کمر سعید مشکینی (مجاهد) خورده بود را درآورده بود، از نزدیکان بشارتی و آیتاللهی
(امام جمعه جهرم) بود، آزاد شد، در جهرم در دانشگاه پست و مقامی هم گرفت.
۵-
شما گفتید که مجید ترابپور سیگار میکشید. تا آنجا که من به یاد دارم او سیگاری
نبود، از سیگار بدش میآمد و سیگار را برای بچههای بند سیاسی ممنوع کرده بود.
پاسخ: مجید ترابپور سیگار میکشید و زیاد هم میکشید.
شاید جلوی شما و زندانیان نمیکشیده. اینکه برای زندانیان سیاسی هم سیگار کشیدن را
ممنوع کرده بود برای اذیت کردن زندانیان بوده. مجید نه فقط سیگاری که تریاکی هم
بود. در یک مورد حدود ۵۰۰ گرم تریاک وارد زندان کرد که لو رفت. صحبت بر سر دستگیری
و محاکمهاش شد که بلافاصله موضوع درز گرفته شد و منتفی شد. علت هم این بود که هیچکس
مثل مجید و برادرش (خلیل) به راحتی آدم نمیکشتند. برای این دو برادر، آدم کشتن
مثل آب خوردن بود و مسؤولین به یک چنین افرادی نیاز داشتند. به همین خاطر، تریاک
آوردن او به زندان و سایر کثافتکاریهای او و برادرش نادیده گرفته میشد.
زیرنویس:
*
سلسله مطالبی که بیستمین بخش آن را خواندید، اظهارات یکی از کارکنان سابق قوه قضائیه
حکومت اسلامی در شکنجهگاهها و زندانهای این حکومت، و در جبهه جنگ است. او به
عنوان شاهد تجاوز به دختران و زنان زندانی، شاهد شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی و
عقیدتی، از گوشههایی از جنایتهای پنهان مانده جنایتی به نام حکومت اسلامی پرده
برمیدارد. (با توجه به اینکه در زندانهای حکومت اسلامی، شاغلین در زندانها از
نامهای متعدد و مستعار استفاده میکردند و میکنند، نامها و فامیلیها میتوانند
واقعی و حقیقی نباشند).
برای پیشبرد گفت و گوها قرارمان این شد که در
صورت امکان، یک هفته مسائل مربوط به سالهای گذشته مطرح شود و یک هفته مسائل روز.
راوی این سلسله مطالب سال ۱۳۸۵ ایران را ترک کرده است و در یکی از کشورهای شرق آسیا
پناهنده است، او اما به دلیل شغلهای حساس و ارتباطهای گستردهاش به هنگام خدمت،
هنوز با تعدادی از فرماندهان سپاه و نیروهای انتظامی، کارکنان قوه قضائیه و روحانیون
ارتباط دارد. اطلاعاتی که پیرامون مسائل جاری داده میشود از طریق همین ارتباطهاست.
۱ـ
حاج داوود کریمی، سردار سرلشکر بود، شیمیایی شد، از طرفداران منتظری بود، او را
طرد کردند و آنقدر به او بیتوجهی کردند تا از عوارض زخمهای جبهه خرد شد. او
آهنگری میکرد. حاج ناصر قاطع هم که سردار سرلشکر بود همان سرنوشت حاج داوود را پیدا
کرد.
منبع: وبسایت «گویانیوز»
* دیدگاههای وارده در نوشتارها لزوماً دیدگاه «نجواهای
نجیبانه» نیست.
------------------------------------
سایر بخشهای «جنایتها و خیانتهای جمهوری
اسلامی»:
جنایتها
و خیانتهای جمهوری اسلامی (۱۴): احکام دهگانه شاهرودی - خمینی درباره تجاوز،
شکنجه و کشتار
جنایتها
و خیانتهای جمهوری اسلامی (۱۸): سرنوشت دردناک و رقتانگیز فرماندهان و قهرمانان
جبهههای جنگ
------------------------------------
لطفاً از نوشتارهای زیر
نیز دیدن فرمائید
(نوشتارهای برگزیده
وبلاگ):
(به ترتیب، از نوشتارهای قدیمیتر به جدیدتر)
------------------------------
لطفاً در صورت امکان و
صلاحدید، عضو شوید:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
*** نظرات شما بلافاصله منتشر میگردد ***