جنایتها و خیانتهای
جمهوری اسلامی (۱۵):
گورهای دستهجمعی در شیراز
و نام تعدادی از شکنجهگران
مسعود نقرهکار
... خمینی مثل اکثر آیتاللهها و مجتهدین بر مبنای احادیث
و احکام ابتدا نظرش این بود که بعد از کشتن منافق، جسد را باید در بیابان رها کرد
تا طعمه حیوانات شود. به خمینی گفته شد درست که بیابان زیاد داریم اما اوضاع و
احوال و شرایط فرق کرده و حتی در دورافتادهترین بیابانها هم احتمال رفت و آمد
هست و انداختن اجساد در بیابانها به خصوص وقتی تعدادشان زیاد باشد، ممکن است باعث
رؤیت اجساد شود. حضرات تصمیم گرفتند اجساد در مناطقی دور از قبرستان مسلمانان و
بدون نام و نشان دفن شوند و مسلمانان از رفتن به این مناطق منع شوند.
در کشتار سال ۱۳۶۷ چون تعداد قربانیان زیاد بود و اعدامها
دستهجمعی و در فواصل کوتاه انجام میشد، جسد قربانیان در گورهای دستهجمعی در
مناطق مختلف دفن شدند. هنوز بسیاری از این مناطق ناشناخته ماندهاند، برخی مناطق
لو رفتند و یا توسط مأموران به خانوادهها گفته شدند، برخی را خانواده قربانیان بر
اثر تصادف شناسائی کردند. در شیراز در یکی دو منطقه جسدها را چون با عجله دفن
کرده بودند و عمق گورها کم بود، باران مهرماه همان سال خاک را شسته بود و جسدها
نمایان شده بودند و رهگذران پی بردند که آن منطقه گور دستهجمعی است و خبر پیچیده
بود.
در شیراز برنامه دفن در گورهای جمعی در غالب مواقع توسط
شاهرخ صبوری و حسین الهی و سرمست اخلاق تابنده انجام میشد، (سرمست تا سال ۶۳-۶۴
به عنوان راننده لودر در دفن قربانیان نقش داشت) و بعد نعمت زراعت پیشه این وظیفه
را به عهده گرفت. شاهرخ محل را مشخص میکرد و سرمست و بعدها نعمت از ساعت ۱۱ تا ۱
بعد از نیمه شب گور را حفر میکرد، و حدود ساعت ۱ بعد از نیمه شب، یا شب بعد در
تاریکی اجساد را میبردند و میریختند توی گور، و بلافاصله هم لودر روی اجساد خاک
میریخت و آنجا را صاف میکرد. حسین الهی و۵ یا ۶ محافظ مسلح هم حضور داشتند. معمولاً بعد از
بیست روز میآمدند خاک را زیر و رو میکردند و گرد سفیدی که در بشکههای آبی بود
روی اجساد میریختند و روی آن سیمان خالی میکردند. اوائل تصور من این بود که این
گرد سفید، آهک است و آهک باعت از بین رفتن سریعتر جسد میشود اما بعدها شنیدم یک
ماده شیمیائی با بوی بسیار تند بود، هم برای سمپاشی و هم از بین رفتن سریع اجساد.
گاهی از یک گور دستهجمعی به دفعات برای دفن استفاده میکردند.
گورهای دستهجمعی شیراز
در شیراز دو گور دستهجمعی بزرگ وجود دارد و چندین گور دستهجمعی
کوچک و پراکنده، من ابتدا درباره آن دو گور دستهجمعی بزرگ میگویم و بعد به سایر
گورهای دسته جمعی اشاره میکنم:
۱- پادگان امام حسین فعلی (قبلاً پادگان مسگر نامیده میشد)
و میدان چوگان روبروی این پادگان:
پادگان در انتهای خیابان زرهی دارای دو ساختمان دوطبقه سفیدرنگ
در مجاورت هم بود، و یک ساختمان کوچکتر نزدیک به خیابان؛ که این ساختمان دادسرای
سپاه پاسداران بود که بعداً دادسرا و دادگاههای نیروهای مسلح شد. دو ساختمان بزرگ
ظاهراً ساختمان اداری بودند، اما محل زندگی برخی سران نظامی سپاه و اطلاعات و
دادگاههای انقلاب و دادسراها و خانوادههایشان بود. به تدریج چند ساختمان نیز
در اطراف این ساختمان و پادگان ساختند و فصای سبز زیبائی در اطرافش درست کردند.
پشت ساختمان، زمین وسیع کشاورزی بود، زمینی محصور که محافظت میشد. ورود به این
محوطه اجازه ویژه میخواست. پادگان یک در اصلی داشت و درهای فرعی دیگر، که درهای
فرعی محل رفت و آمد سران پادگان و اطلاعاتیها بود. تقریباً در وسط زمین کشاورزی ۶
تیر فلزی بود، با فاصله از یکدیگر به صورت تقریباً نیمدایره. چهار تیر برای اعدام
و تیرباران و دو تیر هم تیر برق، که نور محوطه را تأمین میکردند. جلوی تیرها یک
محوطه سیمانی ساخته بودند که حدوداً ۵ متر بود. موقع اعدام این فاصله ۵ متری را
رعایت میکردند. در این محل گاهی در آن واحد که دار میزدند، تیرباران هم میکردند.
فاصله مهرماه ۶۰ تا پایان ۶۷ اینجا نیز یکی از محلهای اعدام بود و اجساد را هم در
همین منطقه دفن میکردند. فقط افرادی در این محل دفن نمیکردند که ملاقاتی و
خانوادههائی پیگیر داشتند و مورد را دنبال میکردند و یا شناخته شده بودند. بیشتر
میشود گفت غیربومیها را در این محل در گورهای دستهجمعی دفن کردند. این گورها
به عمق دو نیم تا سه متر بودند، به همین خاطر، هر از گاهی یک متر خاک آن مناطق را
میکندند و سمپاشی میکردند. بعد از سال ۶۷ سپاه طرحهای ساختمانی در این مناطق
داشت که نمیدانم چگونه پیش رفت و چه بر سر گورها آوردند. میدان چوگان روبروی
پادگان نیز محل دفن دستهجمعی قربانیان بود.
۲- مناطقی از دارالرحمه
شیراز به نشانی جاده کمربندی و خیابان اصلی شهرک شیخ علی چوپان محل گورهای دستهجمعی
است. در این منطقه جاده زاویهای درست میکرد که سمت چپ به کمربندی و مستقیم به خیابان
شیخ علی چوپان وصل میشد. تقاطعی نیز وجود داشت یک جاده فرعی که صورت عمود به خیابان
شیخ علی چوپان وصل میشد، که در واقع یکی از اضلاع دارالرحمه و منتهی به پشت
دارالرحمه بود. در اواخر دارالرحمه خیابان شیخ علی چوپان در منتهی إلیه خیابان
قبرستان ادامه مییابد. در سمت راست خیابان "کفرستان" است، محل بسیاری
از گورهای جمعی است. خانواده قربانیان این محل را میشناسند (حداقل ۵ گور دستهجمعی
بزرگ). برخی از قربانیانی که در این محل دفن شدند را به یاد میآورم: وحید (یا سعید)
کریمی، مسعود ده بزرگی، مهرداد نجاتی، مینا طالب پور، شهلا فرهی، مینا وحیدی و
مصطفی میبدی، میگفتند ۵ نفر آخری به دار آویخته شدند و بقیه تیرباران شدند.
بعدازظهر چهارشنبهها ملاقاتی حضوری میدادند و بعد همان شب یا پنجشنبه شب اعدام
میکردند. از به برخی خانوادهها در مقابل دریافت ۲۰۰ تومان پول هر گلوله که بعدها
شد ۲ هزار تومان خبر اعدام و محل دفن را میگفتند. خانوادههائی که در این محل
عزاداری میکردند و یا اقدام به گذاشتن سنگ قبر میکردند مورد هجوم چماقداراران
سپاه یا بسیج محلی قرار میگرفتند و سنگهای قبر هم شکسته میشد و یا سنگ را میبردند.
این منطقه سریعاً از گورهای جمعی پر شد. این درگیریها باعث نگرانی سران سپاه منطقه
بود.
قطعه دیگری در همین محل در نظر گرفتند، در همان جاده فرعی،
تقاطع کمربندی و شیخ علی چوپان، که ضلع دیگر دارالرحمه بود، حدود ۱۰ کیلومتری در
سمت راست که زمینهای شاه وردی یا شاه لودی میگفتند، حداقل سه گور دستهجمعی در آنجا
بود. بسیاری از این قربانیان محلی نبودند.
۳- محله یا
روستای مخروبهای به نام محله "چنار سوخته"به طرف دشت ارژنگ، در جادهای
فرعی، به فاصله ۲ تا ۳ کیلومتری جاده اصلیتر، محلی که رفت و آمد نمیشد.
۴- گورستان قدیمی،
دارالسلام، دروازه شاه دائی الله، که در واقع دارالرحمه (گورستان جدید) جای آن را
گرفته بود.
۵- اطراف تیمارستان
سلامی در جاده اکبرآباد/ جاده فسا/ که به مخروبهای بدل شده بود و رفت و آمد به آن
منطقه نمیشد.
۶- آب انبار
قوزی، از شیراز به طرف مرودشت، وقتی از زیر تاق قرآن رد میشوید آب انبار را میبینید.
۷- روزهائی که
تعداد اعدامها زیاد بود، برخی از اجساد را در قصر صاحب الزمان (یا پادگان صاحب
الزمان، جنوبیترین منطقه شیراز که زمانی محل اعزام به جبهه بود، و همینطور محله
کفترک شیراز (سه گور جمعی)، در مناطق پرتافتاده در جاده سیمان شیراز، اطراف پل حسینآباد
جاده فسا (۷ گور دسته جمعی) دفن کردند.
۸- در زندان
شنبده بودم اما خودم ندیدم، گفته میشد تعدادی از اجساد را در چندین "چاه
خشک" در اطراف شیراز انداختهاند و روی اجساد خاک و سنگ ریختهاند، و همینطور
چاهی بسیار عمیق در زندان سپاه (پلاک ۱۰۰)، (که احتمالاً روی چاه را پوشاندهاند)،
در زندان در مورد انداختن تعدادی از اجساد به چاه آبهای کریمخانی هم صحبت بود. (در
دوره کریم خان زند در منطقه مسجد وکیل چند چاه عمیق کنده شد که به آب رسید، آبهائی
که میریخت به آبهای شور دریاچه بختگان، بعدها به عنوان مسیر فاضلاب استفاده
شد.)
نام برخی از شکنجهگران (شیراز)
سن شکنجهگران در آغاز شروع به کارشان بین ۱۸ تا ۲۳ سال
بود.
۱- فرزاد شکری
پور، معروف به شکری، از مسؤولین بازداشتگاه، در جریان اعدامهای سال ۶۷ بسیار فعال
بود، او سابقه تجاوز به دختران و زنان محکوم به اعدام داشت.
۲- حسین الهی،
شکنجهگر و بازجو، فعال در دفن قربانیان.
۳- حسین چابک
گلی برنجی، شکنجهگر کهنهکار و باتجربه، مسؤول چند بازداشتگاه بدون نام و به نام،
موردهای تجاوز به زنان و دختران اعدامی داشت.
۴- سید حسین آیتالهی،
شکنجهگری که خود را خیلی مؤمن و متقی مینمایاند، او مورد اقدام به تجاوز به یک
جوان زندانی داشت، مجید تراب پور تصادفی از واقعه خبردار شد و گزارش کرد، آیتالهی
بعد اظهار پشیمانی و ندامت توبیخ شد، البته بعدها آیتالهی داماد تراب پور شد. از
خصوصیات آیتالهی این بود که آنچنان وحشیانه شکنجه میکرد که چند مورد قطع عضو
قربانی را باعث شده بود.
۵- حسین بافقی،
شکنجهگر و بازجو، عصبی و بسیار خشن، حالتهای بیماران روانی را داشت، در سال ۶۷
با ولع و لذت خاصی قربانیان را اعدام میکرد. حتی با محکومین به مرگ بدرفتاری میکرد.
۶- مهدی بازائی،
شکنجهگر و چند مورد تجاوز به زنان و دختران اعدامی.
۷- فریده
رستگاری جهرمی، شکنجهگر زنان، بیمار جنسی، در قتلهای "قنات" هم در
جهرم دست داشت، در اعدامهای سال ۶۷ فعال بود.
۸- رقیه
دادخواه، شکنجهگر، شلاقزن ماهر، بعدها به بوشهر منتقل شد.
۹- حسن بی بی،
شکنجهگر، متخصص آدم سوزاندن، او در بند مجرد، قاضی آزاده و معروف، حاج ابوالحسن
محققی را آتش زد. شایع کردند این قاضی به وسیله آتش زدن پتویش خودسوزی کرده، که
واقعیت نداشت.
۱۰- خلیل تراب
پور، شکنجهگر، بسیاری از زندانیانی که او بازجوئی و شکنجه کرد پیش از رفتن به
دادگاه از بین رفتند، او بسیاری از معتادان را آتش زد، و گروهی از معتادان را در یک
گور جمعی سوزاند.
۱۱- مجید تراب پور،
(برادر خلیل)، او که در اعدامها فعال بود، متخصص شکنجه بیضهکشی بود.
۱۲- سید حشمتالله
حسینی، معاود عراقی، فارسی را به لهجه عربی و کردی حرف میزد، چشمهایش بسیار ضعیف
بودند. در اعدام قربانیان بسیار فعال بود.
۱۳- زینت صابری،
شکنجهگر و شلاقزن زنان،
۱۴- لعبت الهی،
شکنجهگر، بددهن، خشن و عصبی، متخصص شوک برقی.
۱۵- فاطمه محبی،
شکنجهگر، فحاش، از فعالین تیم اعدام.
۱۶ – مریم موسوی،
شکنجهگر، مسؤول یخچال و سردخانه، استاد شکنجه پروانه، که غالب قربانیانش قطع نخاع
میشدند.
۱۷- جعفر
جوانمردی، شکنجهگر، معروف به "شکارچی" تیر خلاص زن، متجاوز به زنان و
دختران.
۱۸- جواد معلمی،
سرتیم خلاص زنها، شکنجهگر، عاشق نارنجک بود، همکارانش نقل میکردند در یک نوبت
به میان اجساد قربانیان یک گور جمعی که برخی هنوز زنده بودند نارنجک پرتاب کرد،
متجاوز به دختران و زنان اعدامی.
۱۹- شاهرخ صبوری،
شکنجهگر و متجاوز به دختران و زنان اعدامی، مسؤول شناسائی محل دفن، به گفته خودش
در مواردی زندانی هنوز زنده بود که او دستور پر کردن و مسطح کردن گور را میداد.
۲۰- حمید بانشی،
مسؤل بازداشتگاه سپاه، بسیار خشن، متجاوز به دختران و زنان اعدامی، کابلزنی ماهر،
معروف بود با ۱۰ ضربه کار را تمام میکند (زندانی لب به اعتراف میگشود). تبحر در
ضربه زدن از روی کفش داشت، که هولناک بود.
۲۱- علی پارسا، شکنجهگر.
۲۲- حسین پارسا (برادر علی)، شکنجهگر.
۲۳- گوهر،
شکنجهگر، معروف بود که خفه کردن با دست را خیلی دوست داشت. همکارانش نقل میکردند
زمانی دو زن زندانی را به اتاق محاکمه میبرد، یکی از زنهای زندانی به دیگری
آهسته میگوید: "مث اینکه ما رو "گاو" (برخی از زندانیها به گوهر لقب
گاو داده بودند) داره میبره برای محاکمه"، زندانی دیگر به همبندش پاسخ داده
بود: "الآن وقت شوخی نیست". گوهر این گفت و گو را شنید. پیش از آنکه آنها
را به حلقه دار بیاویزد دیوانهوار تلاش کرده بود آنان را خفه کند. این واقعه را
خود گوهر با افتخار نقل میکرد.
۲۴- کریم جوزی:
شکنجهگر، بسیار وحشی و عصبی، متجاوز به دختران و زنان اعدامی، استاد تکزنی در
شلاق زدن.
۲۵- مجتبی
کاوه، مسؤل بازداشتگاه خلیلی، خشن و بددهن و متجاوز به دختران و زنان قربانی، مسؤول
انتخاب برای خونگیری قبل از اعدام زندانی. گفته میشد در سال ۶۷ او مسؤولیت داشت
زندانیان جوانی که اعضای بدن آنها برای پیوند عضو مناسب تشخیص داده میشدند را
انتخاب و نام آنها را در اختیار بهداری و جراحان زندان قرار دهد. عمل خونگیری و
درآوردن عضو بدن زندانی اعدامی در بیمارستان حافظ، طبقه آخر، که بخش سپاه پاسداران
بود، توسط پزشکان سپاه انجام میشد. قربانیان را نه از در اصلی که در "غذاخوری
- آشپزخانه" وارد بیمارستان میکردند.
۲۶- مجید
سبحان،
۲۷- عبدالهی،
۲۸- ستار احمدی،
۲۹- غلام شیر،
۳۰- واحد خادمی،
۳۱- محمد نوروزی،
۳۲- شاهپور نظرعلی،
۳۳- محمد بیستونی،
۳۴- عمو الیاس،
۳۵- مجتبی جباری،
۳۶- نعمت زراعت پیشه،
۳۷- جعفر موقر،
۳۸- رحیم محمدی،
۳۹- حسین نامور،
۴۰- هادی آسمانی،
۴۱- حسین موزهای،
۴۲- مصطفی کاظمی،
۴۳- حسن پناهی،
۴۴- رحیم صادقی،
۴۵- دکتر محمدرضا اسدی (در کار بازجوئی و شکنجه نبود، بیشتر
کار صنفی میکرد.)
۴۶- اطلاعات جهرمی،
۴۷-اصغر توکلی (بازپرس دادستانی مرودشت شد).
۴۸- رضا دستغیب،
۴۹- محمد نوروزی،
۵۰- حشمتالله
حسینی، این فرد قصد تجاوز به یکی از بچههای مجاهدین به نام محسن.... را داشت، به
محسن گفته بود که او را دوست دارد و اگر با او باشد به او کمک خواهد کرد. محسن این
موضوع را به اطلاع بازجوئی به نام مهدی میرساند، مهدی به من اطلاع میدهد، من با
حاکم شرع در میان میگذارم و مأموریت میگیرم که مورد را دنبال کنم. با زندانی
صحبت میکنم و او میگوید که حسینی به او گفته از او خوشش میآید و چند بار سعی
کرد با او تماس جنسی بگیرد. محسن گفت که حسینی قول داده اگر من رضایت به تماس جنسی
بدهم من را از اعدام نجات خواهد داد. حسینی نیز اعتراف کرد و حرفهای زندانی را تأیید
کرد و اظهار پشیمانی و ندامت کرد. حسینی اخراج شد و بعدها شنیدم در هنرستانی که
قبلاً هنرستان محمدرضا شاه بود و در دروازه اصفهان شیراز قرار داشت، تدریس میکرد.
(اسم بعد از انقلاب این هنرستان را فراموش کردم ).
۵۱- محمد صفری(۱)
زیر نویس:
* سلسله مطالبی
که پانزدهمین بخش آن را خواندید، اظهارات یکی از کارکنان سابق قوه قضائیه حکومت
اسلامی در شکنجهگاهها و زندانهای این حکومت، و در جبهه جنگ است. او به عنوان
شاهد تجاوز به دختران و زنان زندانی، شاهد شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی و عقیدتی،
از گوشههایی از جنایتهای پنهان مانده جنایتی به نام حکومت اسلامی پرده بر میدارد.
(با توجه به اینکه در زندانهای حکومت اسلامی، شاغلین در زندانها از نامهای
متعدد و مستعار استفاده میکردند - و میکنند-، نامها و فامیلیها میتوانند واقعی
و حقیقی، نباشند).
برای پیشبرد گفت و گوها قرارمان این شد که در صورت امکان یک
هفته مسائل مربوط به سالهای گذشته مطرح شود و یک هفته مسائل روز. راوی این سلسله
مطالب سال ۱۳۸۵ ایران را ترک کرده است و در یکی از کشورهای شرق آسیا پناهنده است،
او اما به دلیل شغلهای حساس و ارتباطهای گستردهاش به هنگام خدمت، هنوز با تعدادی
از فرماندهان سپاه و نیروهای انتظامی، کارکنان قوه قضائیه و روحانیون ارتباط دارد.
اطلاعاتی که پیرامون مسائل جاری داده میشود از طریق همین ارتباطهاست.
۱- "... اسامی
حدود ۳۰ تن دیگر از شکنجهگران و بازجوها را ثبت کرده و یا به یاد دارم، که کامل
نیستند یا نام فامیل آنها در ذهنم مانده و یا نامی که آنان را در زندان صدا میزدند:
مثل ۱- دینکانی، ۲- علی پور، ۳- شایق، ۴- خلوصی، ۵- نامدار، ۶- میثم، ۷- نوجوان، ۸-
مستجابی، ۹- نامجو،۱۰- خلیلی، ۱۱- نوری، ۱۲- نیکو، ۱۳- زلرع، ۱۴- همت آرا، ۱۵-
فروتن، ۱۶- صابری، ۱۷- صابری، ۱۸- توانگر، ۱۹- صدیقی، ۲۰- نسیمی، ۲۱- ترمزی، ۲۲- ایزدی،
۲۳- نسیمی، ۲۴- مقدم، ۲۵- بریتوئی، ۲۶- آقا سید حسین، ۲۷- بشارتی، ۲۸- پرنیان، ۲۹-
رحمانیان، ۳۰- محمدی...."
منبع: وبسایت گویانیوز
------------------------------------
سایر بخشهای «جنایتها و خیانتهای جمهوری
اسلامی»:
جنایتها
و خیانتهای جمهوری اسلامی (۱۴): احکام دهگانه شاهرودی - خمینی درباره تجاوز،
شکنجه و کشتار
------------------------------------
لطفاً از نوشتارهای زیر
نیز دیدن فرمائید
(نوشتارهای برگزیده
وبلاگ):
(به ترتیب، از نوشتارهای قدیمیتر به جدیدتر)
------------------------------
لطفاً در صورت امکان و
صلاحدید، عضو شوید:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
*** نظرات شما بلافاصله منتشر میگردد ***