در توبره ما آشغال میریزند
و بارمان میکنند؛
گزارشهای دروغ در مورد
زندان
نویسنده: «همنشین بهار»
«نجواهای نجیبانه»، ۸ فروردین ۱۳۹۱
«آزاد آزاده – ع. خ.»: به دنبال انتشار سلسله
نوشتارهایی با عنوان «جنایتها
و خیانتهای جمهوری اسلامی» در ۱۳ بخش در وبلاگ «نجواهای نجیبانه» به نقل از وبسایت «گویانیوز»، دوست عزیزی با نام «همنشین بهار»، که دل در گرو ایران و ایرانی دارد، و با این وجود، تلاش میکند با
نگاهی واقعبینانه و به دور از بزرگنمایی و پردهپوشی به امور و جریانها نظاره
کند، نوشتار زیر را برای «نجواهای نجیبانه» ارسال داشتند.
میدانیم که دریافت اطلاعات صد درصد غیر قابل
خدشه در مورد زندانهای نظام جمهوری اسلامی، تقریباً محال است. زندانهایی که نه
شاهد و ناظر بیطرفی در آنها حضور داشته و نه گزارشهای تحقیقی و مستند منابع
غیروابسته به رژیم در مورد آنها منتشر شده است و نه جمهوری اسلامی، اجازه نظارت و
انتشار اخبار مستند در مورد آنها را داده است. از سوی دیگر، در اصل وجود جنایت و
خیانت در کارنامه جمهوری اسلامی و سیاهی این کارنامه تردیدی نیست؛ بنا بر این، به
نظر میرسد میتوان با کنار هم قرار دادن و مقایسه و تطبیق مجموعه گزارشها از
زندانها و جنایتها و خیانتهای جمهوری اسلامی، که توسط منابع گوناگون منتشر شده
است، در نهایت به منظری نزدیک به واقعیت دست یافت.
از آنجا «نجواهای نجیبانه» جریان آزاد اطلاعات
را ارج مینهد و هدف خود را «یافتن راهی
به رهائی از راه آگاهی، بدون دادن هزینههای گزاف و بیحاصل از جان و جیب مُلک و
مردم ایرانزمین» قرار داده است و تلاش
میکند «در رهگذر باد، نگهبان لاله» باشد، مطلب «همنشین بهار» را منتشر میسازد و به نوشتارهایی
که در این راستا باشند، خوشآمد میگوید.
متن کامل مطلب ارسال شده توسط «همنشین بهار» به
شرح زیر است:
«در توبره ما آشغال میریزند
و بارمان میکنند؛
گزارشهای دروغ در مورد
زندان»
«مردم رنجدیده ایران از دو رژیم شاه و شیخ
خاطرات تلخ دارند. عمله ستم، پیش و بعد از انقلاب، آنان را به معنی واقعی کلمه
آزار دادهاند. چه خانوادهها که پاشیده شد و چه گلها که پرپر گشت...
کند و کاو آن بیداد، نماز و نیاز زمانه ما است،
مبارزه با فراموشی است و مبارزه با فراموشی، یک وظیفه تاریخی. اما در این رویارویی،
دام و دَد، فراوان است و روایتهای غیرواقعی در کمین.
سخن نگفتی و چون گفتی سنگ منجنیق بود که در «آبگینهخانه»
انداختی
درست است که هرگاه حکومت و جباریت با هم در میآمیزند
و ستم را به اوج میرسانند، کسانی که در برابر آن میایستند نیز، به اوج میروند و
سر از عرش در میآورند، اما بزرگنمایی، (چه در مورد دوست و چه در مورد دشمن) ما
را به بیراهه میکشاند. نه کسانی که در برابر پستی و سیاهی قد علم کردهاند و ما
دوستشان داریم، گل بیعیب هستند، و نه طرف مقابل ما شر مطلق و سیاهی محض.
چه بسا کسانی که از آنان اسطوره ساخته و سمبل
دلیری و فرزانگی میدانیم آنچنان نباشند که میپنداریم. از سوی دیگر، ممکن است
شناخت ما از رقیب یا دشمن (دشمنان آزادی) واقعی نباشد.
ساواکیها هر شب با یک سر بریده به خانه میرفتند!
در رژیم پیشین، ساواک سد راه نیروهای ترقیخواه
شد و بگیر و ببند راه انداخت. از تک و توک افرادی که در ساواک خدمت میکردند و با
آزادیکشی و اختناق و شکنجه زندانیان میانه نداشتند که بگذریم، ساواک (و به طور
خاص اداره کل سوم موسوم به امنیت داخلی) در مجموع بازدارنده بود. بازدارنده بود حتی
اگر زندانیان سیاسی را سر به نیست نمیکرد و زیر شکنجه نمیکشت.
اگر صمد بهرنگی در رودخانه غرق گشته، جلال آل
احمد خودش در شهر «اسالم»، غزل خداحافظی خوانده و دکتر علی شریعتی با سکته،
درگذشته است، اگر آیتالله سعیدی با مرگ طبیعی جان داده و سر آیتالله غفاری با
مته سوراخ نشده و داستان تجاوز افسر زندان قصر، سروان «قاسم ژیان پناه» به زندانیان
سیاسی دروغ باشد (که بود، هر چند به همین دلیل تیرباران شد)، از بازدارندگی ساواک
و ظلم شکنجهگران نمیکاهد اما ذهنیت و بزرگنمایی ما را هم نشانه میگیرد.
با همین ذهنیت و بزرگنمایی بود که از خانه
سرهنگ زیبایی چند گونی ناخن (ناخن زندانیان شکنجه شده!) کشف شد و تعداد زندانیان سیاسی
دوران شاه که رقم واقعیاش حدود ۳ هزار نفر بود به صد هزار رسید و امثال حنیف نژاد
و جزنی و فاطمه امینی و مرضیه اسکویی، که در مصاف با ستم دوران جان باختند نه حدود
۳۰۰ نفر، هزاران نفر تبلیغ شد و همه چا پیچید هفدهم شهریور سال ۵۷ در میدان ژاله
تهران (میدان شهدا) صدها نفر به خاک و خون غلطیدند در حالی که فقط ۶۳ نفر جان
باختند.
زندهیاد اسدالله مبُشری (اولین وزیر دادگستری
جمهوری اسلامی) اوائل انقلاب در تلویزیون ایران میگفت ساواکیها هر شب با یک سر
بریده به خانه میرفتند و سر را وسط سفره شام میگذاشتند....
خون پاکترین فرزندان ایران به گردن شکنجهگران
اداره کل سوم ساواک موسوم به امنیت داخلی است اما بزرگنمایی و گزارشهای غیرواقعی
ما هم زشت و جفا است.
وان حمام که در آن اسید میریختند و زندانیان را
در آن میانداختند!
اوایل انقلاب خبر حمله به خانه سرهنگ زیبایی بر
سر زبانها افتاد و گفته شد آنجا شکنجهگاه ساواک بوده است.
سرهنگ زیبایی در شمار افسران امنیتی بود. در
فرمانداری نظامی با تیمور بختیار همکاری میکرد و ازسال ۱۳۳۹ چند سالی دبیر اول
سفارت ایران در وین بود، ولی خانهاش جزو خانههای امن ساواک نبود. (ساواک ۸ خانه
امن داشت.)
روایت زیر بخشی از مطلبی است که روزنامه اعتماد
در تاریخ ۲۸ دیماه ۱۳۸۷ بازپخش نمود.
«.... (...) وقتی وارد خانه سرهنگ زیبایی شدیم،
وحشت سراسر وجودم را گرفت. اسباب و وسایل شکنجه به وفور به چشم میخورد. ناخنهای
کشیده شده در گوشه و کنار پخش بودند. موهای کنده شده، خون فردی بر در و دیوار، همه
و همه حکایت از وحشیانه بودن اعمال ساواکیها داشت.
یک قطعه از پای انسانی را میان خاک و خُلها پیدا
کردم که هنوز گوشتش تازه بود. وارد زیرزمین که شدیم، راهرو خیلی تاریک و تنگ بود.
داخل راهرو، اتاقهای کوچکی در سمت چپ بود که هر کدام برای خود لوازمی خاص
داشتند.
داخل یکی از اتاقها وانی بود که میگفتند در
آن اسید میریختند و زندانیها را داخل آن خوابانده و نابود میکردند. داخل اتاق دیگر،
تختخواب دوطبقهای بود که مثل شوفاژ لولهکشی شده بود و هنگامی که داغ میشده،
زندانی را لخت روی آن میخواباندند...
سوراخی روی دیوار یکی از اتاقها بود که خیلی
حساس شدم. جلو که رفتم، از پشت آن متوجه شدم انگشت را که داخل آن میکردند، گیوتین
کوچکی آن را قطع میکرده...
***
خانه یک سرهنگ ساواک در جریان زد و خوردهای خیابانی
تهران به آتش کشیده شد و هنگامی که مردم به داخل خانه رفتند، موفق به کشف یک تونل
زیرزمینی شدند که در آن، سلولهای متعدد و وسایل شکنجه و مقداری استخوانهای پوسیده
دیده میشد.»
سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی هنوز دست از این
گزارش مخدوش برنمیدارد.
***
شمس آل احمد با اشاره به سرهنگ زیبایی گفته
بود:
«جلال
را کشتند. بردندش به شهر اسالم و آنجا او را کشتند... سرهنگ زیبایی این کار را
کرد... با ضربه به سرش زدند. از بینیاش خون آمده بود و تا روی سبیلها و لبش هم
آمده بود.»
اسدالله لاجوردی زندانیان را در تنور نانوایی
انداخت!
گزارشهای غیرواقعی بعد از انقلاب هم ادامه
داشت؛ پخش شایعاتی چون:
محمدی گیلانی خودش فرزندانش را محاکمه کرد و آن
دو در اوین اعدام شدند؛
به دستور لاجوردی زندانیان در تنور نانوایی
انداخته شدند، به سر و روی آنان بنزین ریختند و آتششان زدند و در تپههای اوین روی
مین (که از قبل کار گذاشته بودند) زندانیان را به قصد کشت، هُل دادند... و....
(این
گزارشات غیرواقعی)، نه تنها جنایتکاران را حق به جانب کرد، جفنگگویی را هم رواج
داد و بالاتر از همه ما را به امتناع انصاف و خرد، دچار نمود و دیدمان را نسبت به
واقعیت لوچ و قیچ کرد.
بزرگنمایی و روایتهای دروغ، جفا به مردم است
و صحت رویدادهای واقعی را نیز زیر سؤال میبرد.
عکس تقی محمدی را (که خودش زیر شکنجه جان داد)،
احمدی نژاد جا زدن و سوار کردن دروغ روی دروغ که او هم تیرخلاص میزند و هم بازجو
است، در خاطر همه ما هست.
تجاوز بازجویان به کودکی هشت نه ساله در زندان!
حدود دو دهه پیش، «نفوذی کذاب»ی به نام «سرمست
اخلاق تابنده» گذرش به یکی از قرارگاههای مخالفین رژیم میافتد و آنجا لو میرود.
متأسفانه آنچه به نام وی منتشر شده، (خاطرات یک پاسدار، انواع شکنجه و...) پر از
لاف و گزاف است.
اظهارات یکی از مأمورین پیشین رژیم جمهوری اسلامی
که گویا در شکنجهگاهها و زندانها، شاهد تجاوز به دختران و زنان زندانی و شکنجه
و اعدام زندانیان سیاسی بوده، نیز از این دست است. بخشی از سخنان وی اینجا است:
«احکام
دهگانه شاهرودی- خمینی درباره تجاوز، شکنجه و کشتار»؛
«تجاوز
بازجویان به کودکی هشت نه ساله»؛
«گذاشتن
وزنههای ۱۰ تا ۱۵ کیلوئی روی شکم زندانی که حامله بود»،
«دستگاه
بیضهکشی که از روسیه خریداری شده و شکنجهگران برای یادگیری کار با آن در کره
شمالی دوره دیدند»؛
«تحصیلکرده
دانشگاه سوربن پاریس که متخصص و مدرس شکنجههای ساده و سفید و سیاه بود»، و در سال
۶۰ به بازجویان و شکنجهگران امر و نهی میکرد (سال ۶۰ که روابط صمیمی پس از
انقلاب بین زندانبانان هنوز جاری بود.)
هیچ زندانی دردمندی گزارشهای غیرواقعی از
زندان را نمیپذیرد.
شاهرودی به جای «تحریرالوسیله»، به «المجروحین»
دخیل میبندد.
مأمور پیشن رژیم به رساله احکام دهگانه (ده
فرمانی که گویا آیتالله شاهرودی بر مبنای احکام جزای اسلامی تنظیم و تدوین کرده و
آیتالله خمینی و محمدی گیلانی هم به آن باور داشتند)، اشاره میکند و میگوید:
مبانی این رساله از کتابها و رسالههای مختلف،
به ویژه کتابهای زیر برداشته شدهاند:
-
الیقین، نوشته سید ابن طاووس
-
المجروحین، ابن حبان
-
التنبیه الاشراف، علی ابن حسین مسعودی
-
تاریخ یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب
-
تاریخ طبری، محمد ابن الجریر طبری
-
الامامة و الاسیاسة، (امامت و سیاست) ابن قتیبه دینوری
-
و کتاب «المکافات الجنایات» که در بمبئی توسط «المنصوربن کاتب لنک هوری» تدوین و
تنظیم شده است.
از دیکته غلط نام کتابها بگذریم، منظور ایشان
این است که ده فرمان شکنجه و قتل زندانیان را امثال آیتالله شاهرودی از کتب فوق
گرفتهاند.
بیائیم به قول بیهقی، سنگ منجنیق در «آبگینهخانه»
اندازیم و کتب یادشده را از نظر بگذرانیم.
کتاب الیقین
موضوع کتاب الیقین اثر سید بن موسی بن طاووس
حلّی، علی بن ابیطالب و القاب گوناگون او است. اینکه چرا وی امیرالمؤمنین نام
گرفته و یا به امام المتقین شهره است و...
الیقین سید ابن طاووس ربطی به احکامی که شکنجه
و کشتار به آن چسبانده میشود، ندارد.
المجروحین
موضوع کتاب المجروحین (المجروحین، من المحدثین
والضعفاء والمتروکین) اثر محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی (ابن حیان)،
احادیث مغشوش و مجروح است، ضمناً نویسنده کتاب (ابن حیّان)، سنیمذهب است و در
«کتاب المجروحین» جلد ۲، ص ۱۰۶ به امام رضا بد و بیراه گفته است و در جلد ۱، ص
۲۶۸، از زبان حریز بن عثمان، علی بن ابیطالب لعن میشود و در جلد ۱، ص ۱۴۵ ـ
ابابکر صدیق را به عرش اعلا برده، کلید بهشت را به وی میسپارد.
آخوندهای ضد اهل تسنن و تنگنظر و مرتجع، و
کسانی که همه نسخهها را با «تحریرالوسیله» و «جواهر الکلام» شیخ محمدحسن نجفی
(شرح شرایع محقق)، میپیچند، چه نیازی به کتاب المجروحین دارند تا فرمان قتل و
شکنجه صادر کنند؟
التنبیه و الإشراف
کتاب التنبیه و الاِشراف، خلاصهای است از
نوشتههای ابوالحسن علی بن حسین مسعودی که وی حاصل مطالعات و سفرهای خودش را همراه
با جمعبندی که در شیوه تفکر و زندگی اقوام نموده، به رشته تحریر در آورده است.
مسعودی مثل «مُرُوج الذهب» در این کتاب هم به
تأثیر جغرافیا و عوامل محیطی در زندگی انسان پرداخته و تأثیر نجوم، ترکیب عناصر، ویژگیهای
فصول سال، شکل و مساحت و قسمتهای گوناگون زمین، و تأثیرات آب و هوا... را شرح
داده و به محل دریاچه ارومیه و آتشفشانهای فارس هم اشاره نموده است.
مسعودی در این کتاب به دودمانهای پادشاهی قدیم
ایران و یونان و روم، تاریخ پیغمبران و ملوک و به تاریخ اسلام تا رویدادهای سال
۳۵۴...، گریز زده است.
التنبیه و الإشراف مسعودی، به کار جرم و جنایت
آخوندی نمیآید و شاهرودی و غیر شاهرودی از طرق و منابع دیگر میتوانستند ستمها و
جنایات خودشان را به خدا و دین نسبت دهند.
تاریخ یعقوبی
تاریخ یعقوبی، نوشته احمد بن ابی یعقوب بن
جعفربن وَهْب بن واضح یعقوبی، خلاصهای است از تاریخ جهان از آغاز تا میانههای
سده سوم قمری که به سازمان اداری و تشکیلاتی حکومتها و سرگذشت امامان شیعه اشاره
دارد و توضیح المسائل شکنجه و کشتار نیست.
تاریخ طبری
تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک = الامم
والملوک)، از زمان خلقت شروع کرده و پس از نقل داستان پیامبران و پادشاهان، وقایع
تاریخ اسلام را به ترتیب سال تنظیم نموده و تا سال ۲۹۳ هجری شمسی شرح داده است.
اشارات طبری به واقعه بنی قریظه نیز که آیتالله
خمینی در اسیرکشی سال ۶۷ گوشه چشمی به آن داشت، تازه نیست. قدیمیترین سندی که به
حادثه بنی قریظه اشاره کرده، «سیره ابن اسحاق» است.
«الامامة و السیاسة» (تاریخ الخلفاء)
کتاب «الامامة و السیاسة» تألیف ابن قتیبه دینوری
سنیمذهب است که یکی دو جا جانب شیعیان را هم گرفته و مجموعهاى نامنظم از آثار
مورخان قرون نخست هجرى است.
کتاب با ذکر فضایل دو خلیفه نخست آغاز مىشود،
سپس به مسأله سقیفه مىپردازد و از دوره خلافت على بن ابیطالب روایات زیادی میآورد،
رویدادهاى ادوار گوناگون سدههاى نخستین هجرى، حوادث مربوط به زمانه خلفاى بنى امیه
و ظهور عباسیان... در این کتاب اشاره شده و در یک کلام مطلب ویژهای در مورد شکنجه
و قتل زندانیان که به کار ده فرمان فقهای حیلتآموز بخورد، ندارد. بگذریم که اصلاً
انتساب کتاب به ابن قتیبه محل تردید است.
از کتاب موسوم به «المکافات الجنایات» نیز که
گویا در بمبئی توسط «المنصوربن کاتب لنک هوری» تدوین و نتظیم شده، و البته در دکان
هیچ عطّاری یافت نمیشود، فقط جناب سعید محسنی نائینی (تحصیلکرده دانشگاه سوربن)
اطلاع کافی دارند. به «تحصیلکرده دانشگاه سوربن» در پانویس اشاره نمودهام.
روحالله حسینیان و ده فرمان شاهرودی
مأمور پیشین رژیم با اشاره به «احکام دهگانه یا
ده فرمانی که آیتالله شاهرودی بر مبنای احکام جزای اسلامی تنظیم و تدوین کرده»، میگوید:
«شاهرودی
در سال ۶۰ این فرمانها را، که خمینی و گیلانی هم باور داشتند و به کار بسته
بودند، تنظیم و صادر کرد و اصل این سند در اختیار روحالله حسینیان در مرکز اسناد
انقلاب اسلامی نگهداری میشد.»
***
مرکز اسناد انقلاب اسلامی را از سال ۱۳۵۹ سید
حمید روحانی اداره میکرد و در سال ۱۳۷۴ بود که روحالله حسینیان بر آن سوار شد.
ضمناً سید محمود هاشمی شاهرودی سالها از اعضای شورای نگهبان بود و ۲۳ مرداد ۱۳۷۸
به ریاست قوه قضائیه جمهوری اسلامی منصوب شد. در دهه ۶۰ امثال موسوی اردبیلی عملاً
به شاهرودی و غیر شاهرودی مجال نمیدادند تا از بالای سر آنها ده فرمان بنویسند.
پانویس
تحصیلکرده دانشگاه سوربن و آنهمه ادا
شخص به اصطلاح تحصیلکرده و از خارج آمدهای که
مأمور پیشین رژیم مدعی است به بازجویان و کارکنان زندان و... امر و نهی میکرده و
چنین و چنان میگفته، اصلاً وجود خارجی ندارد.
در سالهای آغازین دهه ۶۰ روابط بین پاسداران
(در زندانها هم) امر و نهی متکبرانه و نوع ناصرالدین شاهی را برنمیتافت و همه
(از بالا تا پائین) با هم ندار و نزدیک بودند.
در زندان دستگرد اصفهان مسؤول اول بازداشتگاه
«حاج اخروی» و دیگر مسؤولین مثل «حسین توتیان» و «زنجیرهای» با امثال «دانش» و
«دادخواه» و «جاننثاری» و «بوذری» و... روابط گرم و صمیمی داشتند.
در زندان سپاه و «هتل اموات» هم همینگونه بود.
«قربانی» (از مسؤولین زندان هتل) یا «شریعت»
(از بازجویان) و رحمانی و دایی و صمد... و کمیل (که در تصادف کشته شد)، هیچکدام
اهل امر و نهی کردن (یا پذیرفتن امر و نهی از دیگران) نبودند. پاسداران و نگهبانان
زندان هم همینطور.
البته، بعدها (بعد از سال ۶۷) که در زندان
اصفهان بیشتر هواداران آیتالله منتظری جای خودشان را به دیگران دادند، اینگونه
روابط کمی رسمی شد.
«تحصیلکردهای
از جنس جنایت»
واقعیتها چیستند و این واقعیتها بر چه حقیقتی
دلالت دارند؟
دوستی میگفت: مگر نه اینکه از این رژیم هر جنایتی
برمیآید؟ خب، حالا در مورد عملکرد آن اغراق هم بشود، چه اشکالی دارد؟ مگر آسمان
به زمین میآید؟
من با اشاره به رهنمود برتراند راسل پاسخ دادم:
«در
اینگونه مواقع تنها پرسشی که باید از خودتان بپرسیم این است: واقعیتها چیستند و
این واقعیتها بر چه حقیقتی دلالت دارند. نباید با آنچه دوست داریم حقیقت داشته
باشد، یا فکر میکنیم حقیقت بودنش برای جامعه مفید است، از راه به در روبم.»:
“When you are studying any matter, or considering any
philosophy, ask yourself only what are the facts and what is the truth that the
facts bear out. Never let yourself be diverted either by what you wish to
believe, or by what you think would have beneficent social effects if it were
believed.”
خانه سرهنگ زیبایی و جند گونی ناخن
برگردیم به خانه سرهنگ که در آن از جمله جند
گونی ناخن (ناحن کشیده شده زندانیان سیاسی) پنهان شده بود!
ناخنهای دست و پای یک فرد بالغ (اگر کمی هم
بلند باشند) حدود ۷ گرم وزن دارد و طول و عرض گونی معمولی تقریباً ۶۰ در ۱۲۰ سانتیمتر
است.
اگر ناخنهای دست و پای تمام زندانیان سیاسی ایران
را در زمان شاه میکشیدند و در گونی میریختند، حدود ۲۰ کیلو میشد و چند گونی
ناخن که سایت اسناد ملی و روزنامه اعتماد ذکر نموده، آن را کفاف میدهد!!
اثبات شیء نفی ماعَدا نمیکند.
اشتباه نشود. فاصله گرفتن از بزرگنمایی و
واکنش به روایتهای دروغ در مورد ستمگران، عملکرد غیرانسانی آنان را ابداً توجیه
نمیکند.
اصالت نه با کینه، با گذشت و بردباری است اما
اگر از صبوری و دانایی، و مرزبندی با دشمنان مروّت و آزادی غافل شویم، از خود، «بیخود»
و بیگانه شده، خود را گم میکنیم و کیش و مات میشویم.
«باقی این گفته آید بی زبان
در دل آن کس که دارد نور جان»
***
همنشین بهار»
hamneshine_bahar@yahoo.com
سایر نوشتارهای مرتبط
------------------------------------
لطفاً از نوشتارهای زیر
نیز دیدن فرمائید
(نوشتارهای برگزیده
وبلاگ):
(به ترتیب، از نوشتارهای قدیمیتر به جدیدتر)
------------------------------
لطفاً در صورت امکان و
صلاحدید، عضو شوید:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
*** نظرات شما بلافاصله منتشر میگردد ***