صفحات

۱۳۹۰ اسفند ۱۲, جمعه

آخرین نامه محمد نوری زاد به خامنه ای: من به زودی خود را به آتش خواهم کشید




آخرین نامه محمد نوری‌زاد به خامنه‌ای:

«خودسوزی آیت‌الله‌های ایران»

من به زودی خود را به آتش خواهم کشید.
تا شاید آتشی که عن‌قریب از دلارهای نفتی و اسلحه‌ها و فربگی جماعتی از پاسداران ما زبانه می‌کشد، فرو کشد.



«آزاد آزاده»، پنج‌شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۰

قطار «نجواهای نجیبانه» محمد نوری‌زاد خطاب به علی خامنه‌ای، بالأخره در ایستگاه بیست و پنجم، به پایان خط و مقصد و نهایت رسید؛ عنوان این نامه «خودسوزی آیت‌الله‌های ایران» است؛ البته نوری‌زاد وعده داده که این نامه‌نگاری‌ها خطاب به مردم ادامه خواهد یافت. همان امری که من نیز در دو نوشتار زیر  مصرانه از محمد نوری‌زاد خواسته بودم:



و نجیب استوار و آزاده پایدار، محمد نوری‌زاد، خود از همان آغاز به فراست دریافته بود که نامه‌هایش از سوی علی خامنه‌ای بی‌پاسخ می‌ماند، اما شرط بلاغ را به جای آورد تا عذری نباشد و از مردم نیز خواست تا «شرط بلاغ» را به جای آورند و به «نهضت نامه‌نگاری به رهبری» بپیوندند؛ درخواستی که به خوبی اجابت گردید.

به هر روی، محمد نوری‌زاد در بخشی از نامه بیست و پنجم خود، با اشاره به انتخابات مجلس، می‌نویسد:
«ما به اسم اسلام در این سال‌های پس از انقلاب آدم کشته‌ایم و اموال مردمان خود را غارت کرده‌ایم و زندان‌های خود را از مردم معترض پُر کرده‌ایم و به اسم اسلام بر جهل مردمان خیمه افراشته‌ایم و به اسم اسلام بر سر اسلام و مردم و تاریخ خاک افشانده‌ایم. آیت‌الله‌های ما به کدام افق خیره مانده‌اند تا مگر فرصتی پدید آید و این غبار نفرت و انزجار از اسلام روفته گردد؟ من اما یک توفان سراغ دارم که می‌تواند این نجاسات را از سر و روی اسلام بروبد و چهره آلوده‌اش را خواستنی کند. و آن: خودسوزی آیت‌الله‌های ایران است.»

وی در بخش دیگری از این نامه، می‌نویسد:
«هم شما هم ما می‌دانیم که آیت‌الله‌های ما برای آنکه خود را از خودسوزی معاف کنند، هزار دلیل شرعی متوسل می‌شوند. باکی نیست. من خود مگر آیت خدا نیستم؟ من به جای همه آیت‌الله‌ها خودم را به آتش می‌کشم. شاید پیران و جوانان از جان گذشته‌ای نیز مرا در این حرکت آتشین همراهی کنند. نهضتی از خودسوزی. و شاید کسی نیز به راهی که من می‌نمایم، درنیفتد. مرا اما با دیگران کاری نیست. احساس و باورم بر این است که برای بیدار کردن خفتگانی که در حاکمیت همه‌کاره‌اند، باید آتش افروخت. با هیزم تن خود. بله، من به زودی خود را به آتش خواهم کشید. تا شاید آتشی که عن‌قریب از دلارهای نفتی و اسلحه‌ها و فربگی جماعتی از پاسداران ما زبانه می‌کشد، فرو کشد.
من در لهیب آتشی که مرا می‌سوزاند بر سر همه نمایندگانی که چربی و شیرینی جلوس بر صندلی نمایندگی را به غارت نشسته‌اند، فریاد خواهم زد: ای همه شمایانی که با تن سپردن به غوغای فریب، بر سر مردم معترض سرزمین خود پای نهادید و بی اعتنا به حاجت‌های قانونی آنان پای به مجلس گذاردید، سیر از شیر این شتر بنوشید که فردا – بسیار زود – خواهید دانست آنچه خورده‌اید، جز خون نبوده است!»






متن کامل نامه بیست و پنجم محمد نوری‌زاد به خامنه‌ای، به نقل از وبسایت رسمی او به شرح زیر است:

بیست و پنجمین نامه محمد نوری‌زاد به رهبری؛
«خودسوزی آیت‌الله‌های ایران»

به نام خدایی که همه ما آیت اوییم

خودسوزی آیت‌الله‌های ایران

سلام به محضر رهبر گرامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

من در این تنگنای فرصتی که همه ما گرفتار آنیم، می‌خواهم دیگرانی از جنس خودتان را و نه شما را مخاطب قرار دهم. درست در اوضاع و احوالی که ما و شما غربال به دست، نمایندگان راستین مردم را پس رانده‌ایم و نمایندگان دلخواه یا نمایندگان بی‌روح و بی‌تپش را برگزیده‌ایم! و درست در شرایطی که حداقل پانزده میلیون مردم معترض تماشاگر این خیمه شب بازی ملی مایند! شما را به خدایی که دوستدار و بنده اویید، این همه انشقاق را بر این مردمِ آرزو به دل مپسندید. شما را به خدایی که همه اطوار ما در معرض و منظر اوست، یک نگاه نگران به این تنگنای ملی بیاندازید. شما در دو قدمی نیکبختی، به بخش وسیعی از مردم ایران پشت کرده‌اید. شما در جوار خود خدا به حقوق حداقل پانزده میلیون صاحب رأی بی‌اعتنا مانده‌اید. این جفاکاری، خدای می‌داند که به فرداهای مطلوبی که مدعی آنید منجر نخواهد شد. سخن از حق است. حق‌های پایمال مردمی که اراده حقوق خود را به امانت به شخص شما سپرده‌اند.

شما در جایگاه خود جلوس فرمایید و به غوغای من گوش دل بسپرید. باور بفرمایید من در حیرتم که چرا آیت‌الله‌های ایران عمامه از سر نمی‌گیرند و پای برهنه فریاد وا اسلاما سر نمی‌دهند و پیش چشم مردم دنیا خود را به آتش نمی‌کشند؟ آیت‌الله‌های ایران به کدامین معجزه دل بسته‌اند تا مگر آن معجزه از آسمان خدا به زیر آید و غبار غلیظی را که در این ملک بر سر اسلام و قرآن و خدا و پیغمبر و معارف دینی نشسته، پاکسازی کند؟

متأسفانه می‌دانم که آیت‌الله‌های ایران به آبروی خود بهای بیشتری قائلند تا آبروی اسلام. چرا که اگر به این مهم باور داشتند، یک تغییری در رفت و آمد معمول خود پدید می‌آوردند. این روزها آیا آبرویی برای مسلمانی ما مانده است؟ به جرأت می‌توان گفت: نه! ما با چنان کیاستی، و با اتخاذ آنچنان رویه‌های منحصر به فردی، و با گسیل عربده‌های کفن‌پوش به در خانه مراجع و عالمان به ظاهر کج‌رفتار، به جرأت و شهامت و زبان و قلم و فتاوای آنان قفل بسته‌ایم و راه هرگونه تحرک معترضانه را برآنان بسته‌ایم که مگر خودسوزی آنان به کار آید و کاری بکند.

ما به اسم اسلام در این سال‌های پس از انقلاب آدم کشته‌ایم و اموال مردمان خود را غارت کرده‌ایم و زندان‌های خود را از مردم معترض پُر کرده‌ایم و به اسم اسلام بر جهل مردمان خیمه افراشته‌ایم و به اسم اسلام بر سر اسلام و مردم و تاریخ خاک افشانده‌ایم. آیت‌الله‌های ما به کدام افق خیره مانده‌اند تا مگر فرصتی پدید آید و این غبار نفرت و انزجار از اسلام روفته گردد؟ من اما یک توفان سراغ دارم که می‌تواند این نجاسات را از سر و روی اسلام بروبد و چهره آلوده‌اش را خواستنی کند. و آن: خودسوزی آیت‌الله‌های ایران است.

آسیب‌ها و آثار مخوف کلاهبرداری‌های خارق‌العاده اسلامی ما را، با هیچ توصیه و توجیهی نمی‌توان روفت مگر این که آیت‌الله‌های ایران در اعتراض به خفتی که اسلام در این ملک دچار آن شده است، خود را به آتش بکشند. اگر آیت‌الله‌های ما به آن جهان و ایستادن در برابر خدا معتقدند، که می‌دانم معتقدند، و قبول دارند که سکوت آنان در قبال مفسده‌ها و ظلم‌های جاری این نظام، قطعاً به حساب آنان نیز گذارده می‌شود، خودسوزی خویش را بهترین و خدایی‌ترین راه برای برون‌رفت این سرزمین از آغوش زشتی‌ها و نفرت‌ها و بن‌بست‌ها خواهند یافت.

آیت‌الله‌های ما می‌توانند یک به یک و یا چند به چند، دور از چشم کفن‌پوشان و لباس شخصی‌ها و طلاب استخدامی و مأموران معذور، خود را به آتش بکشند، و پیش از آن، جلوی دوربین‌های ساده‌ای که همه جا یافت می‌شود، به مردم بگویند که چرا دست به این کار زده‌اند. گرچه با اولین خودسوزی یک آیت‌الله، دستگاه‌های اسلامی اطلاعاتی ما ممکن است همه آیت‌الله‌ها را در یک جا جمع کنند و کبریت و بنزین را از دسترس آنان دور سازند، اما می‌شود پیش از اقدام به خودسوزی، در گوشه‌ای به غیبت و انزوا خزید و ناگهان با انتشار خبر و فیلم خودسوزی به پهنه فهم و علاقه و استقبال مردمان پای نهاد.

من با اطمینان می‌گویم که خودسوزی آیت‌الله‌های ما کم‌ترین هزینه‌ای است که می‌شود برای خلاصی از بختکی که به اسم اسلام بر گلوی اسلام و مردم مسلمان تیغ می‌کشد، متقبل شد. این خودسوزی‌ها می‌توانند موجی از سرزندگی به جان جامعه افسرده و رو به موت ما بدوانند و روح تازه‌ای به جسم این مرده متحرک بدمند.

مباد آیت‌الله‌های ما و طرفداران آنان، سخن مرا به طنز و مطایبه تفسیر کنند و از ذات این پیشنهادِ بدیع، توهین و اسائه ادب مستفاد آرند؟ نخیر، اگر آیت‌الله‌های ما تن به آتش اختیاری این دنیا نسپارند، آتش آن دنیا چشم به راهشان است. آیت‌الله‌های ما بر قتل و غارت و آسیب مردم خویش سکوت کرده‌اند و با همین سکوت یا با اعتراض‌های نیم‌بند و بی‌ضرر خود، دست حاکمیت را و دست عمله‌های آنان را در رواج کاری‌ترین زخم‌ها بر پیکر دین و دنیای مردم وا گشوده‌اند. آیت‌الله‌های ما اگر خود را به آتش نکشند، باید جنازه اسلام را به دوش بکشند. و باید هر روز با تماشای مردمی که پرچم نفرت از اسلام برمی‌افرازند، هزار بار بمیرند و زنده شوند.

حُسنِ خودسوزی آیت‌الله‌های ما به این است که چهار ستون حاکمیت را به لرزه در می‌آورد و آن را فرو می‌ریزد و علاوه بر زنده کردن اسلامِ افسرده در این ملک، از خسارت‌ها وکشتارها و شورش‌ها و هرج و مرج‌های بعدی جلو می‌گیرد. من به این مهم باور دارم که تنها چیزی که می‌تواند جلوی اسلحه برادران قاچاقچی را بگیرد و در میان آنان موجی از تردید و شکاف ایجاد کند، همین خودسوزی آیت‌الله‌های ایران است.

هشتاد نه، هشت آیت‌الله اگر خود را به آتش بکشند، هم از کشته شدن هشتاد هزار نفر مردم معترضی که خواه ناخواه بدان سو خیز برداشته‌اند، جلوگیری می‌کنند، و هم نام خود را تا ابد بر تارک مجاهدان راستین اسلام و انسانیت ثبت و ضبط خواهند نمود، و هم چهره تازه‌ای از دین خدا به جهانیان عرضه خواهند کرد. که: در ایران، این تنها مردم نیستند که برای رهایی ازچنبره‌های ظلم هزینه می‌پردازند، بل آیت‌الله‌های ایران نیز پا به پای مردم معترض، از جان خود در می‌گذرند و با بذل جان خویش، سنگ‌ها را از پیش پای کشورشان برمی‌چینند.

رهبر گرامی
هم شما هم ما می‌دانیم که آیت‌الله‌های ما برای آنکه خود را از خودسوزی معاف کنند، هزار دلیل شرعی متوسل می‌شوند. باکی نیست. من خود مگر آیت خدا نیستم؟ من به جای همه آیت‌الله‌ها خودم را به آتش می‌کشم. شاید پیران و جوانان از جان گذشته‌ای نیز مرا در این حرکت آتشین همراهی کنند. نهضتی از خودسوزی. و شاید کسی نیز به راهی که من می‌نمایم، درنیفتد. مرا اما با دیگران کاری نیست. احساس و باورم بر این است که برای بیدار کردن خفتگانی که در حاکمیت همه‌کاره‌اند، باید آتش افروخت. با هیزم تن خود. بله، من به زودی خود را به آتش خواهم کشید. تا شاید آتشی که عن‌قریب از دلارهای نفتی و اسلحه‌ها و فربگی جماعتی از پاسداران ما زبانه می‌کشد، فرو کشد.

من در لهیب آتشی که مرا می‌سوزاند بر سر همه نمایندگانی که چربی و شیرینی جلوس بر صندلی نمایندگی را به غارت نشسته‌اند، فریاد خواهم زد: ای همه شمایانی که با تن سپردن به غوغای فریب، بر سر مردم معترض سرزمین خود پای نهادید و بی اعتنا به حاجت‌های قانونی آنان پای به مجلس گذاردید، سیر از شیر این شتر بنوشید که فردا – بسیار زود – خواهید دانست آنچه خورده‌اید، جز خون نبوده است!

رهبر گرامی
نگارش نامه‌های پیوسته من به جناب شما پایان یافت. تا مگر به ضرورتی – و اگر مرا عمری بود – باز با شما سخن بگویم. تمنای من از شما این است که مبادا خیرخواهی‌های مرا به دشمنی تفسیر فرمایید. من چشم به نیک‌فرجامی چشم [شما] دارم. من برای مردم ایران فرداهایی سرشار از نیکبختی آرزومندم. پس جوهره کلام مرا جز به خیرخواهی بر نیاورید. نمی‌دانم در همین نزدیکی‌ها خواب جناب حجت‌الاسلام والمسلمین طائب برای من و خانواده‌ام چگونه تعبیر خواهد شد. اما چرا به وی نگویم: آن کسانی از شما خوف می‌ورزند که به جان خود بهایی بدهند. این جان من. از ابزارها و زندان‌های مخوف شما چه برمی‌آید آنجا که من اراده مرگ خود را خود به دست گرفته‌ام؟

هیچ به این اندیشیده‌اید که من اگر یکی دو بار بر در خانه‌ای کوفته بودم حتماً یکی سر به در می‌آورد و در به رویم می‌گشود؟ اما شما نمی‌دانم چرا به این همه در کوفتن‌های من اعتنایی نفرمودید. باکی نیست. گرچه پاسخ شما برای من بسیار مغتنم بود اما بیایید و لااقل این یک تقاضای مرا نادیده مگیرید. کدام تقاضا؟ به وزیر اطلاعات و رییس اداره اطلاعات سپاه بفرمایید پنج دستگاه کامپیوتر مرا و دوربین‌های مرا و حافظه‌های کامپیوتری مرا و اقلام دیگری را که از دو سال و نیم پیش از من ربوده‌اند به من باز بگردانند. دوست دارم پیش از آنکه خود را به آتش بکشم چشمم به تماشای اموال شخصی‌ام روشنایی بگیرد. به خداوندی خدا اگر من این شکایت را به پیشگاه یک حاکم نسل اندر نسل کافر می‌بردم، نهایتاً یک پاسخکی به سمت من پرتاب می‌نمود. در شگفتم که چرا شما به تقاضای مکرر این کم‌ترین بها نمی‌دهید. دزدان اطلاعات و دزدان سپاه این همه مدت است که ابزار کار مرا برده‌اند. چه می‌شد اگر یک تشری بر سر فرومایگان اطلاعات و سپاه فرو بارید و آنان را به خبط و خطای قانونی و شرعی‌شان متذکر می‌شدید؟ این که: دزدی، دزدی است. چه از جانب محمدرضا رحیمی و صادق محصولی و احمدی‌نژاد باشد چه برادران سپاهی و اطلاعاتی.

من اما به نوشتن‌های خود ادامه می‌دهم. رو به مردم. رو به نمایندگان نمایشی مجلس. رو به قاضی القضاتی که تجربه یک بازپرسی ساده در پرونده او نیست. رو به جوانان. رو به سپاهیان و بسیجیان. رو به همه آنانی که مظلومند و چشم به راه یک عنایت مختصر سر به آسمان دارند. رو به فردا. فردایی که برای درخشش ما پای می‌کوبد. رو به بشار اسدی که رفتنی است. رو به خیزشی که به سمت ما خیز برداشته است.

والسلام
یازدهم اسفندماه سال نود
با احترام و ادب: محمد نوری‌زاد

منبع: وبسایت رسمی محمد نوری‌زاد







لطفاً از نوشتارهای زیر نیز دیدن فرمائید
(نوشتارهای برگزیده وبلاگ):
(به ترتیب، از نوشتارهای قدیمی‌تر به جدیدتر)
























لطفاً در صورت امکان و صلاحدید، عضو شوید:


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

*** نظرات شما بلافاصله منتشر می‌گردد ***