جنایتها و خیانتهای
جمهوری اسلامی (۱):
ترانه فقط ۱۶ سال و سه ماه
داشت!
«نجواهای نجیبانه»، ۶ فروردین ۱۳۹۱
«آزاد آزاده –
ع. خ.»: در فاصله دی ماه ۱۳۹۰ تا کنون، وبسایت «گویانیوز»
(خبرنامه گویا) سلسله مطالبی را در چهارده بخش منتشر ساخته است که آقای مسعود
نقرهکار، در گفتگو با یکی از کارکنان پیشین دستگاه قضائی جمهوری اسلامی مطرح
ساخته است. آقای نقرهکار در آغاز این مجموعه نوشتارها میگوید:
«سلسله مطالبی که خواهید خواند اظهارات یکی از
کارکنان سابق دستگاه قضائی حکومت اسلامی در شکنجهگاهها و زندانهای این حکومت
است. او به عنوان شاهد تجاوز به دختران و زنان زندانی، شاهد شکنجه و اعدام زندانیان
سیاسی و عقیدتی، از گوشههایی از جنایتهای پنهانمانده جنایتی به نام حکومت اسلامی
پرده برمیدارد. (با توجه به اینکه در زندانهای
حکومت اسلامی، شاغلین در زندانها از نامهای متعدد و مستعار استفاده میکردند - و
میکنند-، نامها و فامیلیها میتوانند واقعی و حقیقی نباشند).»
او در بخش دیگری درباره راوی این نوشتارها میگوید:
«راوی این نوشته سال ۱۳۸۵ ایران را ترک کرده است و در یکی
از کشورهای شرق آسیا پناهنده است، او اما به دلیل شغل حساس و ارتباطهایش به هنگام
خدمت، با تعدادی از فرماندهان سپاه و نیروهای انتظامی، کارکنان قوه قضائیه و روحانیون
ارتباط داشته، که هنوز نیز دارد. اطلاعاتی که پیرامون مسائل جاری داده میشود از
طریق همین ارتباطهاست.»
از آنجا که به نظر میرسد این سخنان از جانب کسی گفته میشود
که به خوبی با زوایای پنهان جمهوری اسلامی و ساختار قدرت و جلوههای جنایت و خیانت
آن آشنا است، و اینک پشیمان از گذشته خویش، به بیان حقایق پرداخته است، در راستای
یافتن «راهی
به رهائی از راه آگاهی»، بر آن شدم تا این نوشتارها را در وبلاگ «نجواهای
نجیبانه» نیز منتشر سازم. لازم به توضیح است که پیش از این نیز برخی مطالب در همین
راستا در وبلاگ «نجواهای نجیبانه» منتشر شده بود؛ از جمله میتوانید دو مطلب زیر
را نیز در این زمینه ببینید:
توضیح پایانی اینکه این نوشتارها بدون هیچگونه تغییر
محتوایی در «نجواهای نجیبانه» بازنشر میگردند، فقط به لحاظ نگارش شکلی و املایی،
برخی اشتباهات تایپی متن تصحیح شده است و نیز بعضی اصلاحات شکلی صورت گرفته است. عکسهای
نوشتارها نیز توسط «نجواهای نجیبانه» انتخاب شدهاند.
بخش اول:
ترانه فقط ۱۶ سال و سه ماه
داشت!
مسعود نقرهکار
سلسله مطالبی که خواهید خواند اظهارات یکی از کارکنان سابق
دستگاه قضائی حکومت اسلامی در شکنجهگاهها و زندانهای این حکومت است. او به
عنوان شاهد تجاوز به دختران و زنان زندانی، شاهد شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی و
عقیدتی، از گوشههایی از جنایتهای پنهانمانده جنایتی به نام حکومت اسلامی پرده
برمیدارد.
--------------------------------
ترانه ۱۶ سال و سه ماه داشت. سه روز قبل از به قتل رساندنش
گشت منکرات او را در خیابان فرهنگ شیراز، پشت اداره دارایی، روبروی مدرسه دخترانه
ناظمیه (فاطمیه امروز) دستگیر میکند. ترانه زیبا بود و شیکپوش، زیبایی اثیری
داشت این دختر. آن روزها، اواخر آبانماه سال ۱۳۶۰، روزگار شکار مجاهدین خلق بود.
حسین بافقی که به گفته خودش دیوانه زیبایی این دختر شده بود او را دستگیر میکند و
به زندان سپاه شیراز میآورد.
بعد از بازجویی و تعزیر، مسلم میشود او هیچ ارتباطی با
مجاهدین و گروههای سیاسی ندارد.
من ترانه را روز دستگیریاش در راهرو دیده بودم، درست به یاد
دارم غروب یک روز شنبه بود. رو به دیوار نشسته بود اما چشمبندش را بالا زده بود.
به او نزدیک شدم و گفتم: "دخترم چشمبندت را بیار پایین، اگر بازجوها ببینن اذیتات
میکنن"
نگاهم کرد، با چشمانی که تا به امروز چشمی به آن زیبایی ندیدهام.
با ترس و لرز گفت: "آخه ازش بدم میاد."
چشمبندش را میگفت. در همین موقع حسین بافقی، بازجو و
شکنجهگر هم سر رسید. مکثی روی صورت ترانه کرد و با تشر از ترانه خواست چشمبندش
را پایین بیاورد. و ترانه این کار را کرد.
در نمازخانه نشسته بودم که حسین بافقی وحشتزده خبر آورد
ترانه خودکشی کرده است. با او و اطلاعات (اسم مسؤول زندان بود) به طرف سلول ترانه
رفتیم، سلول مجرد شماره ۲ زندان سپاه شیراز، که به پلاک ۱۰۰ معروف است. در راه به
حسین بافقی و اطلاعات گفتم که شما میدانستید این دختر ارتباط سازمانی نداشت و کاری
نکرده بود چرا آزادش نکردید؟ جوابی نداند.
به سلول رسیدیم، در سلول نیمه باز بود و جسد ترانه وسط سلول
افتاده بود. صحنه و جسد داد میزدند که خودکشی در کار نبوده، نحوه افتادن جسد و
لباسهای پاره، و عریانی بخشی از بدن (رانها و سینه) نشان میداد که دخترک خودکشی
نکرده است. چشمهای ترانه هنوز باز بود.
اطلاعات هم نظرش این بود که خودکشی کرده و گفت: "از این
اتفاقها زیاد افتاده و میافته، اول بار نیست".
قضیه با حاکم شرع، محمدرضا بروجردی در میان گذاشته شد. جسد
را به درمانگاه بردیم. من و حسین بافقی و حسینی (شکنجهگر) و گوهر (شکنجهگر) و
اطلاعات و محمد براری (مسؤول درمانگاه که دو هفته بعد در جبهه کشته شد) بودیم.
گوهر(۱) چشمان ترانه را بست و روی بدن نیمهعریانش را پوشاند.
حسین بافقی گفت: "توی آمار زندان نیست، اگر اجازه بدین
من دفناش میکنم."
اطلاعات هم کم کم شک کرده بود. حسین بافقی را کناری کشید و
با او صحبت کرد. و حسین بافقی بالأخره واقعیت را گفت: "زندانی رو طرفهای ظهر
تحویل گرفتم و قبول کردم از اون بازجویی کنم. بردمش تو مجردی، اما حتی یک شلاقم
بهش نزدم. من با یه نگاه عاشقش شده بودم، میخواستم راضیش کنم زنم بشه، آخر شب
رفتم سراغش که بکریشو بردارم، وقتی متوجه نقشه من شد با کف دست زد توی صورتم، منم
با مشت زدم توی سرش و اون افتاد کف سلول. شورتش رو در آوردم و کردم توی دهنش و با
روسریش دهنش رو بستم، وقتی کارم رو میکردم تقلا میکرد، بیتابی میکرد. وقتی
کارم تموم شد دیدم دیگه تکون نمیخوره. روسریشو روی دماغشم بسته بودم و راه نفس
کشیدن نداشته، خفه شده بود."
مسأله را با بروجردی حاکم شرع در میان گذاشتیم. پاسخ حاکم
شرع این بود: "از این اتفاقا تو هر انقلابی میافته، مهم نیس."
بعدها دریافتم که ترانه دختر عبدالعلی بیات دبیر دبیرستانهای
شیراز بود، دبیری که سالها به دنبال جگرگوشه گمشدهاش میگشت.
زیرنویس:
* درباره ترانه
بیات و آنچه بر او رفت، دوست عزیزم آقای بهرام مشیری نیز در برنامه تلویزیونی
"سرزمین جاوید" گوشههایی از آنچه در این نوشته آمده است را مطرح کردهاند.
۱-
"محمدرضا بروجردی، حاکم شرع، که آن زمان از هواداران آیتالله منتظری بود،
ابتدا در اهواز حکم اعدام ارتشیها را صادر میکرد، او سپس به اصفهان، شیراز و
تهران منتقل شد، در حال حاضر احتمالاً عضو شعبه ۲۷ شورای عالی قضائی قم هست و در
قم هم زندگی میکند. حکم اعدام آقاجری را او تأیید کرد. داماد آیتالله مدنی است،
آیتاللهای که در تبریز منفجرش کردند."
۲- "گوهر،
زنی ۲۷ ساله، شکنجهگر و بازجوی زندان سپاه شیراز، دختر عوض گاریچی بود. عوض گاریچی
با گاری و یابویش در بازار وکیل، قسمت قالیفروشها، قالی حمل و نقل میکرد. این
زن کوتاهقامت و تنومند بود و از سر شانهها تا پایین پا یکسان بود، مثل مستطیل. سینههای
فوق العاده بزرگی داشت، شاید به این خاطر مثل لاتها و داش مشتیها راه میرفت.
حرف زدناش هم مثل لاتها بود. هرگز دستی به صورتش نکشیده بود. ابروهای پرپشت و پیوسته
و ریش و سبیل داشت. قیافه وحشتناکی داشت. او شکنجهگر زنان بود و شلاقزن و
اطلاعات میگرفت. مواردی وجود داشت که زندانی را خفه کرده بود.
منبع: وبسایت «گویانیوز»
------------------------------------
لطفاً از نوشتارهای زیر
نیز دیدن فرمائید
(نوشتارهای برگزیده
وبلاگ):
(به ترتیب، از نوشتارهای قدیمیتر به جدیدتر)
------------------------------
لطفاً در صورت امکان و
صلاحدید، عضو شوید:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
*** نظرات شما بلافاصله منتشر میگردد ***