جنایتها و خیانتهای
جمهوری اسلامی (۳):
پرده بکارت، پاداش بازجوها
و شکنجهگرها بود!
مسعود نقرهکار
با حاکم شرع، محمدرضا بروجردی، به طرف قم راه افتادیم، با جیپ
آهوی آبی رنگ، راننده جواد معلم بود، رانندهای که بازجویی و شکنجهگری هم میکرد،
البته بیشتر شکنجهگر بود، جوان بود و سنی حدود ۱۹ تا ۲۰ سال داشت.
در قم جلسه مهم سراسری حکام شرع برگزار میشد. قبل از جلسه
به دیدار آیتالله منتطری رفتیم، دیداری مستقل از آن جلسه بود. آیتالله گیلانی، آیتالله
موسوی اردبیلی و اسدالله لاجوردی هم آنجا بودند. آقایان آمده بودند تا از آقای
منتظری فتوایی در تأیید ازاله بکارت دختران باکره محکوم به اعدام بگیرند. آیتالله
منتظری با آوردن چند آیه و حدیث، کار را نادرست دانست و زیر بار نرفت و فتوا نداد.
البته آقایان این کار را شروع کرده بودند اما بهانه شرعی نداشتند و آمده بودند آن
را دست و پا کنند. من خودم در شیراز و شهرهای دیگر شاهد این عمل جنایتکارانه
بودم. سعی کرده بودند با توجیههای ساختگی این کار را شرعی نشان بدهند. مثلاً میگفتند
اگر دختر محارب یا باقی یا مرتد و کافر باکره اعدام شود به بهشت خواهد رفت، باید
بکارت او را برداشت تا بهشتی نشود. اینها حرفهای من درآوردی این دست از آقایان
بود. حتی در زمان جنگ هم چنین رفتاری با دشمن جایز نیست.
البته شایع است که بازجو یا شکنجهگر و یا زندانبان اول
قربانی را عقد میکرد و بعد تجاوز و ازاله پرده بکارت انجام میداد، که این هم حرف
درستی نیست. اینکه بعضی از بازجوها و شکنجهگرها و زندانبانان پس از اعدام قربانی
با شیرینی سراغ خانواده قربانی رفتند و ماجرای عقدشان با دختر اعدامی را به اطلاع
خانواده قربانی رساندند را هم من بعید میدانم واقعیت داشته باشد. تمام تلاش دست
اندرکاران این بود که این موضوع رو نشود و صد درصد سری بماند.
واقعیت این بود که بازجوها و شکنجهگرها و زندانبانها
اکثراً جوان و مجرد بودند، کار شاق و طاقتفرسای بازجویی و شکنجهگری پس از مدتی
آنها را خرد و خسته میکرد. همانگونه که گفتم قصد موافقان ازاله بکارت دختران
باکره قبل از اعدام، جلب رضایت بازجوها و شکنجهگرها و زندانبانهای جوان بود. در
دستگیریهای فلهای، دختران جوان ۱۳ تا ۱۴ ساله را دستگیر میکردند، زیاد هم
بودند. فقط یک زندان هم که نبود، زندانهایی توی شهر، و حتی در مرکز شهر بود، که
زندانهای بینام بودند. دخترهای جوان را میبردند به زندانها و هر کاری که دلشان
میخواست با آنها میکردند.
از بازجوها و شکنجهگرها جواد معلم بود، و یا محمد حسینی
که ۲۰ سال داشت و محمدرضا جوانمردی که ۲۱ ساله بود و یا محمد نامجو اهل کرمانشاه
که همین سن و سالها را داشت. جوان بودند. اینها حتی شلاق زدن و شکنجه کردن هم بلد
نبودند. آنقدر میزدند تا اقرار بگیرند و از زندانی امضا بگیرند که مثلاً روزنامه
فروخته، کمک مالی کرده و... و وقتی دختر جوان محکوم به اعدام میشد، به پاداش خود
که ازاله بکارت بود میرسیدند. فقط همین یک پاداش نبود، ترفیع هم میگرفتند. بازجوی
خوب و شکنجهگر خوب کسی بود که آمار اعدامیهایش بیشتر بود. سال 60 برای حکم اعدام
بیشتر دادن و پروندهسازی علیه زندانی مسابقه بود، بازجوها سعی میکردند چیزی از
پروندهها و بازجوییها (که گاه ۵۰۰ تا ۶۰۰ صفحه بود) پیدا کنند و طرف را محکوم به
اعدام کنند.
البته راههای دیگری هم برای سرگرم کردن و پر کردن وقت
بازجوها و شکنجهگرها بود، مثلاً برای سرگرم کردنشان حسابی مشغولشان میکردند. سهشنبهها
دعای توسل، شب جمعه دعای کمیل، صبح جمعه دعای ندبه، نمازهای مختلف و.... برنامههای
دیگر. بعضی از شکنجهگرهای جوان آنقدر زیر فشار و عصبی بودند که سر نماز، به وقت
سجده ضجه میزدند و گریه میکردند. به نظر من این جوانها هم به نوعی قربانی رژیم
بودند. البته شکنجهگرانی بودند که از شکنجه کردن لذت میبردند و این کار را ثواب
و اسباب رسیدن به بهشت میدانستند، این دسته روحیه و اعصاب بهتری داشتند.
زیرنویس:
* سلسله مطالبی
که سومین بخش آن را خواندید، اظهارات یکی از کارکنان سابق دستگاه قضائی حکومت
اسلامی در شکنجهگاهها و زندانهای این حکومت است. او به عنوان شاهد تجاوز به
دختران و زنان زندانی، شاهد شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی و عقیدتی از گوشههایی
از جنایتهای پنهان مانده جنایتی به نام حکومت اسلامی پرده بر میدارد.
منبع: وبسایت «گویانیوز»
سایر بخشهای «جنایتها و خیانتهای جمهوری
اسلامی»:
------------------------------------
لطفاً از نوشتارهای زیر
نیز دیدن فرمائید
(نوشتارهای برگزیده
وبلاگ):
(به ترتیب، از نوشتارهای قدیمیتر به جدیدتر)
------------------------------
لطفاً در صورت امکان و
صلاحدید، عضو شوید:
یا حضرت عباس .وحشتناک وحشتناک وحشتناک
پاسخحذفانقدر بهای ازادی باید تو ایران گران باشه که این بلاها سر ادم در بیاد
پاسخحذف