صفحات

۱۳۹۰ بهمن ۵, چهارشنبه

دانشگاه امام صادق از نگاهی دیگر - یک دانش‌آموخته دانشگاه [عباس خسروی فارسانی]






«دانشگاه امام صادق» از نگاهی دیگر!
یک دانش‌آموخته دانشگاه 
[عباس خسروی فارسانی]


مقدمه؛ ۹ خرداد ۱۳۹۲

نخستین بار، این دو نوشتار را در تاریخ‌های ۲۶ خرداد ۱۳۸۲ و ۲۳ مهر ۱۳۸۵ و در حالی که هنوز دانشجوی دانشگاه امام صادق بودم، بدون ذکر نام در وبسایت‌های «گویا»، «جرس» و «آینده» منتشر ساخته بودم و سپس آن را با اندکی تغییر و به نقل از یکی از فارغ‌التحصیلان دانشگاه، در وبلاگ «نجواهای نجیبانه» نیز انتشار داده بودم، اما اینک که هویت واقعی من آشکار شده است، مسئولیت نوشتارها را نیز خود به عهده می‌گیرم.

لینک‌های نخستین انتشار نوشتارها:





«نجواهای نجیبانه»، آزاد آزاده، ۵ بهمن ۱۳۹۰

این دو نوشتار در مورد دانشگاه امام صادق، که ریاست آن با آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی، رئیس کنونی مجلس خبرگان رهبری می‌باشد، نوشتارهایی است از سر درد و افسوس و حسرت، که نشان‌دهنده این است که ریزش‌های نظام جمهوری اسلامی، در همه سطوح، با شدت و حدت ادامه دارد؛ در رأس هرم قدرت، افرادی چون هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی؛ در میانه هرم قدرت افرادی چون سردار حسین علایی، محمد نوری‌زاد و عماد افروغ، و در لایه‌های پایین‌تر این هرم، افرادی چون دانشجویان دانشگاه امام صادق؛ بدین سان، اگر از افراد ناآگاه، کسانی که منافع مقطعی یا درازمدت آنها اقتضا می‌کند و نیز افرادی که شریک در خیانت و جنایت و دزدی هستند، چشم بپوشیم، دیگر فقط «علی مانده و حوضش!»


دانشگاه امام صادق، دانشگاهی است که برای کادرسازی نظام جمهوری اسلامی، به ابتکار آیت‌الله منتظری تأسیس شد و ریاست آن از زمان تأسیس تا کنون، در اختیار آیت‌الله مهدوی کنی است – مدیریت واحد خواهران این دانشگاه نیز در اختیار همسر و دختر آقای مهدوی کنی است! - و آقای منتظری در کتاب خاطرات خود، به چگونگی تأسیس آن و نیز چگونگی کنار گذاشتن او از ریاست هیأت امنا اشاره کرده است. نکته جالب توجه دیگر در مورد این دانشگاه اینکه این دانشگاه در زمان شاه، شعبه مدیریت دانشگاه «هاروارد» بوده است.

برخی از فارغ‌التحصیلان این دانشگاه در پست‌های مدیریتی و اجرایی کشور، به نقل از روزنامه اعتماد، شماره ۲۱۵۸، ۳ بهمن ۱۳۸۸، مقاله «از پل مدیریت تا میز مدیریت: نگاهی به نقش شبکه دانش‌آموختگان دانشگاه امام صادق(ع) در پست‌های مدیریتی» و برخی منابع دیگر، به شرح زیر است:


- عبدالله رمضان‌زاده، استاندار سابق کردستان، سخنگوی دولت محمد خاتمی، زندانی سیاسی کنونی؛
- سید محمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی؛
- سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی؛
- علی باقری، معاون دبیر شورای عالی امنیت ملی، برادرزاده آیت‌الله مهدوی کنی؛ برادر او، مصباح باقری نیز داماد آیت‌الله خامنه‌ای است؛
- مصطفی کواکبیان، نماینده مجلس؛
- کاظم جلالی، نماینده مجلس، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس؛
- حجت‌الله ایوبی، معاونت پیشین اجتماعی وزارت کشور و رئیس مؤسسه فرهنگی اکو؛
- غلامرضا خواجه‌سروی، معاون فرهنگی وزیر علوم؛
- علی‌اکبر علیخانی، رئیس پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم؛
- محمدباقر خرمشاد، معاون آموزش و پژوهش وزارت امور خارجه؛
- علی صالح‌آبادی، رئیس سازمان بورس؛
- روح‌الله احمدزاده کرمانی، استاندار سابق فارس، و رئیس پیشین سازمان جهانگردی، گردشگری و صنایع دستی؛
- مهدی آذرمکان، مدیرکل روابط عمومی وزارت کشور؛
- فاضل نظری، مدیر پیشین حوزه هنری استان تهران؛
- علی درستکار، مجری تلویزیون؛
- وحید یامین‌پور، مجری سابق برنامه «دیروز، امروز، فردا»؛
- محمد اللهیاری، رئیس اداره کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی...


ایران شده «زندان سبز» (دانشگاه امام صادق)!

یک دانش‌آموخته سبزاندیش دانشگاه امام صادق


به نام حقیقت!

نمی‌دانم چه بگویم و از کجا شروع کنم، گاهی اوقات، خنده‌ام می‌گیرد! می‌پرسید چرا؟ چون:

«خنده تلخ من از گریه غم‌انگیزتر است
کارم از گریه گذشته است و بدان می‌خندم!»


آری، من یکی از دانش‌آموختگان دانشگاه امام صادق هستم، که ریاست آن با آیت‌الله مهدوی کنی است. این را که گفتم، چه تصوری در ذهنتان ایجاد شد؟ حتماً یک فرد بسیار مذهبی و بنیادگرا، سیه‌فکری تنگ‌نظر و سبزستیز، بسیجی صد و بیست درصد! ذوب در ولایت مطلقه فقیه! عاشق و جانباخته نظام! و هزار و یک دیدگاه موافق نظام مقدس جمهوری اسلامی!

اما می‌گویم اندکی درنگ کنید، اشتباه می‌کنید و قاطعانه و آگاهانه می‌گویم در حالتی خیلی خوشبینانه لااقل ۸۵ درصد دانشجویان این دانشگاه، در واقع اینگونه نیستند و البته تمام دانشگاه تا آنجایی که با دانشجو مرتبط است، به هر لحاظ در دست اقلیتی است که در بیش‌ترین حالت، در واقع ۱۵ درصد هستند و مگر می‌توانی با آنها مخالفت کنی، چرا که نام بسیج و بسیجی و... را با یک یدک‌کش بسیار بزرگ، یدک می‌کشند. یا باید انواع فشارها، تحقیرها، تهمت‌ها، خودسانسوری‌ها و نفاق‌ها را تحمل کنی و بازیگری ماهر و قهار باشی یا باید منافقی کنی و مارماهی باشی!

البته حق دارید در مورد دانشجویان این دانشگاه این‌گونه فکر کنید، به هر حال، دانشگاهی که ریاست آن با فردی است که بسیاری او را رهبر پشت پرده نظام مقدس جمهورس اسلامی! می‌دانند (آیت‌الله مهدوی کنی) و برای پرورش کادر در نظام مقدس، ایجاد شده و برای ورود یک دانشجو به این دانشگاه ۱۱۱۲۷/۵ شرط گذاشته‌اند! مگر هر کسی می‌تواند وارد آن شود؟
آری، شاید هر کسی نتواند وارد آن شود، ولی هر کسی وارد آن شود، بر او آن می‌رود که آن شود که شود! نمی‌دانم این قلم چه باید بگوید و بنویسد که اگر بخواهد هر آنچه می‌داند و می‌بیند و بر سر او می‌آید، بنویسد و بگوید، می‌شود مثنوی هفتاد من ورق! باری، شاید بتوان گفت دانشگاه امام صادق، بزرگ‌ترین مرکز سکولارپروری در جهان است (چه افتخار بزرگی برای ایران اسلامی!) البته نه به صورت تئوریک، بلکه به صورت عملی و شهودی، چون آنچه در اینجا می‌بینی، خواه ناخواه تو را سکولار می‌کند! مگر آدم می‌تواند به چشم خود ببیند و باور نکند؟ هر چند هفت سال تمام در این دانشگاه هم فقه و معارف اسلامی می‌خوانی، هم اقتصاد و مدیریت و هم علوم سیاسی و فلسفه و کلام و....

شنیدم که در زمان انتخابات دوم خرداد ۷۶، از یکی از دانشجویان دانشگاه امام صادق که طرفدار آقای خاتمی بوده، پرسیده‌اند که چرا از آقای خاتمی طرفداری می‌کنی؟ می‌دانید چه گفت؟ گفت چون اگر آقای ناطق نوری رأی بیاورد، ایران می‌شود دانشگاه امام صادق (=ویران)! ولی باز هم با اینکه آقای خاتمی رأی آورد، اوضاع، تفاوتی نکرد و حتی بدتر شد، چون خانه از پایبست ویران است و بنیاد تفکر حکومت ایران، همان تفکری است که بر دانشگاه امام صادق حاکم است، و چیزی که در آن، کالای قاچاق و جرم محسوب می‌شود صداقت، حقیقت، عقلانیت و آزاداندیشی و آزاده‌منشی است، پس با تغییر و تعمیر نقش ایوان، خانه از ویرانی نجات نمی‌یابد و می‌بینیم که اکنون، ایران شده دانشگاه امام صادق!

بله، به دانشگاه امام صادق ـ البته فقط به خاطر سرسبزی آن ـ می‌گویند «زندان سبز» یا به قول خود ریاست دانشگاه «السجن الأخضر»، که البته قبل از انقلاب ۵۷، شعبه مدیریت دانشگاه هاروارد بوده (این هم از عجایب روزگار است)؛ هر چه تهدید و تحدید بخواهید در این دانشگاه موجود است! و وای بر ما مردم که اگر از سر صدق و صفا و آرام و متین تقاضای حق «سبز» خود را داشته باشیم، محکوم به زندانی شدن در زندان «سیاه» ایران امروز هستیم!

بگذاریم و بگذریم؛ سیستم مدیریت این دانشگاه، سیستم ملوک‌الطوایفی یا به عبارتی دیگر سیستم «دامادیسم» است؛ اشتباه نکنید، «دامادیسم» (Damadism) واژه‌ای کاملاً فرنگی نیست! بلکه به این معناست که باید داماد بزرگان و رئیسان یا از بستگان سببی یا نسبی ایشان باشید تا مقبول نظر واقع شوید! (می‌توانید از هر طریقی که خود صلاح می‌دانید، ساختار مدیریتی این دانشگاه و واحد خواهران آن را استخراج کنید). بهترین استادها و مدیران و معاونان، اگر به نحوی از انحاء، با آقایان فامیل نباشند یا چاکر و ارادتمند نباشند و دست ارادت حقیرانه بر سینه نداشته باشند، جایگاهی ندارند و شرف حضور نمی‌یابند! و البته اگر کسی، باسواد هم باشد که دیگر بدتر! استادان این دانشگاه، عمدتاً (البته استادهای خوبی هم اشتباهاً یا از سر اضطرار وجود دارند) از فامیل‌ها، آشنایان، ارادتمندان و فرمان‌بران آقایان هستند و در بهترین حالت، فارغ‌التحصیلان خاصی از دانشگاه هستند که اغلب کم‌سواد و تازه‌کار هستند و به علت شرایطی که در دوران تحصیل در این دانشگاه بر سر آنها آمده، دارای ویژگی‌های خاص خودشان. هر چند که اگر مدیران، مدیریت درست داشتند، باز هم حرفی.

ممکن است گفته شود که این وضع تمام دانشگاه‌های کشور است که من هم این سخن را تأیید می‌کنم و بر این وضع، تأسف می‌خورم که استاد و دانشجوی باسواد و مبتکر این کشور، بجای این که بر خود و آنچه دارد ببالد و به واسطه آن پله‌های ترقی و پیشرفت را بپیماید، می‌نالد یا از کشور می‌خارجد!

و این سیستم مدیریتی دانشگاه امام صادق، الگو و ماکتی است از سیستم مدیریت کلان دانشگاه امام صادق اعظم، یعنی ایران در حال ویرانی. (ایرانی ویران، برای همه ایرانیان!)

ممکن است بعضی توجیه‌گرانه بگویند این آقایان (مهدوی کنی، خامنه‌ای، احمدی‌نژاد، لاریجانی‌ها، جنتی، مصباح یزدی، احمد خاتمی، احمد علم‌الهدی و...) حسن نیت دارند. ولی مگر همه چیز با حسن نیت درست می‌شود؟ در جایی که تبعات و نتایج عمل، بر سرنوشت تک‌تک افراد یک کشور و آینده آنان و نسل‌های بعدی تأثیر می‌گذارد، باید عملکردها و پیامدهای عمل را در نظر گرفت و عواقبی که برای خود و دیگران دارد. این را هم بگذاریم و بگذریم و قضاوت را به دست خود شما و تاریخ بسپاریم.

و صد البته مگر دانشجو می‌تواند در این دانشگاه اعتراض کند (همانطور که در دانشگاه امام صادق بزرگ (ایران) نمی‌تواند اعتراض کند). چرا، چون حاج‌آقا قلبشان ناراحت است! نباید هیچ خبری از سیستم خراب دانشگاه به او برسد و البته اگر برسد، چنانچه بارها دیده‌ایم، خود وی استاد توجیه است و از مبنای فکری او جز این، انتظار نمی‌رود. می‌گویند حاج‌آقا تقصیری ندارد و مدیران پایین‌تر و معاونان او هستند که فلان و بهمان! ـ همان‌طور که بسیاری می‌گویند رهبری تقصیری ندارد و این سطوح پایین‌تر هستند که تبعیت نمی‌کنند، «خواص» هستند که «شفاف» نیستند، «دشمنان» هستند که توطئه می‌کنند، ایادی داخلی و اذناب آنها هستند که مجری توطئه مخملی هستند، دوستان جاهل‌اند که طلحه و زبیر می‌شوند، و... ـ  ولی مگر مدیران و معاونان مادام‌العمر او جز دست‌پروردگان و چاکران خود او هستند، و مگر در هر اداره و سازمانی، رییس اداره، مسئول و پاسخگوی نهایی نیست و... و این را هم مقایسه کنید با دانشگاه امام صادق اعظم و خود قضاوت کنید...

می‌خواستم خیلی مفصل‌تر بنویسم، ولی واقعاً حوصله و دل و دماغ فکر کردن و نوشتن را هم از ما گرفته‌اند و وقتی به آنچه از عمرم تلف شده و آنچه دیده‌ام و آنچه این روزها بر سر مردم سبزاندیش و صلح‌طلب این دیار می‌گذرد و آنچه... می‌اندیشم، بغض گلویم را می‌فشرد و مغزم را می‌فسرد. هر چند خواهید دید که روزی، از کشوی میزهای بسیاری از دانش‌آموختگان این دانشگاه، خاطرات آموزنده و عبرت‌انگیزی از دانشگاه امام صادق کوچک و دانشگاه امام صادق بزرگ بیرون خواهد آمد و در دید قضاوت مردم و تاریخ قرار خواهد گرفت. فقط برای اینکه گمان نکنید اینها فقط حاصل تخیلات و عقده‌گشایی‌ها و کینه‌توزی‌های یک انسان عقده‌ای کینه‌ای بی‌خداست، از شما می‌خواهیم اگر جایی دانشجویی یا استادی یا دانش‌آموخته‌ای از دانشگاه امام صادق را دیدید، صادقانه از او بخواهید صریح و منصفانه در مورد این دانشگاه برایتان توضیح دهد، خود خواهید دید که من ورقی از مثنوی هفتاد من کاغذ را از سر درد و دغدغه برای شما نوشته‌ام. به خدا من نه دشمن هستم، نه کینه‌توز، نه ملحد، نه...، فقط دردمندی از میلیون‌ها دردمند ایران پردرد هستم که قبل از هر چیز و هر دین و هر فرد و هر ایسم و هر امر انتزاعی دیگری، قلبم برای انسانیت و اندیشه‌ها، آمال، آزادی‌های انسانی و آرزوهای لگدمال شده و لجن‌مال شده میلیون‌ها ایرانی شرافتمند می‌طپد و می‌سوزد؛ و با دیدن هر پدری که در مقابل فرزندش، شرمنده نان او می‌شود و هر مادری که از نان شب خود، برای بچه‌اش می‌گذرد (یعنی حداقل‌ها، دیگر مسائل که به کنار) ـ و اینک پس از سی سال از گذشت انقلاب پرمدعا، مردم را در معرض حقارت خوشه‌چینی و هدفمند کردن فقر  قرار می‌دهند ـ من هم شرمنده شرف و انسانیت می‌شوم.

در آخر به دانشجویان عزیز دانشگاه امام صادق (و نیز دانشجویان دانشگاه امام صادق اعظم، یعنی تمام ایران) می‌گویم که با توجیه و سر خود را در زیر برف فرو بردن و به حرف‌های کلی و رجزخوانی‌ها توسل جستن و شعار دادن و نفاق ورزیدن و همرنگ هر جماعتی شدن، گره‌ای باز نخواهد شد و حقی پس گرفته نخواهد شد و آه مظلومی فرو خفته نخواهد شد؛ ما نباید بر اساس مماشات و نفاق و «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»، عمل کنیم، آخر مگر جماعت چیزی غیر از من و توست؟ اگر هر یک از ما همین را بگوییم که همه همرنگ «رنگ هیچ» شده‌ایم.

آخر هم شعری از یکی از شعرای کشورمان تقدیم به حقیقت انسانیت:

«... حال می‌پندارم هدف از زیستن این است رفیق
من شدم خلق که با عزمی جزم
پای از بند هواها گسلم
پای در راه حقایق بنهم
با دلی آسوده
فارغ از شهوت و آز و حسد و کینه و بخل
مهو از عشق و جوانمردی و علم
در ره کشف حقایق کوشم...
ره حق پویم و حق جویم و پس حق گویم
آنچه آموخته‌ام بر دگران نیز نکو آموزم
شمع راه دگران گردم و با شعله خویش
ره نمایم به همه گرچه سراپا سوزم
من شدم خلق که مثمر باشم
نه چنین زائد و بی جوش و خروش
عمر بر باد به حسرت خاموش
ای صد افسوس که چون عمر گذشت
معنی‌اش فهمیدم!»

(برگرفته از شعر «دورنمای عمر» ـ نسرین صاحب)

به این امید که جوانان این دیار، چون عمر گذشت، معنی آن را نفهمند و از اکنون، به دنبال معنای زندگی و به‌زیستن باشند و به امید تحقق عدالت، آزادی، انسانیت، عقلانیت، اخلاق و ارزش‌هایی که باید بدان‌ها باور داشت و پایبند بود نه اینکه از سر دین‌ورزی دروغین و متظاهرانه، بر سر هر کوی و برزن، شعار دروغین آنها را فریاد کنیم و از سر تکبر و نخوت و توهم و بلاهت، همه انسان‌ها را «دشمنِ» ناحق بدانیم و خود را حق مطلق تلقی کنیم؛ و به امید اینکه هر ایرانی، بدون اینکه باز هم ناچار باشد هزینه هنگفت لجاجت و حماقت دیگران را بدهد، به روشی مناسب، مسالمت‌آمیز و دموکراتیک و به دست خود، به حقوق و خواسته‌های انسانی خود برسد و سرنوشت خویش را در دست گیرد.

به امید دیدار آن سحرگاه در پس این «شب تاریک» و گذر از این «امواج و گرداب‌های هایل» توسط «سبکباران ساحل‌ها»

یک دانش‌آموخته سبزاندیش دانشگاه امام صادق






 
«هوا بس ناجوانمردانه سرد است!»
زمهریر تزویر و خزان تظاهر؛
نگاهی به دانشگاه امام صادق،
«به کجا چنین شتابان؟!»

یک دانش‌آموخته سبزاندیش دانشگاه امام صادق

«هوا بس ناجوانمردانه سرد است!»؛ دل‌ها شاد و خوش نیستند؛ اعتماد و اتکای متقابل از میان انسان‌ها، حتی نزدیک‌ترین دوستان، برخاسته است؛ دروغ، دلوی شده که همه با آن آب می‌گیرند و تظاهر، دلقی شده که همه بدان تفاخر می‌ورزند؛ خزان و زمهریر ریا و زرق و تزویر، روز به روز، برگ‌های «سبز» بیش‌تری را زرد و افسرده می‌کند و خزان‌زده بر خاک سرد و سیاه، فرو می‌ریزد و دل‌مردگی و پژمردگی را فزون‌تر می‌سازد؛ و در یک کلام، اخلاق، قربانی حقارت‌ها شده و به همه‌چیز و همه‌کس، نگاهی ابزاری دوخته می‌شود و بسیاری انسان‌ها وسیله‌ای شدند در جهت مطامع و منافع معدودی انسان‌های دیگر. این‌همه برای چیست؟ گوهر و گلاب حقیقت، صداقت و عقلانیت انتقادی و زبده و گزیده انسانیت، در میان ما کم‌فروغ شده و صدفِ بی‌هدفِ ریا، نفاق، تزویر و تظاهر، سکه روز شده است. بسیاری از ما برای کسب منافع زودگذر یا دیرپای خود، خواسته یا ناخواسته، ناآگاهانه یا فریبکارانه و مزورانه، همرنگ جماعت و همسو با جریان جاری زمانه شده‌ایم و در جریان آبی غوطه‌وریم که روز به روز به تعفن آن و تفرعن و تبختر شناگران «سیاه» آن، افزوده می‌شود و از شمار و عداد نجات‌یافته‌گان «سبز» آن کاسته می‌شود. شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و روان‌شناختی، به مدد زر و زور و زیور، بسط و دامن‌گستری عنان‌گسیخته تزویر و ریا را تسهیل و تعمیق می‌کند.

آری، با تشدید سرمای جانکاه زمهریر تزویر، در حوزه روابط میان انسان‌ها، هر روز شاهد یخ‌زدگی و فسردگی دردآور عاطفه، انسانیت، اخلاق و عقلانیت هستیم. روز به روز، انسان‌های بیش‌تری دچار نارضایتی درونی، احساس خلأ معنایی، نفرت‌اندیشی، دلزدگی از روابط اجتماعی غیرانسانی و شرایط حاکم بر جامعه می‌شوند.

یکی از علل و عوامل بروز روزافزون تزویر و تفرعن در جامعه امروز ما، وجود نگاه خشک و بدون انعطاف به ظواهر و مظاهر دینی و عدم حضور و ظهور گوهر مشترک همه ادیان، اخلاق و معنویت انسانی، و نیز، تنگ‌نظری، انحصاراندیشی و عدم مدارا و تکثرگرایی، در سپهرهایی چون دیانت، سیاست، اجتماع، فرهنگ، محیط کاری و روابط میان انسان‌ها است. و یکی از درمان‌های درد تزویر، بازگشت به گوهر مشترک همه ادیان، فارغ از نگاه انحصاری و ابزاری به دینی خاص، تعمیق فرهنگ تساهل و تکثر و مدارا، و عدم ورود انحصارگرایی و انجماداندیشی دینی در حوزة سیاست و جدایی سیاست‌ورزی از دین‌ورزی است.

می‌توانم به عنوان نمونه و مصداقی از فضاهای پر از تزویر و ضرر و زیان‌های حاصل از تلفیق سپهر سیاست با سرای دیانت، دانشگاه امام صادق تهران را مطرح سازم. من خود زمانی از دانشجویان این دانشگاه بوده‌ام و هفت سال، با تمام وجود، فضای آن را لمس کرده‌ام؛ و در عین حال که نمی‌توانم این دانشگاه را مطلقاً و قطعاً نفی و رد کنم ـ چرا که تنها چیزی که مطلق است، عدم اطلاق است و تنها چیزی که قطعیت دارد، عدم قطعیت است ـ باید بگویم دانشگاه امام صادق، دانشگاهی است که برخی از جوانان مستعد و پاک‌طینت این مرز و بوم را بر می‌گزیند ـ و چرا گزینش سلیقه‌ای؟! ـ تا آنها را در جهت اهدافی خاص تربیت نماید و تعلیم دهد. اما شرایط تنگ‌نظرانه‌ای بر این دانشگاه حاکم شده است که ظاهراً ریا و تزویرورزی و تزویراندیشی را جزء جدایی‌ناپذیر یا اجتناب‌ناپذیر زندگی دانشجویان کرده است. و البته، علی‌رغم روبنای ظاهری، در واقعیت زیربنایی، بسیاری از این دانشجویان، ذهن و ضمیر خود را از این فضا، جدا و مجزا می‌سازند و سرشت و طینت تابناک خود را تباه و تاریک نمی‌سازند و در این شرایط، بسیاری از این دانشجویان، علی‌رغم تصور بیرونی از این دانشگاه، در جهت اهداف از پیش طراحی‌شده حرکت نمی‌کنند و با دیدن واقعیات دردآور، یا سعی در نجات خود و دوستان و دانشگاه از این شرایط می‌کنند یا از سر اضطرار و ناچاری، سکوتی زجرآور پیشه می‌کنند و البته، برخی نیز این شرایط را می‌پذیرند و واقعاً یا در راستای منافعشان، با جریان حاکم، همراه می‌شوند. در عین حال، بسیاری از این دانشجویان و فارغ‌التحصیلان، که به هیچ روی، اندک نیستند، در محافل دوستانه و خصوصی یا نیمه‌خصوصی خود، درد دل خویش با خاصان و معتمدان می‌گویند یا در یادداشت‌ها و خاطرات شخصی‌شان، درد و زجرشان را و سینه شرحه‌شرحه‌شان را نمایان و آفتابی می‌سازند؛ که این خود، حدیثی مفصل و داستانی دیگر است که می‌توان با پرس و جو از دانشجویان و فارغ‌التحصیلان این دانشگاه و گفتگوی صمیمانه با آنان، به حقانیت یا عدم حقانیت این سخنان پی برد؛ به هر حال،
«شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر!»

به امید رهایی نیک‌اندیشان، پاک‌دلان و روشن‌طینتان از زمهریر تزویر!

و در پایان، یک سؤال برای اندیشیدن به آن و پاسخ دادن بدان در محضر وجدان‌مان:

چرا برخی از ما انسان‌ها حقیقت، صداقت و عقلانیت انتقادی را خطرناک و هولناک می‌دانیم و از آن گریزانیم و دروغ، تظاهر، تفاخر و تزویر را نجات‌بخش می‌دانیم و رو سوی آن شتابانیم؟!

«به کجا چنین شتابان؟!»

یک دانش‌آموخته سبزاندیش دانشگاه امام صادق





۱۰ نظر:

  1. صفحه وب را مطالعه كردم و پسنديدم. مشكل اعظم دانشگاه هاي ايران، علم ستيزي است. اين مشكل در داشگاه امام صادق بيشتر به چشم ميخورد. دانشگاه محل بروز انديشه و تفكر است در صورتيكه نظام جمهوري اسلامي نياز به تقليد و اطاعت امر دارد و اين تضاد در اين ٣٠ سال همواره در دانشگاه هاي ايران اشكارا ديده ميشود. در دانشگاه بايد تكثر افكار و ارا وجود داشته باشد و نقد نظريات سبب رشد علم ميگردد.

    پاسخحذف
  2. کیر خر مصری به کس زن تمام مقدسات . کیر تو کون محمد بچه باز
    کیر به کون امامان و شما جاکشان که همه چیز کیری رو مقدس میکنید
    جاکش ها آخوند کس ننه از بغل تقدس نون میخوره ، کیر این خواننده
    به کس بتول زن خمینی و زن جنده خامنه ای .

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بابا چی شده؟ این مطلب راجع به دانشگاه امام صادق هست، پورنوگرافی نیست که تو اینقدر حشری شدی!

      حذف
    2. دوست عزیز ناشناس، سانسور و حذف نظرات در مرامنامه «نجواهای نجیبانه» نیست. اما باید بدانیم که توهین و تنفر و تمسخر، هیچ گاه گشاینده گرهی و بازکننده راهی نبوده و نیست؛ بلکه دشواری ها را بغرنج تر و گرفتاری ها را پیچیده تر می سازد. ضمن اینکه هر سخن، از جمله توهین و تمسخر، دو سوی دارد، و سخن باید در شأن گوینده نیز باشد.

      به امید یافتن راهی به رهائی از راه آگاهی بدون دادن هزینه های گزاف و بی حاصل از جان و جیب ملک و مردم ایران زمین.

      حذف
    3. گوینده این فخشهای رکیک چه مناسب خود را معرفی کرده است.

      حذف
  3. علم اندوزی را درنظر دوم به صراحت می بینیم.

    پاسخحذف
  4. اگر شما یک سبزاندیش دانشگاه امام صادق هستید به اطلاعتون برسونم که به هیچ عنوان اونطور که میفرمایید 85 درصد دانشجویان این دانشکاه مثل شما نیستند! من چندین و چند سال است که در یکی از ارگانهایی که ریاست اش به عهده یک امام صادقی است کار میکنم و این گروه نه تنها اون ارگان رو به گند کشیدند بلکه به هیچ عنوان خودشون رو بیسواد نمیدونند و باعث شده اند تمام کارمندان باسابقه و با تجربه از اون ارگان فراری بشند. بلایی که این امام صادقی ها به سر مملکت دارند میارند در نوع خود بدترین است. به هیچ صراطی مستقیم نیستند، خودشون رو بهترین میدونند چون اینطور بهشون القا شده و کسی جرات اعتراض نداره در نتیجه تمام کارهای اشتباهی که دوست دارند انجام میدهند و مورد بازخواست هم قرار نمیگیرند.

    پاسخحذف
  5. نظر یکی از خوانندگان این نوشتار، با نام کاربری archibald، در زیر لینک نوشتار در وبسایت بالاترین:

    «زمان جنگ مدیریت دانشگاه با مهدوی کنی بود(طبق اساسنامه مدیریت باید توسط آقای منتظری انتخاب می شد) و مدیر آموزش هم علم الهدی(گوساله ی معروف،امام جمعه ی فعلی مشهد) بود.اینان با جنگ و آقای خمینی به شدت مخالف بودند( کما اینکه جنتی و مصباح و دیگران هم چنین می اندیشیدند) و اکیدا دانشجویان را از رفتن به جبهه منع می کردند و اگر دانشجویی به جنگ می رفت از دانشگاه اخراج می شد!!
    .
    سابق، وصیت نامه های دانشجویان بر در و دیوار بود(به سرعت جمعشان کردند) که به صراحت در آن ها اشاره کرده بودند روز قیامت جلوی علم الهدی و مهدوی کنی را می گیرند که اینان را از دانشگاه( به دلیل حضور در جبهه) اخراج کردند!!»

    لینک بالاترین:
    https://balatarin.com/permlink/2012/5/9/3020352

    پاسخحذف
  6. انگار شما آقایون خیلی خر تر از اون تشریف دارین که فکرشو میکردم

    پاسخحذف
  7. جمع کنید این چرندیات احساسی رو . هرچی تو ای مطلب گشتم یک استدلال ادمی زاد پیدا کنم نبود ک نبود . نویسنده ی محترم و مدیر سایت خیلی خیلی خرین.

    پاسخحذف

*** نظرات شما بلافاصله منتشر می‌گردد ***