صفحات

۱۳۹۰ دی ۲۴, شنبه

فراخوان شکایت از خامنه‌ای؛ نامه هجدهم محمد نوری‌زاد به خامنه‌ای








فراخوان شکایت از خامنه‌ای؛

نامه هجدهم محمد نوری‌زاد به خامنه‌ای


تاریخ انتشار: جمعه ۲۳ دی ۱۳۹۰

«من یهودی، تو علی!»

ما صدای غلغل هزار حادثه را از درون این جامعه می‌شنویم


سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران

من این نامه را برای جناب شما سه چهار ماه پیش، درست فردای همان روزی نوشته‌ام که برادران سپاهی به خانه روستایی و پدری من هجوم آوردند و بساط فیلمسازی مرا بار کردند و بردند تا به گمان خود اجازه ندهند من از وحشت‌سرای اطلاعات و سپاه برای شما فیلم بسازم و شما را از چند و چون رفتار هیولاگونشان با متهمان آگاه کنم.

اما اکنون، بنا بر انتشار آن دارم. به این دلیل که انتشار این نامه، آن هم درست بیخ گوش انتخابات مجلس، نه یک حرکت مغرضانه و ناجوانمردانه، که عین درستی و فرصت‌سنجی مشفقانه است. شاید انتشار این نامه، و سیل نامه‌هایی که بعد از این به سمت خانه شما روی خواهد آورد، جناب شما را بر آن متمایل کند که زمان انتخابات را به فرصتی دیگر موکول فرمایید. معمولاً برگزاری انتخابات در یک کشور به شرایطی چند محتاج است که نخستینِ آن، وضعیت منطقی و متعادل جامعه است.

متأسفانه این روزها روند اوضاع در کشور ما متعادل نیست. شمّ درست رهبریِ شما اتفاقاً همین روزها باید به کار افتد. ما صدای غلغل هزار حادثه را از درون این جامعه می‌شنویم. ظهور این‌همه بحران داخلی و بین‌المللی، و رواج و گسترش این‌همه فضای امنیتی برای محدود کردن معترضان و منتقدان، و حتمی شدن این همه انشقاق میان مردم، و پرهیز معترضان از شرکت در انتخابات، نشان‌دهنده اوضاع نامتعارف در کلیتِ کشور است. اطمینان دارم انتشار سیل‌آسای نامه‌هایی که بلافاصله بعد از انتشار این نامه شما را مخاطب خود قرار خواهند داد، علاوه بر ترغیب جناب شما برای به تعویق انداختنِ زمان انتخابات، ما و شما را به گردونه‌ای از آزمون‌های اعتقادی‌مان نیز در می‌اندازد تا بدانیم رفتار ما تا کجا با آنچه که پیوسته شعارش را می‌دهیم، تناسب دارد.

پیش از آوردن اصل نامه، اجازه بدهید به یک خطای خودمانی اشاره کنم. این خطا، هم توسط ما که مخاطبان آرام و شنوای شما بوده‌ایم، هم توسط شما که مبدعِ تلفیقِ تاریخیِ اندیشه‌های خود بوده‌اید، در میان ما رواج یافته است. منتها در برآمدنِ این خطا، شاید آن کسی که بیش از همه مردم ایران سهم و نقش داشته، خود شما باشید.

بدون لکنت بگویم: این شما بوده و هستید که در این سال‌های رهبری، مرتب از «عوام و خواص» فرموده‌اید، و از فتنه‌ها و توطئه‌ها و خروج مخالفان از گردونه اطاعت از علی(ع). این شما بوده و هستید که به تناسب روحِ سخن، از عبرت‌های عاشورا سند آورده‌اید. نیز به تأسی از جناب شما، این هواداران و امامان جمعه شما بوده و هستند که مرتب به سرنوشت خوارج اشاره می‌فرمایند، و معترضان را با آنان یکی، و شما را با علی(ع) مترادف می‌دانند. مگر این خود شما نبوده و نیستید که مخالفان سیاسی خود را به چونیِ سرنوشت طلحه و زبیر انذار می‌دهید؟ طوری که شنونده سخنان شما بلافاصله می‌داند: کسی که مخاطبان خود را به گسستِ تاریخیِ طلحه و زبیر اشارت می‌دهد، غیرمستقیم به علی بودن خود بشارت می‌دهد.

در تازه‌ترین گویشِ این‌چنینی خود، در دیدار با حامیان قمی خود به وضعیت فعلی ایران اشاره فرمودید، که: وضعیت فعلی ایران، همسنگ بدر و خیبر است. این یعنی: جایگاه شما همان جایگاه پیامبر است و وضع مخالفین شما همان وضع کفار قریش و یهودیان مدینه.

این ترادفِ بی‌دلیل و بدون پشتوانه، گرچه در بزنگاه‌های نیاز، مردمان عوام را به جانبداری از ما و شما بسیج کرده، اما در بسیاری از مواقع، به دشواری کار ما نیز انجامیده است. راز این دشواری را در همین نامه با شما خواهم گفت. اما چرا نگویم: ای کاش شما همچنان یک طلبه جویای حق باقی می‌ماندید و با خطابه‌های شورانگیز خود به همه ما راه می‌نمودید و هرگز به جایگاهی که سرشار از رسالت و مسؤولیت است، دخول نمی‌کردید. بنا به تکرار همان علی علی‌ها، و عوام و خواص‌ها، و خوارج‌گویی‌ها، اکنون شما چه بخواهید و چه نخواهید، هرقدم‌تان با قدم‌های علی و اولاد علی مقایسه می‌شود، و دستگاه‌های این نظام اسلامی نیز با آنچه که پیامبر و امامان می‌گفتند و سفارش می‌فرمودند.

مردم در مواجهه با هر فلاکتی که مثلاً در دستگاه قضاییِ ما دست به دست می‌شود، و آسیب‌های آشکاری که در دولت و مجلس و هر کجا به جان جامعه می‌نشیند، بلافاصله شما را در جایگاه متولی و مقصر اصلی می‌نشانند و از شما انتظار پاسخگویی و پوزش‌خواهی – همانند علی(ع) – دارند. این که: حالا که شما خودت را علی می‌دانی و مابقی را کوفی، بفرما، این شما و این فاجعه‌ای به اسم تحقیر و غارت و عقب‌ماندگی. این شما و این رواج بی‌ادبی، و رواج دزدی در میان حامیان شما. بیا و مثل علی پاسخگو باش و همانند او از مردم و از تاریخ عذر بخواه! و اما اصل نامه:

«من یهودی، تو علی!»

سلام به رهبر گرامی،

در عالم خیال، هم شما بر قله بلند برتری بنشینید، و هم من بنا به دلایلی که خواهم آورد، خفیف و خوار می‌شوم. حُسنِ عالم خیال در این است که هم ما هم شما می‌توانیم در هر کجا قرار گیریم و به قالب هر کس فرو شویم. اگر موافق باشید، من و شما با هم به دوردست‌های ایمانیِ خویش سفر می‌کنیم. و مردمان امروزِ ایران و جهان را به تماشای این سفر خیالین فرا می‌خوانیم.

با پوزش از یهودیان شریف سرزمینمان ایران، بنا را بر این بگذاریم که من محمد نوری‌زاد، یک یهودیِ عنود و بدکردارم. از این فرودست‌تر آیا؟ و باز بنا را بر این بگذاریم که: سید علی خامنه‌ای، مالک اشتر نخعی که نه، بل خود امیر مؤمنان علی(ع) است. از این فرادست‌تر آیا؟ ساحت سوم را به برجِ بلند قاضی‌القضات کشورمان جناب لاریجانی احاله می‌دهیم؛ که توسط خود شما که نه، بل به حکم مستقیم علی مرتضی بر مسند بی‌بدیل قضاوت جلوس فرموده است. نیک‌تر از این آیا؟ پس شکوائیه بی‌ریای من بدین صورت به محضر قاضی‌القضات حضرت خامنه‌ای تقدیم می‌گردد:

شاکی:
یهودی بدسابقه و بدکرداری به اسم محمد نوری‌زاد. ایرانی الاصل. کارمند بازنشسته. به نشانیِ ایران.

مشتکی عنه :
امیر مؤمنان سید علی خامنه‌ای. ایرانی الاصل و رهبر مردم ایران از بیست و سه سال پیش تاکنون. به نشانی بیت رهبری.

موضوع شکایت:
یک: شفاف نبودن مواضع پولی امیرالمؤمنین و نبود نظارت بر چند و چون هزینه‌های تحت امر وی.

دو: آسیب رسیدن به ذخایر انسانی و اعتباری و معرفتی و ایمانی و پولی مردمان ایران، چه در داخل و چه در سطح جهان، در زمان رهبری امیرالمؤمنین سید علی خامنه‌ای. و این که در زمان رهبری وی، اسلام از هر زمان دیگر، خوار و خفیف‌تر شده و ایران در جدول‌های خفت جهانی، به مراتب بالایی دست یافته است.

سه: رواج فضای امنیتی و رعب و وحشت در کشور توسط دستگاه‌های تحت امر ایشان.

چهار: سرعت گرفتن فرار مغزها و کسانی که به هر دلیل در کشورشان احساس امنیت نمی‌کرده‌اند.

پنج: به حاشیه رفتنِ قانون در کلیت کشور در زمان رهبری وی.

شش: برآمدن دزدان سیری‌ناپذیری چون سپاه پاسدارانِ تحت امر ایشان و ورود بی در و پیکرِ این جماعت به خط قرمزهای اقتصادی و سیاسی و اطلاعاتی.

هفت: فرو شدن کشور به دامان حادثه‌های آسیب‌زا و تحمیل تحریم‌های بین‌المللی بر کشور و حتی بدهکار کردن نسل‌های آینده به مجامع جهانی.

هشت: دایر شدن مجلس خبرگانِ بی‌خاصیت، و فیلتر مشمئزکننده‌ای به اسم نظارت استصوابی، برای آنکه علمای آزاده اما مخالف نتوانند به این مجلس ورود کنند. و به همین دلیل، طولانی شدن دوران رهبری ایشان بدون این که دستگاه و مرجعی شهامت آسیب‌شناسی این دوران را داشته باشد.

نه: رواج سانسور شدید و از ریخت انداختن رسانه‌های ملی و مردمی و قفل بستن بر منبرها و تریبون‌ها.

ده: حقیرکردن ایرانیان در سطوح مختلف، چه در داخل و چه خارج، به‌ویژه حقیر کردن اندیشمندان و کارشناسان و روحانیان.

یازده: خوار و خفیف شدن دستگاه قضائی و مجلس شورا، و بر زمین کوفتن شأن قضا و نمایندگی، و روبیدن مفهومی به اسم استقلال دستگاه قضا و روبیدن شهامت نقد و اعتراض از کلیت مجلس.

دوازده: تربیت و گسیل اوباشان مذهبی به در خانه شخصیت‌ها و علمای معترض و کوی دانشگاه و به هم زدن مجالس و تخریب منازل منتقدان در زمان رهبری وی و موضع‌گیری نکردن و پوزش نخواستن وی در این خصوص.

سیزده: خنده‌دارشدن اصل انسانی «ممنوعیت ورود به حریم خصوصی مردمان» با ورود هیولاهای اطلاعاتی و سپاهی به داخل منازل مردم و دزدیدن اموال شخصی آنان و شنود مکالمات تلفنی و انتشار اسرار خصوصی مردم در رسانه‌های جمعی در زمان رهبری ایشان.

چهارده: کشته شدن ده‌ها نفر از منتقدان توسط دستگاه‌های تحت امر ایشان و احاله این قتل‌ها به صهیونیست‌ها و پرهیزاز پوزش‌خواهی و روشنگری و معرفی مقصران فاجعه‌های خاموش. و شکنجه و اعتراف‌گیری از عاملین درجه چند این کشتارها با این رویکرد که آنان به دستگاه‌ها و محافل استکباری و صهیونیستی و مجامع فساد وابسته‌اند. شرم‌آورترین سند این فاجعه فراموش‌نشدنی، نحوه و محتوای بازجویی از همسر سعید امامی است.

پانزده: آگاهی امیرالمؤمنین از مرگ هزاران نفر از شهروندان به خاطر توزیع سوخت‌های غیراستاندارد و مرگ‌های ناشی ازانتشار سیگنال‌های آسیب‌زا برای ایجاد پارازیت و پرهیز وی از فراخوانی مقصرین این فاجعه‌های جاری و ارجاع آنان به دستگاه قضائی.

شانزده: آگاهی ایشان از زندانی کردن و شکنجه معترضان سیاسی با دادگاه‌ها و رأی‌های از پیش مشخص و زندانی کردن رهبران جنبش اعتراضی مردم بدون تشکیل دادگاه و آگاهی مولای متقیان از پرونده‌ها و انواع شکنجه مأموران سپاهی و اطلاعاتی با متهمین از قبیل زندان انفرادی، ضرب و شتم، فحش و ناسزا، تهدید، ارعاب، به هم ریختن امنیت روانی و خانوادگی و خصوصی متهمین.

هفده: سلب حق قانونی راهپیمایی معترضانه از مردم معترض، به نحوی که در تمام مدت طولانی رهبری امیرالمؤمنین خامنه‌ای حتی یک مورد به مردم اجازه راهپیمایی داده نشد.

و هجده:....

رهبر گرامی،
با عنایت به شکایت آن مرد یهودی کوفی از علی (ع) خلیفه وقت، و کشاندن خلیفه به محکمه‌ای که قاضی‌اش را خود خلیفه گمارده بود، و محق شناخته شدن آن یهودی کوفی، و شکست خلیفه در آن محکمه تاریخی، من نیز که یک یهودی بدکردار این سرزمینم، از خود شما که خلیفه دوران ما هستید، به محضر قاضی‌القضات جناب شما شکایت می‌برم.

بدیهی است اینها که برشمردم، فعلاً اتهام و ادعاست و نه جرمی اثبات‌شده. شما می‌توانید در محکمه مطلوبی که ما آرزوی برگزاری‌اش را داریم از خود دفاع بفرمایید. احتمال دارد مقصر باشید یا از همه اینها مبرا شوید. مهم، حضور شما در آن محکمه است. و نشان دادن این که: اگر آمریکایی‌ها با اعتنا به استقلال دستگاه قضائی‌شان می‌توانند رئیس‌جمهورشان را به محکمه‌ای مستقل فرا بخوانند و جلوی چشم مردم دنیا مفتضحش کنند، نظام جمهوری اسلامی ایران نیز این ظرفیت را دارد که به تأسی از آموزه‌های اسلامی خویش، رهبر کشور را بنا به شکایت یک شهروند، یک یهودی معترض، به دادگاه بخواند و از رهبر بخواهد به پرسش‌ها و موارد اتهامی پاسخ بگوید.

اگر با من به محکمه آمدید و شانه به شانه من در حضور قاضی خود و در جلوی چشم مردم ایران و جهان به شکایت من یهودی پاسخ گفتید، ما و شما را معلوم می‌شود که هر آنچه در این نظام دست به دست می‌شود، به‌ویژه رفتار و مواضع و سخنان خود شما، متأثر از خلق و خوی خوبان ایمانی ماست.

در این صورت، من یهودی خواهم دانست، و همگان خواهند دانست: قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، از حقیقتی آسمانی شیر می‌نوشد و مسؤولان نظام، از رهبری تا ریاست دستگاه قضا، جز فرا بردن این حقیقت آسمانی، دأب دیگری ندارند.

و اگر نه، آمدید و به شکایت من و به شکایت آنانی که حقوق تباه‌شده خود را از شما مطالبه می‌کنند، بهایی قائل نشدید، و یا حتی بلافاصله بعد از انتشار این نامه، دستور بازداشت و شکنجه این یهودی بدکردار اما شاکی را صادر فرمودید، به من و به همه تاریخ تشیع حق خواهید داد که راه و روش حاکمان و پادشاهان زورگوی تاریخ را پیش پای شما فرش کنیم، و خاکستر تباه‌شده آرزوهای این انقلاب نگون‌بخت را در مطلع فهم خویش بر سر بیفشانیم، و قاضی شما و دستگاه‌های امنیتی و نظامی شما و نمایندگان و مأموران شما را در ردیف عمله‌های ظلم جای دهیم.

رهبر گرامی،
من با اجازه شما و با اطمینان از سعه صدر شما و امنیتی که شخص شما برای ما فراهم خواهید آورد، و در راستای بازخوانیِ این حق فراموش‌شده، و این که شکایت از حاکمان در یک نظام اسلامی، حق حتمی و غیر قابل انکار شهروندان است، از همه اقشارجامعه، از نام‌آشنایان تا گمنامان، از نمایندگان ادوار مختلف مجلس، از قاضیان سابق و اکنون، از دولتمردان و کارشناسان، از دانشگاهیان، از دانشمندان و فرهیختگان و اندیشمندان و روحانیان، از مهاجران و در خانه ماندگان، از نویسندگان و هنرمندان، از فرهنگیان و نظامیان، از زندانیان و خانواده‌های آنان، از صنوف سیاسی و حتی صنوف صنعتی و بازرگانی، از دختران و پسران جوان، به‌ویژه از بانوان، چه در داخل و چه خارج، از آنانی که به هر دلیل جلای وطن کرده‌اند و در حسرت بازگشت به میهن خود می‌سوزند، و حتی از روستاییان بی‌نشان، تقاضا می‌کنم دست به قلم ببرند و نامه‌هایی شکوه‌گون به دستگاه قضایی کشورمان بنویسند و شکایت‌های مصلحانه خود را از جناب شما مطرح کنند. البته بی آنکه قلم خود را به الفاظ ناشایست بیالایند.

با نگارش این نامه‌ها، مردمان ما در یک حرکت خیرخواهانه و ملی، به واشکافی و بازگوییِ خسارت‌ها و آسیب‌های سال‌های رهبری شما خواهند پرداخت. به‌ویژه آن آسیب‌هایی که شخص شما در ظهور آنها سهم و نقش مستقیم داشته‌اید. قصد ما از طرح این شکایت‌ها، هرگز به این نیست که به قول آقای شریعتمداری کیهان و همفکران ایشان، با جاسوسان و دشمنان قسم‌خورده و در کمین نشسته کشورمان در یک جبهه قرار گیریم. بل می‌خواهیم این سنت فراموش‌شده اسلامی را احیا کنیم و غبار از روی آن بزداییم. درست همان کاری که خود شما باید در این سال‌های طولانی رهبری، از مردم و از دستگاه‌ها و از مجلس خبرگان می‌خواستید و نخواسته‌اید.

نخستین فایده این حرکت بزرگ، این است که ما به جهانیان اعلام خواهیم کرد: چرا از ما بد می‌گویید؟ بیایید و خود به چشم خود ببینید و خود قضاوت کنید! اینجا ایران است. جمهوری اسلامی ایران. در این کشور، همه اقشار جامعه، از درس‌خوانده تا بی‌سواد، از فقیر تا غنی، از نام‌آشنا تا بی‌نشان، همه می‌توانند از رهبر شکایت کنند و او را به محاکمه فرا بخوانند و اصلاً نیز به زندان و تنگنا درنیفتند.

پس من با اجازه جناب شما، و با این تضمین که در جمهوری اسلامی ایران، نقد مسؤولان و حتی نقد و شکایت ازشخص رهبری در راستای امر به معروف و نهی از منکر قرار دارد و هیچ عاقبت تلخ و هیچ رفتار نانوشته‌ای بر منتقدین و شاکیان مترتب نیست، از همه مردم، به‌ویژه آنانی که از شما به هر دلیل، شاکی‌اند و مجالی برای طرح شکایت خود نیافته‌اند، دعوت می‌کنم با امنیت کامل و بدون ترس و بدون لکنت، از شما به دستگاه قضائی خودمان شکایت برند و طرح دعوا کنند. این امنیتی که شما برای شاکیان و البته برای خود حقیر تدارک می‌بینید، نام شما را در امتداد حاکمان خوبی که سخن شاکیان خود را به دامان دشمنی در نمی‌اندازند و حتی به آن بها می‌دهند و خود با پای خود به محکمه می‌روند، ثبت و ضبط خواهد کرد.

بار دیگر با صدای بلند تکرار می‌کنم: به پیر، به پیغمبر، این شکایت کردن از رهبر، مستقیماً به تأسی از شیوه مردمداری و مملکت‌داری علی(ع) است و هیچ ربطی به خط و ربط اجانب و دستگاه‌های جاسوسی و تحریک منافقان و معامله با دشمنان داخلی و خارجی ندارد. بلکه متأثر از رویه‌ای است که علی مرتضا به ما و به رهبر ما آموخته و ما را به پرهیز از لکنت‌گرایی در برابر حاکمان تشویق و ترغیب فرموده است. خود شما نیک‌تر از همه می‌دانید اگر این پیشنهاد از چشمه‌ای درست نور نمی‌نوشید، تاریخ تشیع، هرگز با لذت از شکایت آن یهودی کوفی و به محکمه کشاندن امیر مؤمنان یاد نمی‌کرد و به آن واقعه غرور نمی‌ورزید.

سخن آخر این که: پیش از فرا رسیدن زمان آن محکمه خوب و خواستنی، خواهشمندم عجالتاً دستور فرمایید آن دسته از برادران سپاه و اطلاعات که به برداشتن وسایل زندگی مردم علاقه ویژه‌ای دارند، ابزار و وسایل شخصی من و سایرین را که سال‌ها پیش برداشته‌اند و برده‌اند، به ما باز بگردانند. البته ما شکایت از دزدی‌های تریلیاردی و آسیب‌های این دستگاه‌ها را، و خراشی را که اینان به جان جامعه درانداخته‌اند، نه به برگزاری محکمه‌ای خیالین، که به برپایی محکمه‌های حقیقی در همین نزدیکی‌ها موکول می‌کنیم.

والسلام علی من التبع الهدی
با احترام و ادب: محمد نوری‌زاد
بیست و سوم دی‌ماه سال نود
بدرود تا جمعه‌ای دیگر


منبع: وبسایت رسمی محمد نوری‌زاد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

*** نظرات شما بلافاصله منتشر می‌گردد ***