صفحات

۱۳۹۱ خرداد ۱, دوشنبه

اصلاح طلبی دینی؛ خطری در کمین و مزاحمی جدی برای مسیر سرنگونی (بخش هفتم: مرگ خامنه ای، آغازِ پایان رژیم)


 
اصلاح‌طلبی دینی؛
خطری در کمین و مزاحمی جدی برای مسیر سرنگونی؛

بخش هفتم:
مرگ خامنه‌ای،‌ آغاز پایان رژیم

محمود خادمی (فعال سیاسی و نویسنده)


مرگ خامنه‌ای:

اگر چه خامنه‌ای به خاطر کثرت جنایاتش در دوران رهبری نطام دینی، به خصوص در حوادث و وقایع بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، در روح و روان مردم ایران مرده است، و اگر چه در مورد مرگ فیزیکی وی، شخصاً تمایل وافر دارم که این جلاد پیر بر خلاف سَلف جلادترش خمینی تا در این دنیا و به دست مردم مکافات نشده و به جزای اعمالش نرسیده است، چهره منحوسش به خاک سائیده نشود، ولی از آنجا که مرگ، سرانجام همه پدیده‌هاست و هیچ کس را از مرگ، گریزی نیست، خامنه‌ای نیز به ناگزیر به درک واصل خواهد شد، به خصوص که وی مریض است، فشار بحران‌های لاعلاج گریبانگیر نظام، او را در منگنه قرار داده و به سختی گلویش را می‌فشارد، پیر است و ۷۲ سال سن دارد.

در شرایط مرگ خامنه‌ای، آیا چیزی عوض خواهد شد؟ زمینه و شرایط برای تشدید اعتراضات مردم مساعدتر می‌شود و آیا مرگ خامنه‌ای به سرنگونی این رژیم ضد بشری کمک خواهد کرد؟ و...؟ بررسی شرایط مرگ خامنه‌ای، تأثیر آن بر سرنگونی رژیم و پاسخ به سئوالات بالا موضوع این مقاله می‌باشد.

ولی فقیه اصلی - خمینی - و بنیانگذار نظام دینی و ولایت فقیهی، در سال ۶۸ در میان غوغای جشن و شادی‌های مردم و مخالفین رژیم در حالی از دنیا رفت که وحشت و سراسیگی از بی آیندگی و آینده تیره و تار استبداد آخوندی سراپای بازماندگان نظام را فرا گرفته بود. همه مردم و حتی طرفداران و بسیاری از سران و دست اندر کاران رژیم، منتظر وقوع حوادث و تحولاتی بودند. متأسفانه به دلیل سردرگمی و عدم آمادگی مخالفین و نیروهای سیاسی و همچنین به دلیل آماده نبودن شرایط ذهنی جامعه، مردم ایران و نیروهای سیاسی نتوانستند از شرایط مساعد پیش آمده به درستی بهره‌برداری نمایند؛ و یک فرصت بسیار با ارزش تاریخی بدون انجام اقدام مؤثری در راستای تغییر و سرنگونی رژیم از دست رفت. برای اینکه روشن شود چه فرصت مهمی، در شرایط متزلزل مرگ خمینی از دست رفت، به گوشه‌ای از خاطرات رفسنجانی از سران رژیم (مهره اصلی بعد از خمینی در آن دوران) توجه کنید:

رفسنجانی در مراسمی که از سوی برخی زندانیان سیاسی پیش از انقلاب در حسینیه جماران برگزار شد، برای توصیف آن شرایط به خاطره‌ای از شب مرگ خمینی اشاره می‌کند و می‌گوید: امام در حالی تمام کرد که کشور در حال جنگ با عراق بود و خطر حمله عراق هم وجود داشت و واقعاً هیچ‌کس نمی‌دانست چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ برای اعضای بیت امام که شیون و زاری می‌کردند توضیح دادم که مصلحت ایجاب می‌کند که خبر رحلت امام از اینجا به بیرون درز نکند و وقتی بیرون می‌آمدم، صدای گریه و زاری دیگر نمی‌آمد و این‌گونه بود که خطری که می‌توانست ما را در آن شرایط، دچار مشکل کند، با سرعت عمل برطرف شد.

حال اگر شرایط مرگ خامنه‌ای را با شرایط مرگ ولی فقیه بنیانگذار - خمینی - مقایسه کنیم، بیش‌تر متوجه اهمیت و حساسیت این مرحله - مرگ ولی فقیه نظام - خواهیم شد، و روشن خواهد شد که چرا نباید این فرصت تاریخی و با ارزش بدون هیچ استفاده‌ای در راستای آزادی مردم و سرنگونی استبداد دینی از دست برود.

تفاوت شرایط مرگ دو «ولی فقیه»:

۱- خمینی در شرایطی مرد که هم به خاطر برخورداری بالا و حداکثری از مقبولیت و مشروعیت و هم به خاطر اینکه رهبری کاریسمات بود، توانسته بود، قدرتی بی چون و چرا در میان کارگزاران و سردمداران رژیم اعمال نماید. این ویژگی‌های خمینی باعث شده بود که تمام دست اندرکاران و مسؤولان نظام، تبعیت و اطاعت مطلق از سیاست‌ها و دیدگاه‌های وی داشته باشند؛ به همین خاطر، بعد از مرگ وی، اگر چه نظام به جا مانده از او به نسبتی با تضادها و چالش‌های درونی مواجه بود، اما در مجموع، خمینی یک رژیم نسبتاً یکدست و بدون شکاف جدی از خود به جای گذاشت (که از نشانه‌های بارز یکدست بودن رژیم به جا مانده از خمینی، می‌توان به توافق و سازش سریع همه مسؤولان و دست اندرکاران بر ولایت فقیهی خامنه‌ای - بعد از مرگ خمینی - اشاره کرد).

برعکس خامنه‌ای، از همان ابتدای معرفی – به‌جز ایامی کوتاه بعد از مرگ خمینی و آن هم به خاطر مصلحت کل نظام - برای جانشینی، به خاطر دارا نبودن شرط ضروری مرجعیت، از طرف مسؤولان و مقامات رژیم، مورد جدل و انکار قرار داشته و در تمام دوران ولایت فقیهی‌اش تا به امروز، هیچ‌وقت نتوانسته در قد و قواره خمینی ظاهر شود و از کاریزمای خمینی نیز به هیچ وجه برخوردار نبوده است. بنا بر این، در تمامی این مدت، هیچ‌وقت نتوانسته به قدرتی بلامنازع در میان سایر سردمداران و کارگزاران رژیم بدل شود و هیچ‌وقت نیز نتوانسته مانع سر برآوردن جناح‌ها در درون نظام تحت امر خود باشد؛ بنا بر این، در صورت مرگ وی، با رژیمی هزارپاره و بسیار ضعیف‌تر از دوران مرگ خمینی مواجه خواهیم بود. در چنین شرایطی، در صورت آماده بودن نیروهای سیاسی مخالف رژیم، بسیار آسان‌تر و در پروسه‌ای سریع‌تر از گذشته می‌توان بساط این رژیم ضد ملی و ضد مردمی را جارو کرد.

البته باید توجه نمود وقتی از تأثیر مرگ خامنه‌ای در سرنگونی رژیم صحبت می‌شود، منظور پایان کار رژیم نمی‌باشد، بلکه صحبت از دستیابی به فرصتی مهم و قابل توجه است که می‌تواند در صورت استفاده صحیح، موتور سرنگونی رژیم، با سرعتی مضاعف شتاب بگیرد و ما را سریع‌تر به مقصد سرنگونی برساند؛ یعنی با آمادگی مردم و نیروهای سیاسی در آن شرایط مساعد، بهتر می‌توان به نتیجه سرنگونی رسید.

۲- خمینی با کشتار وسیع مخالفین رژیم در سال ۱۳۶۰ و فتوا و دستور قتل و عام زندانیان سیاسی مخالف رژیم در سال ۱۳۶۷، خطر اپوزیسیون سرنگونی‌طلب را برای جانشینان خود به حداقل رساند و تا سال‌ها برای بازماندگان خمینی، تهدید سرنگونی از جانب مردم و گروه‌های سیاسی مخالف رژیم، به طور جدی وجود نداشت؛ در حالی که خامنه‌ای جنایتکار در شرایطی چهره منحوسش به خاک مالیده می‌شود که بازماندگان زوار در رفته رژیم، علاوه بر اپوزیسیون‌های گوناگون خارج کشوری - که به یمن قیام اعتراضی مردم دوپینگ شده و با نشاط آماده رزم سرنگونی‌اند - با آتش زیر خاکستر جنبش گسترده مردم و جوانان دلیر ایران تحت عنوان «جنبش سبز» - در داخل - نیز مواجه‌اند.

۳- خمینی با پذیرش آتش‌بس در جنگ ضد میهنی ۸ ساله با عراق (به قول خود خمینی نوشیدن جام زهر) بحران جنگ خارجی - که تنها به وسیله خود وی هم می‌توانست حل و فصل شود - را برای جانشنان خود حل و فصل نمود و از خود، بحران خارجی برای بازماندگانش به ارث نگذاشت. در حالی که تهدید جنگ و حمله ویرانگر غرب و ناتو و بحران‌های ناشی از آن، که هم اکنون نیز گریبان رژیم و کشورمان را گرفته، در شرایط مرگ خامنه‌ای به طور مضاعف، نظام لرزان به جا مانده از او را به آستانه فروپاشی سوق خواهد داد.

در کنار تهدید جنگ خارجی، تحریم‌های مرگبار ناشی از برنامه اتمی و تروریسم رژیم نیز به طور مضاعف برای جانشینان خامنه‌ای دردسرساز می‌باشند. و این در حالی است که جانشینان خمینی به لحاظ بین‌المللی هم به اندازه امروز با مشکلات عدیده و مرگبار تحریم و انزوا و عدم مقبولیت بین‌المللی مواجه نبودند. نه امریکا، عراق را اشغال کرده بود تا بستر لازم برای مداخله‌جوئی و صدور تروریسم رژیم فراهم شود - و جهان را متقابلاً وادار به واکنش تحریم گسترده کند - و نه آن روزها دستیابی به انرژی اتمی (در واقع دستیابی به بمب اتم) «حق مسلم» آخوندها شده بود و برای دار و دسته رژیم - مانند امروزه - جنبه استراتژیک پیدا کرده بود، که به دنبال آن تحریمی چنین گسترده و مرگبار گلوی بازماندگان خامنه‌ای را بفشارد.

علاوه بر این، جانشینان خامنه‌ای بعد از مرگ وی، با بحران حل نشده، آتش زیر خاکستر قیام مردم - که موقتاً دوران رکود و سکون را می‌گذراند - نیز مواجه‌اند که تهدید آن از هر خطری برای بازماندگان خامنه‌ای بیش‌تر است. از آنجا که مردم معترض به هیچ‌یک از اهداف و مطالبات خود نرسیده‌اند، در فرصت مناسب بعد از مرگ خامنه‌ای، جنگ مردم برای سرنگونی دوباره شعله‌ور خواهد شد؛ یعنی بازماندگان خامنه‌ای در شرایطی سکاندار اداره کشور می‌شوند که آرایش‌های نوینی از مخالفین شکل گرفته و آماده به میدان آمدن می‌باشند؛ یعنی بحران انقلابی که در جریان قیام بعد از انتخابات ریاست جمهوری نطفه بست و دوران کودکی و مراحل آغازین خود را طی نمود، با مرگ خامنه‌ای به اعتلا و بلوغ خود می‌رسد. در شرایط یک بحران انقلابی، اتخاذ مشی سیاسی مناسب و تاکتیک‌های ضروری و به موقع، به اولین وظیفه و تکلیف نیروهای سیاسی تبدیل می‌شود.

در ضمن، مرگ خامنه‌ای می‌تواند «دریچه‌ای رهائی‌بخش» برای خداحافظی اصلاح‌طلبان حکومتی از خمینی و ایدئولوژی ولایت فقیهی باشد، سرفصلی که اگر ذره‌ای صداقت در این نیروها وجود داشته باشد، آنها می‌توانند با درس‌آموزی از تجربه حاکمیت سیاه سی و چند ساله دو ولی فقیه بر کشور - و نتایج تلخ و رنجبار این حاکمیت برای کشور و مردم ایران - از آن به عنوان فرصتی گرانبها برای فاصله گرفتن از میراث خمینی بهره‌مند گردند.

در خاتمه اینکه، اوضاع بحرانی و شکننده کنونی با مرگ رهبر نظام به نقطه اوج خود می‌رسد؛ یعنی در شرایط مرگ ولی فقیه، استبداد دینی با از دست دادن عمود خیمه نظام، در شرایط حداکثر آمادگی برای سرنگون شدن و در شرایط ماکزیمم ضربه‌پذیری قرار دارد. در چنین شرایطی، که حداکثر آمادگی نیروهای سیاسی مخالف رژیم را طلب می‌کند، برنده میدان نبرد با رژیم فرتوت آخوندی، نیروئی است که با آمادگی قبلی و با برنامه مشخص به میدان آمده باشد.

با پایان یافتن این بخش، مباحث مربوط به «ولایت فقیه» و «ولی فقیه» به پایان می‌رسد. در بخش‌های آینده در مورد جنبش اجتماعی مردم معروف به «جنبش سبز، نیزه ملت ایران» برای سرنگونی رژیم، دست‌آوردها و از جمله تولد راهبرد «اصلاح انقلابی» یا «انقلاب اصلاحی»، ۲۵ بهمن یک نقطه عطف، نقش مخرب اصلاح‌طلبی حکومتی در روند جنبش سبز و... خواهم نوشت.

ادامه دارد...

محمود خادمی
۱ خرداد ۱۳۹۱
۲۱ می ۲۰۱۲
arezo1953@yahoo.de  


* دیدگاه‌های وارده در نوشتارها لزوماً دیدگاه «نجواهای نجیبانه» نیست.


------------------------------------


بخش‌های پیشین نوشتار:








------------------------------------


لطفاً از نوشتارهای زیر نیز دیدن فرمائید
(نوشتارهای برگزیده وبلاگ):
(به ترتیب، از نوشتارهای قدیمی‌تر به جدیدتر)









































































------------------------------




لطفاً در صورت امکان و صلاحدید، عضو شوید:

۱ نظر:

  1. ba salam
    say kon vagheiatha ro begi chon dar gheyre in surat tard mishi.
    kesi be harfat tavajjoh nemikone.
    va inke moghrezane ba ghazaya barkhord nakoni.
    mokhatabe emruz kheily hoshyar tar az gozashtast.
    va hamishe say kon be kasi tohin nakoni
    ba tohin kari pish nemire.va dar akhar inke agar din nadari la aghal azad bash.

    پاسخحذف

*** نظرات شما بلافاصله منتشر می‌گردد ***