صفحات

۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه

نامه تاریخی برادر خمینی به او در سال ۶۲: علی خامنه‌ای، ایران را بر باد می‌دهد




نامه تاریخی برادر خمینی به او در سال ۶۲:

علی خامنه‌ای، ایران را بر باد می‌دهد



نامه مرتضی پسندیده (برادر بزرگ‌تر خمینی) به خمینی
در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۶۲

روزی که دستور دادید همه صندوق‌ها را به نام علی آقا خامنه‌ای باز کنند، به شما نوشتیم که این انتخاب، ایران را بر باد می‌دهد


مقدمه «آزاد آزاده» (ع. خ.) بر نامه مرتضی پسندیده به خمینی

«وصیت یا توصیه و یا خداحافظی برادری با برادرش»

آنچه پیش رو دارید، نامه آیت‌الله مرتضی پسندیده (وفات: ۲۲ آبان ۱۳۷۵)، برادر بزرگ‌تر آیت‌الله خمینی، خطاب به اوست، که در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۶۲، به برادر کوچک‌تر خود، که در نبود پدر، او را بزرگ کرده و تعلیم داده بود، نوشته است. آقای مرتضی پسندیده، با توجه به شناختی که به عنوان برادر، از گذشته آقای خمینی داشته و نیز با نگاه به عملکرد او و انقلابیون شاخص اطرافش در شکل‌گیری انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و دقت در شرائط جاری آن روزگار، پیش‌بینی‌های جالبی در مورد آینده برادر خود و نظامی که او معمارش بود، داشته است و اینک که ۲۸ سال از زمان نگارش این نامه می‌گذرد و نه آقای خمینی زنده است و نه آقای مرتضی پسندیده، و بنایی که این نامعمار ناآگاه، بنیان نهاد نیز در حال ویرانی و احتضار است، نگاهی به این نامه، عبرت تلخ و آموزنده‌ای است برای مردم ایران و امروز و دیروز دردناک آنان و فردای پر از امید و ترس‌شان.

نکته جالب توجه دیگر این نامه، نام بردن از برخی شخصیت‌های تأثیرگذار در انقلاب است که نگاه به جایگاه و موضع‌گیری‌های آنان در دهه‌های شصت، هفتاد و هشتاد خورشیدی، عبرتی دیگر است برای امروزیان و آیندگان؛ اما تاریخ، نشان داده که به دلایل گوناگون، که در جای خود باید تحلیل و تعلیل شوند، دیکتاتورها برای نصیحت مشفقان، گوش شنوایی ندارند؛ چنان‌چه آقای خامنه‌ای نیز تا کنون، به نامه‌های خیرخواهانه‌ای که خطاب به او نگاشته شده و می‌شود، بی‌توجه بوده است.

امید است که مردم، با بازخوانی تاریخ و نگاه به گذشته و حال، به خود آیند و و برای آینده خود و فرزندانشان، چاره‌ای اساسی و خردمندانه و به دور از جهل و تعصب و شور کور و هیجان کاذب بیندیشند و بر اساس آن عمل کنند؛ و بدانند که ظلم، ظلم است، خواه از سوی محمدرضا پهلوی باشد، خواه از سوی روح‌الله خمینی، خواه از سوی علی خامنه‌ای، یا صدام حسین، یا بن علی، یا مبارک، یا معمر قذافی، یا ملک عبدالله، یا علی عبدالله صالح، یا بشار اسد، یا من و تو، یا هر کس دیگر؛ و «حکومت با کفر می‌ماند، اما با ظلم نمی‌ماند» (المُلکُ یَبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم)؛

اما از سوی دیگر، واقعیت تلخ، این است که در مرتبه اول، خود مردم و فرهنگ، زمینه و زمانه آنان است که بستر و اساس ظلم را فراهم می‌آورند، زیرا به خاطر جهل و ناآگاهی، یا برای گریز از مسؤولیت آزادی، در جستجوی ناکجاآباد، گردن به استبداد و ظلم و بیداد و ظالم و بیدادگر می‌نهند؛ آری:

«دشمن، نه «شاه» بود و نه «شیخ» است
دشمن، هماره «جهلِ سیاه» است
گر وارهیم از قفس جهل،
ایران نه جای «شیخ» و نه «شاه» است
تا نیست رهنمای تو دانش،
کارَت خطا و خبط و گناه است» (اسماعیل خوئی)

و چاره این زخم ناسور و راه رهایی از زمهریر تزویر و خزان تظاهر و دروغ و بت‌پرستی، آگاهی از حقیقت و حقوق خود و حقیقت‌جویی، حقیقت‌پویی و حقیقت‌گویی و نیز ایستادگی در برابر ظالم و بیدادگر، در هر کیش و لباس و مسلک و مرام است.

«روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد...
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم...
و من آن روز را انتظار می‌کشم
حتی روزی
که دیگر نباشم!» (احمد شاملو)

و این هم نامه یک برادر به برادر که در آن، بسی عبرت‌هاست:

مرتضی پسندیده در کنار حسن خمینی پس از مرگ روح الله خمینی

نامه مرتضی پسندیده به بنی صدر در اعتراض به تقلب حزب جمهوری اسلامی در انتخابات مجلس و پاسخ بنی صدر - روزنامه اطلاعات 28 اسفند 1358


نامه مرتضی پسندیده به خمینی، ۱۵ مرداد ۱۳۶۲


ناله‌ها از هر سو به گوش می‌رسد و نفرین‌اش به ارباب عمائم، عالَمی را گرفته است

روزی که دستور دادید همه صندوق‌ها را به نام علی آقا خامنه‌ای باز کنند، به شما نوشتیم که این انتخاب، ایران را بر باد می‌دهد

این‌همه خون‌ها ریخته شد، این‌همه جنایات وقوع پیدا کرد، که از ذکر آن به خود می‌لرزم که مبادا قطره‌ای از این خون‌ها به سبب اخوت من و شما دامن مرا بگیرد

با سیاست‌های غلط جمعی منبری و مدرس که از اداره خانه خودشان هم عاجرند، امروز ایران به نهایت ذلت و خواری در دنیا افتاده است


ناله‌ها از هر سو به گوش می‌رسد و نفرین‌اش به ارباب عمائم، عالَمی را گرفته است. بر اساس آنچه هر روز مشاهده می‌کنیم و آن چیزهایی که به گوش ما می‌رسد و خودمان احیاناً در جریان آن قرار می‌گیریم، مردم هر ساعت دست به آسمان دارند و آرزوی بازگشت اوضاع گذشته را می‌کنند. آیا ناله‌ها را شما می‌شنوید؟ یا ماشاءالله با حصاری که به دور شما کشیده‌اند، شما هم حکایت آن چوپان را دارید که گرگ به گله‌اش زده بود، ولی او بی‌خبر، مشغول دوشیدن میش مورد علاقه‌اش بود و هیچ از جای نجنبید تا لحظه‌ای که گرگ، سراغ خودش آمد. اول میش او را به پنجه‌ای درید، بعد هم خودش را.

روزی که در خمین به دستور حزب جمهوری [اسلامی] و با تمهید و توطئه‌ای که گمان ندارم به دور از اطلاع شما بوده، عمامه از سر من کشیدید و از هیچ اهانتی ابا نکردند، من ذره‌ای گلایه نکردم؛ که روزگار جدمان پیش چشم بود. روزی که آن سید بیچاره را که فقط قصد خدمت داشت و خود شما صد بار گفته بودید از فرزند به من نزدیک‌تر است، با آن افتضاح، از ریاست‌جمهوری خلع کردند و یک بدبخت بدعاقبت را که اداره یک کاروانسرا هم از عهده‌اش برنمی‌آید، به ریاست جمهوری این مملکت بزرگ و معتبر تعیین کردند، به شما گفتم این شیاطین، قصد دیگری دارند و می‌خواهند از این عروسک، برای اجرای مقاصد خود استفاده کنند.

اما شما به عوض گوش دادن به این حرف‌های مصلحانه، رو در هم کردید و حتا حرمت برادر بزرگ را هم رعایت ننمودید. من که مثل عقیل بن ابوطالب، مال و جاه و مقام نخواسته بودم که شما حکم به داغ کردن دلم دادید و سر پیری، اهانتی به من روا داشتید که در زمان شاه هم کسی جرأت إعمال آن را نداشت.

روزی که دستور دادید همه صندوق‌ها را به نام علی آقا خامنه‌ای باز کنند، من و دو سه آدم دلسوز که حداقل یکی‌شان، یعنی شیخ علی‌آقا تهرانی، بیست سال شاگرد خاص و مورد محبت شما بود، به شما نوشتیم که این انتخاب، ایران را بر باد می‌دهد، گوش نکردید و حالا می‌بینید آنچه نباید می‌دیدید.

این‌همه خون‌ها ریخته شد، این‌همه جنایات وقوع پیدا کرد، که از ذکر آن به خود می‌لرزم که مبادا قطره‌ای از این خون‌ها به سبب اخوت من و شما دامن مرا بگیرد، فقط برای اینکه شما به جای گوش سپردن به آنها که هم به اسلام و هم به ایران علاقه‌مند بودند، گوش به شیاطین دادید.

شما چگونه بر مسند ولایت می‌نشینید، آدم‌های بدنامی مثل رفسنجانی و مشکینی و صانعی و جلادانی مثل آن شیخ بدکاره گیلانی و موسوی تبریزی و ده‌ها و ده‌ها آدم خبیث و بدعهد را قدرت و مقام می‌دهید، آن‌وقت سادات عالی‌قدری را مثل حاج‌آقا حسن قمی، سبط آن افتخار ازلی تشیع، حاج‌آقا حسین قمی طاب ثراه و آقای حاج سید کاظم شریعتمداری، مرجع برحق شیعه مولا علی را به آن خفت خانه‌نشین می‌کنید و مرجعیت را از آنها سلب می‌کنید، از آنها که خود با اشک و ناله‌های من، بیست سال پیش، حکم مرجعیت شما را امضاء کردند و به شاه دادند تا از توهین و آزار شما ممانعت شود.

شما خود بهتر می‌دانید که من از ابتدا با مداخله روحانیون در امور کشوری و لشگری مخالف بودم و به شما گفتم وقتی ما مصدر کار شویم، اگر کارها مطابق خواست مردم نباشد، همه نفرت، متوجه ما خواهد شد و در نهایت، اسلام ضرر خواهد دید. آیا امروز نتیجه‌ای به جز این حاصل شده است؟ این مردمی که در راه اسلام از جان می‌گذشتند و در زمان شاه، از فکلی و بازاری و دانشجو و زن و مرد، شعائر دینی را محترم می‌داشتند، امروز نه به دین توجهی دارند و نه برای شعائر دینی ارزشی قائلند. آنها می‌گویند اگر دین این است که اولیای جمهوری اسلامی إعمال می‌کنند، بهتر است ما کافر باشیم و اصلاً اسم مسلمان روی ما نباشد. با سیاست‌های غلط جمعی منبری و مدرس که از اداره خانه خودشان هم عاجرند، امروز ایران به نهایت ذلت و خواری در دنیا افتاده است. حتا یک دوست برای ما باقی نمانده است. من با چند روحانی شیعه پاکستانی اخیراً حرف می‌زدم، آنها از وضع ایران گریه می‌کردند و می‌گفتند در کشور ما سابق، شیعه مقام و ارزشی داشت، ولی حالا تا ما اسم شیعه را می‌آوریم، می‌گویند لابد مثل ایران. آقای حاج‌آقا صدر به من می‌گفت مردم لبنان، که در غیبت آقا موسی صدر، چشم به ایران داشتند، امروز خیلی از ما زده شده‌اند. این چه معنا دارد که ما اسلحه از اسرائیل بخریم و بعد، از جنگ با اسرائیل و تحریر جنوب لبنان سخن بگوییم؟ بنده در مورد جنگ و مسائل آن حرف نمی‌زنم که خود مثنوی هفتاد من کاغذ است، فقط می‌گویم آیا به گوش شما نمی‌رسد که بعضی از نورچشمی‌ها چه دست‌اندازی‌ها به بیت‌المال مسلمین به اسم جنگ و کمک به جنگ‌زدگان کرده‌اند.

بیش از سه ماه است بنده برای دیدن شما وقت خواسته‌ام، ولی دفتر شما مرتب می‌گویند وقت ندارید. آن‌وقت هر روز ملای فلان ده و دادستان بهمان قصبه را به حضور می‌پذیرید، چون لابد به‌جز مدح و ثنا نمی‌گویند و بدبختانه شاید چون خداوند تبارک، به من لسان مداحی نداده، حتا باید از برادر خود محروم بمانم.

بنده گمان دارم که با ارسال این نامه، لابد تضییقات و گرفتاری‌ها برای ما بیش‌تر خواهد شد، ولی چون چند روزی است که حس می‌کنم هر لحظه ممکن است حق‌تعالی آرزویم را اجابت کند و اجازه ترک این جهنم فانی را مرحمت فرماید، لذا به عنوان وصیت یا توصیه و یا خداحافظی برادری با برادرش این جملات را نوشتم.

شما وصیتنامه می‌نویسید و بعد از خود، جانشین تعیین می‌کنید، پس چرا یک‌باره اسمش را نمی‌گذارید سلطنت اسلامی به جای جمهوری، مگر رسول اکرم، جانشین توی وصیتنامه تعیین کرد؟ به‌جز اینکه مولا علی را که معصوم و منتخب الاهی بود به مردم عرضه داشت. شما کدام معصوم را در اطرافتان می‌بینید؟ شیخ علی منتظری را که به اندازه یک مدرس ساده هم قدرت درک و فهم ندارد؟ شیخ علی مشکینی را که کراهت نفس او کاملاً از منظرش هویداست؟ بله کدام معصوم را دیده‌اید؟

۱۴ قرن، مردم تشخیص می‌دادند که کدام مرجع، اعظم است و کدام یک از علماء، قابل احترام و اعتماد. حال، روزنامه‌ها یک‌روزه شیخ را آیت‌الله العظمی می‌کنند و دیگری را افقه‌الفقهاء. آن شیخ گیلانی جلاد، آیت‌الله می‌شود و دسته‌دسته ثقت‌الاسلام و حجت‌الاسلام از کارخانه حکومتی بیرون می‌آید. اسمش را هم گذاشته‌اند حکومت جمهوری اسلامی، و مسرورید که حکم خدا را در زمین جاری کرده‌اید!

خوشا به سعادت آنها که همان روزهای نخست رفتند و این روزها را ندیدند.
من نیز دیر یا زود می‌روم، تنها وحشت من برای شما است.

خداوند همه را به راه راست هدایت کند.
۲۵ شوال ۱۴۰۳ قمری
قم
مرتضی پسندیده


منبع: کتاب «نجواهای نجیبانه: نقد نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن (نامه‌ها، نوشتارها، گفتارها)، ویرایش چهارم، صفحه ۴۷۶؛ کتاب «گفته‌نشده‌ها درباره روح‌الله خمینی»، مهدی شمشیری، صفحات ۳۱-۳۵.

۲۰ نظر:

  1. وبزودی خواهند دید دست تقدیر را که چکونه با آنها خواهد کرد.آه این مردم بی پاسخ نیست

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. به امید یافتن راهی به رهائی از راه آگاهی، بدون دادن هزینه‌های گزاف و بی‌حاصل از جان و جیب مُلک و مردم ایران زمین و به امید آنکه بتوانیم در رهگذر باد، نگهبان لاله باشیم!

      حذف
  2. آفای برادر بزرگتر ایران رو همین داداش جونت به باد داد خامنه ای هم یه جانی و روانیه مثل خمینی سگ زرد و برادری با شغال

    پاسخحذف
  3. آن خون هایی که در زندان ها ریختند ، آن دختران وزنانی که بی گناه بهشان تجاوز کردند، آه وناله شان عن قریب ریشه آخوندا رو از این سرزمین خواهد خشکاند وبرای ابد موجودی به نام آخوند وجود نخواهد داشت .خدا جای حق نشسته وهمه کس وهکه چیز را میبیند ، دیر و زود دارد ولی سوخت وسوز ندارد

    پاسخحذف
  4. ‫بلایی که سر من و شما آمد نتیجه عقاید خرافی دینی پدر بزرگ ها و مادر بزرگ های ما بود. آیا ما برای نوه هامون کاری میکنیم؟ اگه آره پس صبر داشته باشیم.

    پاسخحذف
  5. سلام.حرفه مفت که دیه نداره.هرچه دل مریض و تنگت میخواهد بگو.به امید نابودیه صهیونیسم جهانی و به امید فروپاشیه آمریکا که صد البته نزدیک است

    پاسخحذف
  6. سلام این نامه از ادبیات خمینی وبرادرش خارج است و هیچ اطمینانی به این سخنان نیست بیاییم برای رسیدن به اهدافمان (اکرچه عالی)مردم را فریب ندهیم!!!!!!!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. متاسفانه سالیانی است ذیل نام‌هایی همچون مهدی شمشیری، بهرام چوبینه، حمید خواجه نصیری ... (که اصلاً معلوم نیست کی هستند و از کجا آمده‌اند و آیا وجود خارجی دارند یا نه) ازین پرت و پلاها منتشر میشود و فضای تحقیق در ارتباط با تاریخ معاصر به تسخیر لوده‌های کاغذ سیاه کن در آمده.

      حذف
  7. هر کی می خواد کسی را نابود کنه اگه جریتش و داره بره انجام بده و از ما و پول نفت مایه نذاره که دزد و دروغگو همیشه حرفای بزرگ می زنند و اخرش جیبتو می زنند . 32 سال دروغ و نیرنگ عایدش برای ملت ایران مرگ و نیستی بوده برای صنا گویان ملایان پول و ثروت . در 8 سال جنگ ایران و عراق نه بچه های خامنه ای نه رفسنجانی نه خمینی نه اردبیلی خون از دماغشان نیامد . جاش دارند دلار رو دلار می گذارند . سنگ بزرگ علامت نزدن است اگر مردش بودید 32 سال وقت داشتید . چخه بابا
    حرفی که از دهن هر ملا یی شنیدید سندیت ندارد .

    پاسخحذف
  8. برخی دوستان این نامه را از ادبیات خمینی و برادر او پسندیده، خارج دانسته اند! نمی دانم آیا ایشان با آنها حشر و نشر داشته اند و ادبیات ایشان را می شناسند؟! تاریخ این نامه مرداد سال 62 است و آقای پسندیده در آبان 1375 فوت کرده است؛ آیا اگر این نامه، نادرست باشد، در تمام این سالیان نمی توانست آن را تکذیب کند یا یکی از نزدیکان او نامه را تکذیب کند؟! فراموش نکنیم که برادر خمینی، از قبل از انقلاب نیز با او اختلاف نظر داشت، اما خمینی، به خاطر اینکه برادر بزرگ تر او بود، تا بر مسند قدرت قرار نگرفته بود، با او در نیفتاد و نیز فراموش نکنیم که پس از سال 62 برادر خمینی، به حاشیه رفت. همچنین باید بدانیم که در دعوای میان مصدق و کاشانی، خمینی از آغاز طرفدار کاشانی بود و پسندیده طرفدار مصدق و این را انکار هم نمی کرد.

    اکنون که صحبت از ادبیات آقای پسندیده به میان آمد، و برخی دوستان این نامه را با ادبیات او ناسازگار دانستند، بویژه اینکه در این نامه به حزب جمهوری اسلامی انتقاد شده است، بد ندیدم نامه زیر از آقای پسندیده خطاب به آقای بنی صدر را که هر دو در روزنامه اطلاعات 28 اسفند 1358 چاپ شده اند و اکنون نیز در دسترس قرار دارند و قابل انکار نیستند و در آنها به تقلب حزب جمهوری اسلامی در انتخابات محلس اعتراض شده است، در اینجا بیاورم تا دوستان در مورد ادبیات آقای پسندیده خود قضاوت کنند:

    «ساحت محترم حضرت آقای بنی‌صدر رئیس‌جمهوری اسلامی ایران؛

    مطابق شکایات و اطلاعات واصله، در خمین، انتخابات با تقلب و تزویر و کمک ارگان‌های شهر و فرهنگیان و تهدید به نفع کاندیدای [حزب] جمهوری اسلامی انجام یافته و حتا قاضی و دادستان و... با ارعاب و زندان جمعی و کشتار در روز رأی‌گیری، انتخابات را از جریان طبیعی خارج نموده‌اند. هرگاه قادر باشید بازرسی فهمیده و مطلع و بی‌طرف که سابقه اداری داشته باشد، با قدرت فوراً اعزام، تا جریان را مشاهده و رسیدگی و اگر تخلفی شده، مجرم و مرتکب را شناسایی نمایند و طبق قانون عمل فرمائید.
    متأسفم بگویم در هیچ دوره به این نحو عمل نشده. مردم از حکومت اسلامی انتظار ظلم فاحش نداشته‌اند.

    با تجدید احترامات فائقه
    سید مرتضی پسندیده»

    پاسخ بنی صدر به نامه پسندیده:

    «حضرت آیت‌الله پسندیده دامت برکاته؛

    مرقومه حضرت عالی درباره انتخابات خمین، مسرت وصول ارزانی بخشید، نظیر شکایاتی که از این انتخابات حضور شما عرض شده‌اند، از آن شهر و شهرهای دیگر نیز به اینجانب شده‌اند. شخصیت‌های بسیاری نامه و تلگراف فرستاده‌اند. قرار است موضوع در شورای انقلاب طرح شود و امیدوارم شورا با توجه به اهمیت سلامت انتخابات مجلس در پیدایش ثبات در کشور، تصمیم لازم برای رسیدگی جدی به همه شکایات واصله اتخاذ کند.
    اینجانب می‌دانم که قاطعیت در اداره، یک‌جانبه نمی‌تواند باشد. لازم است همه‌جانبه باشد و إلا بی‌تأثیر می‌شود. وضع بحرانی کشور، قاطعیت همه‌جانبه‌ای را در اداره امور کشور ایجاب می‌کند و تا وقتی اسباب و شرائط إعمال این قاطعیت فراهم نشود، سامان دادن به امور کشور میسر نمی‌شود. بنا بر این، نمی‌توانم نسبت به عدم سلامت انتخابات لاقید بمانم و یقین بدانید در این باره با قاطعیتی به تمام، عمل خواهم کرد.

    با تبریکات صمیمانه به مناسب نوروز
    ابوالحسن بنی‌صدر
    28 اسفند 1358»

    پاسخحذف
  9. متن نامه چطور به دست شما رسیده؟ تراوشات ذهن بیمار که نیست؟

    پاسخحذف
  10. این چرت وپرت ها چیه مینویسید.امام خمینی روح خدا بود در کالبد زمان. اگر دین ندارید لااقل مرد باشید.بادروغگویی روح ان مرد خدا ودوستدارنش را نرجانید.

    پاسخحذف
  11. خوب چرت و پرت میگیا
    حق دارین البته یه عده احمق تر از خودتون هستند که این چرت و پرتهارو بخونن
    اخه بدون هیچ نشونه و عکسی اینارو نقل میکنید یه بچه هم باشه نمیتونه باور کنه
    برای شما متاسفم که جیر خوار غربید و بخاطر لاغوزگوییتون ازتون حمایت میکنن
    مطمئن باشید یک زمانی میرسه کسایی که ازتون حما میکنن به چشم یه سگ روسیاه هم به شما نگاه نمیکنن
    ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم/
    در ره عشق جگر دارتر از صد مردیم/
    هر زمان بوی خمینی به سر افتد مارا/
    دور سید علی خامنه ای میگردیم/
    زنده باد ولایت

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مرگ بر خامنه ای جانی لعنت بر خمینی پلید

      حذف
  12. مرگ بر خامنه ای. شما که فکر میکنیددروغه پس چرا میخونیدو ها

    پاسخحذف
  13. شما فکر کردید مثلا اگر این نامه صحت داشته باشه فرقی هم به حال شما میکنه به خدا قسم صد برابر این نامه هم توفیری در نظر شما نداره علتش هم واضحه.
    از فردای اون روزی که چشمانت باز بشه شیشه عمرت میشکنه دیگه نمیتونی خدای کنی . اگر اوضاع مملکت عادی بود نود درصدتون یا لبو و یا باقلا فروش بودید او چیزی که تو ازش دفاع میکنی حق نیست بلکه هوییتته یعنی همون منت که اگر غیر از این فکر کنی میشی هیچکس فعلا حالشو ببر قیامت نزدیکه.

    پاسخحذف
  14. برای خودم و همۀ ایرانی های دیگه نگرانم. بیش از پیش...بیایید این مطالب رو به اشتراک بگذاریم دوستان. هر کدوممنون اگر به صد نفر که نه اما به ده نفر از دوستانمان ارسال کنیم به وضوح تاثیر آن پس از مدتی چشمگیر خواهد بود. من همهی این نامه ها رو در www.facebook.com/photografreedom به اشتراک میگذارم

    پاسخحذف
  15. ریدم به اون روح خمینی سیم هندی زاده ننه جنده وخامنهای کسکش وتمتمی حزب اللهی های حارکسده.

    پاسخحذف
  16. *quote و به امید آنکه بتوانیم در رهگذر باد، نگهبان لاله باشیم! quote

    تو بیا به عنوان کاندوم در رهگذر گوز،نگهبان کیر نتانیاهو باش !

    پاسخحذف

*** نظرات شما بلافاصله منتشر می‌گردد ***