نامه تکاندهنده مهدی خزعلی به احمد منتظری و
اشاره او به قتل عام ۶٧
«نجواهای نجیبانه»، آزاد آزاده، ۲۶ بهمن ۱۳۹۰
مهدی خزعلی، نویسنده
منتقد حکومت، که بیش از ۳۷ روز است در اعتراض به رفتارهای غیرقانونی مسؤولان قضایی
کشور در اعتصاب غذا به سر میبرد، در نامهای به احمد منتظری، فرزند حسینعلی
منتظری، با اشاره به قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶٧ نوشته است:
«در میان ما کسانی از زندانیان دهه شصت هستند که
از قتل عام شهریور ۶٧ جان سالم به در بردهاند، وقتی از شرایط زندانهای آن دوران
سخن میگویند، مو بر تن انسان سیخ میشود، میگویند در سلولهای انفرادی که مرا
حبس کرده بودند، یک تخت سه طبقه قرار میدادند و ٣٠ نفر در آن جا میدادهاند، در
هر طبقه ٩ نفر چمباتمه میزدند و سه نفر در فضای باقیمانده جلوی در چمباتمه میزدهاند.
و هنگام رفتن به دستشویی زانوها باز نمیشده است! (به این میگفتند زندان مجردها)؛
یا قصه قفسهای آهنی و تابوت و کیسه حاج داوود آهنگر (رئیس زندان) دهشتناک است!
حال میفهمم اگر فریاد اعتراض پدر شما نبود، چه بر سر ما میآمد، اینجا همه زندانیان
برای والد معظم شما دعا میکنند و برایش علو درجات مسألت دارند.»
او در این نامه نوشته
است: «در شکنجهها رعایت موارد دینی و اخلاقی هرگز
نشده است تا جایی که عزیزان در بند، شکنجهگران را به «بیبی دو عالم فاطمه زهرا
سلام الله علیها» سوگند میدهند و بازجو باتمسخر میگوید: «این حاجیه خانم کیه؟!»
و در نهایت، قاضیان بیدادگاههای انقلاب آنها را در محاکمه چند دقیقهای بدون
حضور وکیل به حبسهای طویلالمدت محکوم، و زندگیشان را متلاشی میکنند!»
وی در انتهای نامه خود نوشته
است: «اینها نمونههایی از دردهای ماست و بسیاری
دردهای ناگفتنی دیگر دارم که در این مختصر نگنجد! حال جا دارد که در این همه درد
بمیرم؟ آیا هنوز خلخال از پای پیرزن یهودی در نیاوردهاند؟»
مهدی خزعلی به چهارده سال
حبس در شهرستان برازجان و بعد از اتمام دوره محکومیت، به ده سال اقامت اجباری در این
شهرستان و نود ضربه شلاق محکوم شده است.
متن کامل این نامه که با
کمک یاران گمنام جنبش سبز، از اوین در اختیار وبسایت «کلمه» قرار گرفته است، به
شرح زیر میباشد:
برادر ارجمند حجتالاسلام
والمسلمین حاج احمد منتظری دام عزه
پیام محبتآمیز شما واصل
شد، ظلمی که بر من میرود یک از صد برابر ستمی است که بر همبندیهای من روا داشتهاند!
در میان ما کسانی از
زندانیان دهه شصت هستند که از قتل عام شهریور ۶٧ جان سالم به در بردهاند، وقتی از
شرایط زندانهای آن دوران سخن میگویند، مو بر تن انسان سیخ میشود، میگویند در
سلولهای انفرادی که مرا حبس کرده بودند، یک تخت سه طبقه قرار میدادند و ٣٠ نفر در
آن جا میدادهاند، در هر طبقه ٩ نفر چمباتمه میزدند و سه نفر در فضای باقیمانده
جلوی در چمباتمه میزدهاند. و هنگام رفتن به دستشویی زانوها باز نمیشده است!
(به این میگفتند زندان مجردها)
یا قصه قفسهای آهنی و
تابوت و کیسه حاج داوود آهنگر (رئیس زندان) دهشتناک است! حال میفهمم اگر فریاد
اعتراض پدر شما نبود، چه بر سر ما میآمد، اینجا همه زندانیان برای والد معظم شما
دعا میکنند و برایش علو درجات مسألت دارند.
بگذار جان ناقابل من نیز
سبب شود تا آیین دادرسی در محکمهها رعایت شود و از نفوذ عناصر ضد انقلاب و منافق
در وزارت اطلاعات و سپاه کاسته شود، شاید آیندگان برای من نیز خدا بیامرزی بگویند.
شاید با شهادت من بساط بیدادگاههای
انقلاب و این شعب فرمایشی و شعب تجدید نظر کذایی جمع شده و این رسوایی از دامن
دستگاه قضا برچیده شود!
آنچه من به چشم خویش دیدم،
کمترین حقوق متهم و زندانی در دادگاههای انقلاب رعایت نمیشود. بسیاری از حق وکیل
محرومند و اکثراً امکان ملاقات با وکیل ندارند، کسی اجازه خواندن پرونده خویش را
برای دفاع ندارد، بدون ادله و مستندات و اقرار به صرف گزارش وزارت اطلاعات، حکم
انشاء (ببخشید امضاء) میشود. شما را از داشتن حکم و دادنامه محروم میکنند، قبل
از رؤیت حکم از شما به اجبار امضا میگیرند که حکم به شما ابلاغ شده است، حتی رأی
دادگاه را نمیتوانی بخوانی!
سه نفر از هماتاقیهای
مرا بدون ادله و مستندات و اقرار قاضی پیرعباسی ظرف دو دقیقه دادگاه به ١٧سال حبس
محکوم کرده است و اینک از ١۴بهمن به اعتصاب غذا پیوستهاند.
فرد دیگری را بدون ادله و
اقرار، به صرف یک ایمیل ۵/١ سطری دریافتی مجعول به اعدام محکوم کردهاند!
دیروز یکی از همبندیها
که توسط صلواتی دو بار به اعدام محکوم شده بود، در اعاده دادرسی آزاد شده و نزد
خانوادهاش رفت. مراسم تودیع او از زندان یکی از شادترین و بینظیرترین خاطرات شیرین
همه زندانیان بود. این نشانهای از دقت نظر قاضی کذایی است!
هفته گذشته جوانی را به
خاطر تکذیب نکردن عقایدش که در چند بیانیه آمده بود به زندانی دیگر تبعید کردند تا
باقیمانده حبس را به او و مادرش سخت گردانند!
سه تن را به جرم مسیحیت
در بند کردهاند، در حالی که کاری به سیاست و حکومت ندارند و تنی چند دیگر را به
صرف عقاید مذهبی، دینی و فرقهای و فارغ از سیاست به حبسهای طویلالمدت محکوم
کردهاند و ما با آنها صرف نظر از اختلاف عقایدشان از تمام حقوق شهروندی محروم کردهاند!
بسیاری را فقط به خاطر
تسویه حساب با برخی از مسؤولان عالیرتبه نظام در بند کردهاند و با شکنجههای
وحشتناک جسمی، روانی از آنها خواستهاند اعترافهای کذبی در ارتباط با سرویسهای
جاسوسی بیگانه و اختلاس از سازمانهای دولتی کنند، هر چند ریالی از آن سازمان کسر یا
اختلاس نشده است! در شکنجهها رعایت موارد دینی و اخلاقی هرگز نشده است تا جایی که
عزیزان در بند شکنجهگران را به «بیبی دو عالم فاطمه زهرا سلام الله علیها» سوگند
میدهند و بازجو با تمسخر میگوید: «این حاجیه خانم کیه؟!» و در نهایت، قاضیان بیدادگاههای
انقلاب آنها را در محاکمه چند دقیقهای بدون حضور وکیل به حبسهای طویلالمدت
محکوم، و زندگیشان را متلاشی میکنند!
اینها نمونههایی از دردهای
ماست و بسیاری دردهای ناگفتنی دیگر دارم که در این مختصر نگنجد! حال جا دارد که در
این همه درد بمیرم؟ آیا هنوز خلخال از پای پیرزن یهودی در نیاوردهاند؟ حال میفهمم
که والد معظم شما از چه فریاد میزد، خدایش رحمت کند و ریشه این ظلم را بکند.
إن شاءالله
حسبنا الله و نعم الوکیل
نعم المولی و نعم النصیر
١٣٩٠/١١/٢۴
سی و ششمین روز اعتصاب
غذا
مهدی خزعلی
اوین، بند ٣۵٠
منبع: وبسایت «کلمه»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
*** نظرات شما بلافاصله منتشر میگردد ***