نهضت آزادی، ولایت فقیه را
«شرک» میدانست
عذرخواهی عضو شورای انقلاب،
نضهت آزادی و دولت موقت از ملت ایران
نامه مهم احمد صدر حاج سید
جوادی به مردم
«نجواهای نجیبانه»، آزاد آزاده، ۱۵ بهمن ۱۳۹۰
احمد صدر حاج سیدجوادی، از
مبارزان نهضت ملی، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران و وزیر کشور و دادگستری دولت
موقت، که در زمان حکومت پهلوی، وکالت آقای علی خامنهای را نیز به عهده داشت و
هفته پیش نیز نامه محرمانه او به
آقای خامنهای، سرگشاده شد و اکنون در سن ۹۴ سالگی، پرسابقهترین کنشگر سیاسی ایران است، با نوشتن نامهای خطاب به ملت ایران،
از آنها «به جهت سختیها و عسرتهایی که به نام حکومت جمهوری اسلامی بر آنان روا
شد»، پوزشخواهی نمود و اظهار تأسف کرد.
احمد صدر حاج سید جوادی
که میگوید: «همیشه سوزی در سینهام برای رهایی انسان از اسارت حقدها و تعصبات ناشی
از استمرار استبداد دینی و سیاسی شعله کشیده و روز و شبم را معنا بخشیده است»، در
این نامه نوشته است:
«ضمن تاکید بر ضرورت و
درستی گزینش راهبرد مبارزه قانونی و مسالمتآمیز در راستای استقرار و پیشبرد
دمکراسی در ایران پس از انقلاب، به مسؤولیت دیگر خویش یعنی پذیرش قصور و نارساییها
و خسارات مادی و معنوی که از رهگذار عملکرد و سیاستگذاریهای مسؤولان نظام جمهوری
اسلامی، طی بیش از سه دهه حکمرانی به مردم و کشور تحمیل شده است، به عنوان احدی از
افرادی که در تأسیس این نظام و مدیریت انقلاب نقشی ایفا کرده است، پوزش خواسته و
اظهار تأسف میکنم.»
لازم به توضیح است که
برخی مواضع «نهضت آزادی ایران» در مورد موضوعات گوناگون، از جمله جنگ و ولایت فقیه را میتوانید
در کتاب «نجواهای
نجیبانه: نقد نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن» ملاحظه فرمائید. به عنوان
نمونه، «نهضت آزادی ایران» در نامهای به خمینی، او را از ادامه جنگ بر حذر داشت و
همچنین در بیانیه و کتابی در تفصیل و تحلیل ولایت فقیه، ولایت فقیه را شرک به خدا
دانست. از جمله مواردی که در این ارتباط در «نجواهای نجیبانه» مطرح شدهاند، موارد
زیر است:
-
نامه سرگشاده مهدی بازرگان به خمینی، ۱۶ خرداد ۱۳۶۰
-
نامه سرگشاده «نهضت آزادی ایران» به خمینی، ۴ تیر ۱۳۶۰
-
نامه سرگشاده «نهضت آزادی ایران» به خمینی، اردیبهشت ۱۳۶۷
-
نامه سرگشاده مهدی بازرگان به خمینی، ۱۲ مهر ۱۳۶۷
-
بیانیه «نهضت آزادی ایران» پیرامون ولایت مطلقه فقیه یا «انقلاب چهارم»، ۳۰ دی
۱۳۶۶
-
کتاب «نهضت آزادی ایران» در تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه، فروردین ۱۳۶۷
متن کامل نامه احمد صدر
حاج سیدجوادی خطاب به مردم ایران به این شرح است:
به نام خداوند جان و خرد
گزارش یک عمر تلاش به ملت
شریف ایران
در آستانه سی و سومین
سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی
«دانی
که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تعزیر
میکنند
گویند رمز عشق مگویید و
مشنوید
مشکل حکایتی است که تقریر
میکنند!» (حافظ)
ملت شریف و ستمدیده ایران
در شامگاه عمر و در
آستانه سی و سومین سالگرد پیروی انقلاب اسلامی و در سالروز پذیرش مسؤولیت از سوی
دولت موقت زندهیاد مهندس مهدی بازرگان، به عنوان احدی از یاران و همراهان ایشان
در دولت موقت و در نهضت آزادی ایران، بر خود واجب دانستم آنچه را که از خاطرات
دردناک روزگار گذشته و پس از سالها مبارزه برای آزادی ملت و رهایی از سیطره
خودکامگان در ذخیره تجربه دارم، به عنوان ادای دین به حافظه تاریخی ملت شریف ایران
و به ویژه جوانان پرشور و نیکاندیش سرزمینمان در میان گذارم و ضمن ایفای مسؤولیت
سنگین انتقال تجربیات بیش از شش دهه تلاش و حضور در عرصه سیاست و اجتماع این
مملکت، با دفاع از اصالت انقلاب و آرمانهای مردم ایران و تأیید مدیریت و رهبری آن
که لااقل تا برهه پیروزی، میتنی بر شعار «همه با هم» بود و موجبات پیروزی انقلاب
را با کمترین هزینه فراهم آورد و همچنین، ضمن تأیید مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران
علیه نظام فاسد، خائن و خودکامه پهلوی و تأکید بر ضرورت و درستی گزینش راهبرد
مبارزه قانونی و مسالمتآمیز در راستای استقرار و پیشبرد دمکراسی در ایران پس از
انقلاب، به مسؤولیت دیگر خویش یعنی پذیرش قصور و نارساییها و خسارات مادی و معنوی
که از رهگذار عملکرد و سیاستگذاریهای مسؤولان نظام جمهوری اسلامی ایران، طی بیش
از سه دهه حکمرانی به مردم و کشور تحمیل شده است، به عنوان احدی از افرادی که در تأسیس
این نظام و مدیریت انقلاب نقشی ایفا کرده است، پوزش خواسته و اظهار تاسف میکنم.
اهم ایراداتی که بر نهضت
آزادی ایران و در رأس آن به مهندس بازرگان و یاران ایشان که حاضر به پذیرش مسؤولیتهای
اجرایی و مدیریتی در شورای انقلاب و دولت موقت شدند، گرفته میشود، آن است که
اولاً چرا حاضر به همکاری با روحانیت در آن برهه زمانی شدیم و دوم، آن که چرا به
راحتی از صحنه قدرت سیاسی فاصله گرفتیم و اریکه حکومت را به روحانیون واگذار کردیم؟
به زعم نویسنده این سطور،
صرف عذرخواهی و اعلام مطلق عبارت «ما اشتباه کردیم»، کافی نبوده و خود، برگرفته از
مطلقنگری و تنها به منزله کوچکسازی صورت مسأله بوده و ارایه پاسخی ساده به وضعیتی
پیچیده و قابل تحلیل و بررسی است که ابداً متناسب با مسؤولیت روشنفکران و لااقل
کسانی که به ملت، تاریخ و تمدن ایرانی و اسلامی باور دارند، ارزیابی نمیشود. از این
رو، با وجود آن که نهضت آزادی ایران، طی بیانیههای رسمی متعددی به تحلیل و واگویی
دلایل پذیرش این نقش تاریخی اقدام کرده است، اینجانب بر آنم تا فراتر از پذیرش
اخلاقی مسؤولیت عملکرد سیاسیام، با تحلیل وقایع تلخ گذشته، چراغی در روشنسازی آینده
برافروزم و در این راستا، نخستین مسأله آن است که به یاد آوریم، تاریخ معاصر این
مملکت، با جمهوری اسلامی و یا ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ آغاز نمیشود و دیگر آن که به جهت تحمیل
سیاستهای استبدادی و فضای انسداد سیاسی که شاه برای سازمانهای سیاسی و اجتماعی
مدرن مانند احزاب و سندیکاها فراهم آورده بود، روحانیت تنها جریانی بود که از طریق
بسیج شبکه وسیع مساجد، امکان فعالیت عمومی داشت و طبیعی بود که در چنین شرایطی،
نهاد روحانیت بیش از سایرین از امکان ترویج و رشد در میان مردم برخوردار بوده و پایگاه
اجتماعی وسیعتری داشته باشد. به عبارت دیگر، اسلامی شدن انقلاب و انتخاب مرجعی دینی
به عنوان رهبر انقلاب، نتیجه پایگاهی بود که روحانیت پیشرو، مانند آقایان طالقانی
و زنجانی لااقل پس از جنبش تنباکو در میان مردم برای خود رقم زده بود. نکته دیگر
آن است که روشنفکران دینی در دوران پیش از سال ۱۳۵۷، همواره با روحانیتی همکاری
داشتند که علیه ستم و تبعیض نظام پهلوی موضع میگرفت و خواهان آزادی و استقلال
مملکت بود، وگرنه در آن زمان هم کم نبودند روحانیونی که از سوی حکومت مورد تأیید
قرار گرفته و بودجههای کلان دریافت کرده و در مراسم رسمی دربار حضور مییافتند و
اعتقادی به مبارزه با حکومت شاه نداشتند و حتی در خصومت با انقلابیون، گوی سبقت را
از عناصر ساواک و رژیم ربوده بودند. از داستان اختلافات افرادی نظیر آقای مصباح یزدی
با زندهیاد دکتر علی شریعتی، هنوز آن قدر نگذشته که خاطرات آن به بوته فراموشی
سپرده شود و البته روشنفکران دینی افتخار میکنند که نه تنها هرگز با چنین روحانیتی
همکاری و تعامل نداشتهاند که همواره در خط اول مقابله و نقد این جریان و اندیشههای
واپسگرایانهشان قرار داشتهاند.
در فضای پس از پیروزی
انقلاب ۱۳۵۷ و در نتیجه رشد تضادها و بحرانهای فاقد توجیه که در میان احزاب و
روشنفکران روز به روز شدت میگرفت و حزب جمهوری اسلامی از یک سو و حزب توده ایران
و سایر احزاب مارکسیستی و همچنین سازمان مجاهدین خلق از سوی دیگر یا از سرِ ناآگاهی
و بیتجربگی و یا از روی ارزیابی نادرست از شرایط و نیروهای اجتماعی و حاکمیت، بر
تنور اختلافات میدمیدند، طبیعی بود که بخت روحانیت با عنایت به دلایل تاریخی و سیاسی
و زمینههای فرهنگی و اعتقادی، از سایر رقیبان برای به دست گرفتن افکار عمومی و
عنان قدرت بیشتر شود. در چنین شرایطی، اصرار اعضای نهضت آزادی ایران در ماندگاری
بر سریر قدرت نه تنها نمیتوانست به حل مشکل کمکی کند بلکه این جریان را در مظان
حذف مطلق قرار میداد و منجر به گسترش و سرعت بیشتر چرخه خشونت میشد. تجربه
افراد سلیمالنفس دیگری مانند زندهیاد آیتالله العظمی منتظری که تا سالها بعد نیز
در صحنه قدرت سیاسی ایران حضور یافتند، حکایت از تأیید صحت نظر و موضع مهندس
بازرگان و دولت موقت، در خروج بههنگام از عرصه حاکمیت دارد. قدرت واقعی در ایران پس
از انقلاب، در دستهای روحانیت بود و بنا بر این، روشنفکران نبودند که قدرت را
واگذار کردند و بلکه این روحانیت بود که از چرخش دمکراتیک قدرت و تن دادن به حاکمیت
ملت سر باز زد.
نهضت آزادی ایران در سال ۱۳۴۰ خورشیدی با حضور جمعی از روشنفکران دینی و بر پایه سه اصل «مسلمان ایرانی
مصدقی» و به منظور برپایی حاکمیتی دمکراتیک در ایران بنیان نهاده شد. بنیانگذاران
شریف نهضت آزادی ایران با توجه به قانون اساسی مشروطیت که قدرت سیاسی حاکمان را
محدود و پاسخگو به قانون میدانست و بر اساس درکی که از آرا و اندیشههای مطروحه
از انقلابهای دمکراتیک جهان داشتند و بر پایه تحقق حقوق و حاکمیت ملت و همچنین در
مقام اعتراض به فقدان مشروعیت و عملکرد نظام پهلوی در ساقط کردن دولت ملی و مردمی
دکتر محمد مصدق و فضای سرکوب پدیدآمده پس از کودتای ننگین آمریکایی / انگلیسی ۲۸
مرداد اعلام موجودیت کرد و از آنجا که استبداد و خودکامگی را عامل اصلی تمام مصیبتها
و عقبماندگی ملت ایران میدید، به مبارزه علنی و قانونی با نظام مستبد شاه پرداخت
و متحمل حبسهای سنگین و شکنجه و دشواریهای عظیم شد.
بنیانگذاران نهضت آزادی ایران
با مطالعه جامعه و فرهنگ ایران و با تأسی به مشی و دیدگاه نهضت نواندیشان دینی از
سید جمالالدین اسدآبادی گرفته تا علمای آزادیخواه مشروطیت همچون آیتالله سید
محمد حسین نایینی، از جمله کسانی بودند که با قرائتی نوین از اسلام، استبداد را
علت اصلی عقبماندگی مسلمانان دانستند و از آن به عنوان «شرک» سخن گفتند. در باور
این جمع، استبداد نه تنها به عنوان ماحصل بینش غیرتوحیدی که خود از جمله موانع
تحقق جامعه اخلاقی و نشر باورهای اصیل دینی محسوب میشود و بر همین مبنا، باور
داشتند که استبداد در این مرز و بوم فراتر از روشهای حکومتی و اراده شخص اول
مملکت قرار داشته و در چارچوب نوعی بینظمی و خصلت فردی و اجتماعی عمل میکند، از
این رو، افزون بر مبارزه سیاسی مستمر با حکومت خودکامه و سلطنت مطلقه پهلوی، در مسیر
خرافهزدایی و معرفی چهرهای عقلانی از اسلام و سازگار با دمکراسی و حقوق بشر، منشاء
خدمات مؤثر و گستردهای شدند. تولید دهها مجلد کتاب و سخنرانیهای متعدد که توسط
افرادی مانند زندهیادان مهندس مهدی بازرگان، دکتر علی شریعتی و مجاهد نستوه آیتالله
طالقانی انجام پذیرفت، گنجینهای از معارف سیاسی و اسلامی را پدید آورد که به ترویج
اسلام سازگار با عقل، آزادی و حقوق بشر توجه داشت. بنیانگذاران نهضت آزادی ایران
بر پایه چنین درکی از تاریخ و دینداری، ورود به عرصه سیاست را برگزیدند و باور
داشتند که بدون آزادی، باور به توحید و خداپرستی نیز ناممکن میشود و آزادی را
گام نخست تعالی ایمان، اخلاق و همچنین پیشرفت کشور و سعادت ملت بر میشمردند. در
اعلامیه تأسیس نهضت آزادی ایران، این عبارات دیده میشود: «اقتضای اطاعت از خدا
مبارزه با بندگی غیر او و شرط سپاس ایزدی، تحصیل آزادی برای به کار بستن آن در طریق
حق و عدالت و خدمت است. ما باید منزلت و مسؤولیت خود را در جهان خلقت بشناسیم تا
به رستگاری و پیروزی نائل شویم.»
در مرامنامه نهضت آزادی ایران
نیز چنین آمده است:
«مسلمانیم
نه به این معنی که یگانه وظیفه خود را روزه و نماز بدانیم. ورود ما به سیاست و
فعالیت اجتماعی، منباب وظیفه ملی و فریضه دینی بوده. دین را از سیاست جدا نمیدانیم
و خدمت به خلق و اداره امور ملت را عبادت میشماریم. آزادی را به عنوان موهبت اولیه
الاهی و کسب و حفظ آن را از سنن اسلامی و امتیازات تشیع میشناسیم. مسلمانیم به
این معنی که به اصول عدالت و مساوات و صمیمیت و سایر وظایف اجتماعی و انسانی قبل
از آن که انقلاب فرانسه و منشور ملل متحد اعلام نماید، معتقد بودهایم.»
یادآوری میکند که به رغم
عملکرد عبرتآموز و غیرقابل دفاع روحانیت حاکم پس از انقلاب اسلامی، جایگاه روحانیت
شیعه در ایران طی صدها سال به گونهای بود که در شکلگیری و تقویت جنبشهای عدالتگرا
و آزادیخواهانه به نحوی جدی و موثر عمل کرده بود و حذف یا نادیدهگرفتن این نهاد
دیرپای اجتماعی در راستای نیل به اهداف و آرمانهای اصیل ملت ایران و بسیج تودههای
مردم و بسط همگرایی و وحدت در سطحی ملی، نه مفید و نه ممکن ارزیابی میشد. تردیدی
وجود ندارد که نقش روحانیت در بسیج و رهبری مردم در توفیق انقلاب مشروطه نقش اساسی
داشت و پیروزی نهضت ملی ایران به رهبری زندهیاد دکتر محمد مصدق و رخداد حماسه سی
تیر ۱۳۳۱ نیز در پرتو حمایت روحانیت و به ویژه آیتالله کاشانی پدید آمده بود. [اگرچه
بعدها آقای کاشانی راه را به خطا رفت و موجبات پیروزی کمهزینه کودتاگران را فراهم
آورد.] و هم از این رو، نهضت آزادی ایران از همان بدو تاسیس، به همکاری و همگامی
با روحانیت پیشرو و آزادیخواه، در راستای مبارزه با استبداد سلطنتی مطلقه پهلوی
پرداخت و البته این همکاری به درک و شناخت تاریخی نهضت از سوابق مراجع عظام و
روحانیتی فرهیخته و مترقی مربوط میشد که در ایران و عراق، علم مبارزه با استعمار
و استبداد را برافراشته بودند و فقهای نامداری مانند سید جمالالدین اسد آبادی،
آخوند محمد کاظم خراسانی، میرزای شیرازی و آیات بزرگواری همچو نایینی و بهبهانی و
طباطبایی و مازندرانی و وعاظ آزادیخواهی مانند سید جمال اصفهانی پرچمدار آن
بودند. فقهایی فرهیخته که فارغ از تعصبها و منافع صنفی و گروهی در مقابل شیخ فضلالله
نوریها و ملا علی کنیها که آزادی را کلمه قبیحه میدانستند، ایستادگی کرده و
مانع فروکاستی و سقوط مشروطه به نظام موسوم به «استبداد مشروعه مطلقه» شدند.
انصاف را که بخش مهمی از
روحانیت نظیر زندهیادان طالقانی، منتظری، مطهری و همچنین رهبر فقید انقلاب در
مبارزه با استبداد و فساد پهلوی و تحمل عواقب دردناک و تحمل حبس و تبعید و شکنجه
همگام با سایر مبارزان هرگز از پای ننشستند و در تخریب بنای پوسیده سلطنت و رفع استبداد
گامی به عقب بر نداشتند. هم از این رو بود که هنگام بازگشت باشکوه رهبر انقلاب از
تبعید به تهران، افزون بر دهها هزار نفر از هموطنان مسلمان در میدان آزادی، جمع
کثیری از نمایندگان سازمانهای اجتماعی و سیاسی حتی با گرایشهای غیرمذهبی و نمایندگان
اقلیتهای دینی ارمنی و زرتشتی و کلدانی و یهودی نیز به صفوف استقبالکنندگان پیوستند.
پیام این پیشواز تاریخی و خیر مقدم و خوشآمدگویی به رهبر انقلاب، آن بود که
انقلاب ایران، فراتر از مرزهای قومی و نژادی و مذهبی و جنسیتی استوار است و از سوی
کافه ملت ایران، به عنوان مبارزهای مشترک برای از میان بردن هرگونه ستم و بیعدالتی
تلقی میشود که باید نماد ترسیم خط مشی آینده مدیریت انقلاب در راه تحکیم هرچه عمیقتر
همبستگی ملی و مدنی در ورای تمام تفاوتهای فکری و اعتقادی قرار میگرفت و به
تفرقهها و خصومتهای به جا مانده از فرهنگ استبدادی و استعماری «تفرقه بیانداز و
حکومت کن» پایان میداد.
و دریغا که چنین نشد و از
همان اوان پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، روحانیتی که تا آن برهه بر اساس شعار «همه با هم»
در کنار روشنفکران، علیه ستم و فساد نظام پهلوی مبارزه میکردند، به محض دستیابی
به قدرت سیاسی، با تغییر موضع به «هر که با من نیست مخالف من است» نخست با یورش به
روشنفکران دینی و سپس با حذف سایر جریانات موثر در انقلاب که حاضر به پذیرش وضع
موحود نشدند، در سایه مفهومی ناشناخته موسوم به «اسلام فقاهتی و اجتهاد زنده و پویا»
حصاری به دور ساختار سیاسی قدرت و حاکمیت کشیدند که به تحمیل فضای سرکوب و قرائتی
خاص و کمسابقه از اسلام، سلب و محدودسازی آزادیهای قانونی، نقض فراگیر حاکمیت و
حقوق ملت منجر شد و در نهایت، به غلبه یک جریان صنفی بر گرایشهای اجتماعی و سیاسی
دگراندیش و بسط خصومتها و حذفها انجامید و امکان پیدایش وفاق ملی را برای مدت مدیدی
به تعویق انداخت.
انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، به
دنبال خواست تاریخی ملت ایران که از انقلاب مشروطه به این سو در آرمانهای آزادی،
استقلال، عدالت اجتماعی، تحقق حقوق و حاکمیت ملت و پیشزفت مملکت متجلی شده بود به
پیروزی رسید و البته مردم ایران و فعالان سیاسی دمکراسیخواه، اعم از مذهبی و غیرمذهبی،
آزادی را حاکمیت قانون و تحقق آزادیهای قانونی میدیدند. با پیروزی انقلاب، طومار
نظام سلطنتی یک سره در هم پیچید و وضعیتی فوقالعاده پدید آمد که نه تنها برای
انقلابیون قابل پیشبینی نبود بلکه اداره امور بسیار دشوار مینمود. در چنین وضعیت
ناشی از خلاء قدرت، جامعه و حکومت، قواعد خود را میطلبیذ. پیشنهاد دولت موقت به
زندهیاد مهندس بازرگان و یاران ایشان نیز به سبب همین وضعیت مطرح شد و همچنین پذیرش
این مسوولیت خطیر و خطرناک نیز دقیقاً به منظور برونرفت از وضعیتی بحرانی صورت پذیرفت
که برای هیچ کس تا آن روزگار شناخته نبود. مهندس بازرگان و یارانش در دولت موقت در
آن شرایط، تنها کسانی بودند که از یک سو توان کارشناسی و اجرایی بازگشت به نظم را
دارا بودند و از سوی دیگر نیز مورد اعتماد عموم ملت ایران و رهبران روحانی انقلاب
قرار داشتند. عدم پذیرش این مسوولیت، کشور را در معرض فروپاشی و بینظمی قرار میداد.
از این رو، نخست وزیر انقلاب، به رغم توصیه برخی دوستان مانند آیتالله سید محمود
طالقانی سکان هدایت دولت را در دست گرفت و در آن بلبشوی سیاسی و اجتماعی از آبروی
خویش مایه گذاشت.
نظام سیاسی که در چشمانداز
آرمانهای ملت ایران و اعضای نهضت آزادی متبلور بود و سالها به خاطر آن طعم حبس و
شکنجه و مقابله با ساواک را تحمل کرده بودند، با توجه به نظامهای متعارف حاکم بر
کشورهای دمکراتیک، چیزی جز «جمهوری» نبود. رهبر انقلاب به صراحت در پاریس گفته
بودند که جمهوری اسلامی مانند جمهوری فرانسه است با این تفاوت که مردم ایران
مسلمان هستند و باید باورهای اسلامی مردم، مورد ملاحظه حکومت قرار گیرد. پیشنویس
قانون اساسی که به تایید و امضای رهبر انقلاب و اعضای روحانی شورای انقلاب و مراجع
عظام تقلید رسید نیز، نظام سیاسی ایران را بر اساس مردمسالاری و نهادهای انتخابی
ترسیم میکرد و در آن از ولایت فقیه و یا به تعبیر برخی دوستان و همراهان قدیم، از
«دیکتاتوری صلحا» و «اسلام فقاهتی» خبری نبود.
روش و منش اعضای نهضت
آزادی ایران هرگر مبتنی بر حفظ قدرت به هر بهایی نبوده است و این حقیقتی است که
امروزه حتی مخالفان سرسخت نهضت نیز بدان اذعان دارند. هدف اصلی پیشگامان نهضت آزادی
ایران حتی در سقوط نظام پادشاهی نیز خلاصه نمیشد، بلکه این جمع به دنبال محدود و
مشروط کردن قدرت و تحقق حاکمیت قانون بود. نهضت آزادی ایران نیک میدانست که دلایل
بازتولید استبداد پس از پیروزی جنبش مشروطه و رخداد حوادثی مانند به توپ بستن مجلس
شورای ملی و یا کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ و روی کار آمدن سلسله پهلوی به جهت فقدان حاکمیت
قانون بوده است و نه فقط فرصتطلبی و زدوبندهای اشخاصی مانند رضا خان با صاحبان
قدرت ایران و قدرتهای خارجی. از این رو به محض آن که دیدند وضعیت فوقالعاده ناشی
از پیروزی زودهنگام انقلاب، موجبات برقراری حاکمیت قانون را فراهم نمیسازد و زمانی
که به تعمدی بودن کارشکنیهای متعدد روحانیت و دستگاههای موازی با دولت که زیر
نظر روحانیت تازه طعم قدرت را چشیده هدایت میشدند، پی برده و یقین حاصل کردند،
کار به جایی رسید که دولت موقت، ادامه فعالیت را ممکن ندید و استعفا داد و پس از یک
دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی، نهضت آزادی ایران، رسماً از حاکمیت کناره گرفت و
به عنوان اپوزیسیونی قانونی، حضور خویش را در عرصه مناسبات و فعالیتهای سیاسی و
اجتماعی معنا بخشید.
نهضت آزادی ایران طی حدود
نیم قرن مبارزه برای تحقق آزادی و حاکمیت قانون، همواره بر این امر تاکید داشته است
که دمکراسی یک رخداد صرفاً سیاسی نیست که در اثر رویدادی خاص و یا در لحظهای معین
روی دهد و بلکه، فرآیندی است اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که در مسیر پیگیری مستمر آن،
به درجات گوناگون پدید آمده و تکامل و تعمیق خواهد یافت و چنین دستاوردی نه با زور
و تحمیل که تنها با پذیرش و باور عام ملت و حتی هیات حاکمه به دست خواهد آمد. از
همین رو، با تاکید بر شیوههای مدنی و مسالمتجویانه، تغییرات ندریجی در چارچوب
قانون را در ارتقای فرآیند حاکمیت ملت و دمکراسی مؤثرتر ارزیابی کرده و برای آگاهیبخشی
اهمیتی دوچندان قائل بودهاند. گزینش راهبرد «جنگ حجت و نه جنگ قدرت» و ترجیح نقش
«ناصح مشفق» به جای «حاکم نالایق» نیز در دهه شصت خورشیدی بر همین اساس روی داد.
موجب خوشوقتی و امیدواری
است که آرمانهایی را که تنها روزگاری نهضت آزادی ایران منادی آن بود، این روزها
به خواست و باور عمومی ایرانیان، از هر طیف سیاسی بدل شده است. امروز دیگر کمتر
کسی پیدا میشود که آزادی را لوکس بداند و اصلاحات تدریجی و گام به گام را نشان از
سازشکاری و لیبرالمنشی تلقی کند و حتی همراهان عدالتطلب ما در مسیر مبارزه نیز
بدین ضرورت رهنمون شدهاند که سلب آزادی، نخستین حقی است که از یک انسان، مورد ستم
و تعدی قرار میگیرد و از این رو، تلاش برای دستیابی به آزادی و کرامت انسانی، عین
عدالتجویی و پیشنیاز اساسی تغییرات پایدار و گذار به سوی حاکمیت ملت بوده و به
عنوان خواستی فراتر از یک حزب و یا جریان سیاسی خاص قابل مشاهده است. بنابراین
گزاف نیست اگر ادعا شود که امروز بیش از گذشته، نیاز به آزادی، حاکمیت قانون و
عدالت اجتماعی راستین دیده میشود و از همین رو نهضت آزادی به رغم برخی دشورایها
و ناتوانی در برپایی حاکمیت دمکراتیک در ایران، در تاثیرگزاری بر افکار عمومی ایرانیان
و ایجاد زمینههای ذهنی پذیرش و حاکمیت دمکراسی، کامیاب بوده است.
آنچه در این لحظات برای
راقم این سطور تاسفانگیز بوده و جای عذرخواهی دارد، نه مبارزه با نظام خودکامه
پهلوی یا همکاری با روحانیت یا پذیرش مسؤولیت یا واگذاری قدرت به تشنگان آن است که
اگر یک بار دیگر نیز خداوند حیات دوباره عطا فرماید، سرنوشتی را جز مبارزه با ظلم،
تلاش برای آزادی و حاکمیت ملت ایران و رشد و تعالی اخلاق برنخواهم گزید. هرگز از
بابت ناباوری و دست نیازیدن به سیاست ماکیاولیستی «هدف وسیله را توجیه میکند» و
هزینههایی که از این ناحیه به صورت فردی و جمعی متحمل شدهایم، متأسف نیستم، تأسف
اینجانب از این حقیقت مایه میگیرد که تمامی روشنفکران در برهه انقلاب ۱۳۵۷، از
دستیابی به وحدت و بسط و گسترش نهادهای مدنی و سیاسی مدرن در مقابل شبکههای سنتی
اجتماعی درک درستی نداشتند و آگاهانه و متناسب با مسؤولیتی که بر عهده داشتند، عمل
نکردند و بر اثر بیتجربگی و احیاناً اشتباهات عمدی و غیرعمدی، زمینه ظهور و قدرتگیری
بلامنازع سنتگرایان بر تحولخواهان فراهم و حتی منجر به نفوذ مجدد قدرتهای خارجی
در مدیریت نوپای نظام جدید شد و موجبات انحراف گسترده از اصول و آرمانهای انقلاب
پدید آمد.
اگر ما پس از پیروزی
انقلاب، همچنان شانه به شانه ایستاده و دست در دست هم، استبداد را نشانه گرفته بودیم
و مشکلات را در سقوط شاه خلاصه نمیدیدیم، امکان بازتولید استبداد و فروافتادن از
استبداد سیاسی به استبداد دینی به این سان راحت و کمهزینه صورت نمیپذیرفت. از این
رو اینجانب به عنوان فردی که بیش از شصت سال در عرصه سیاست و اجتماع ایران حضور
داشتهام در شرایطی که درد و رنج جانکاه ناشی از کهولت و بیماریهای جسمانی به شدت
رنجورم میدارد و حتی گرفتن قلم بر دست را نیز دشوار میسازد و تنها لقای محبوب،
مانع تداوم این رنج خواهد شد، در این نوشتار پایانی که گزارشی از یک عمر تلاش
صادقانه بود به ملت شریف ایران، اعلام میدارد که ضمن اعتقاد کامل به اصالت انقلاب
مردمی ۱۳۵۷ و آرمانهای آن و دفاع از عملکرد خویش و یارانمان در نهضت آزادی ایران
در خلال پیروزی انقلاب و پس از آن، از کوتاهی، قصور و یا ناتوانی خود به عنوان احدی
از اعضای شورای انقلاب و دولت موقت در راستای ممانعت از عدول حاکمیت از آرمانهای
تاریخی ملت ایران و انحرافاتی که از همان هفتههای آغازین ایجاد شد و آشکارا به
چشم میخورد، عذر خواسته و از ملت ایران به جهت سختیها و عسرتهایی که به نام
حکومت جمهوری اسلامی ایران بر آنان روا شد، پوزش طلبیده و از خداوند منان طلب
آمرزش دارم.
به قول استاد سخن سعدی:
«تو را کی بود چون چراغ
التهاب
که از خود پری، همچو قندیل
از آب»
به عنوان عضوی از نهضت
آزادی ایران، هرگز قندیلی پرآب نبودهام و اگرچه نتوانستم به جمع روشنایی بخشم،
اما در این نود و اندی سال که بر من گذشت، همیشه سوزی در سینهام برای رهایی انسان
از اسارت حقدها و تعصبات ناشی از استمرار استبداد دینی و سیاسی شعله کشیده و روز
و شبم را معنا بخشیده است.
باری! راه دشوار بود و
گاهی نیز شاید به خطا و بیراهه رفتیم، اما در این لحظات، با وجود کهولت و خستگی، بیش
از هر زمان دیگر به پیروزی دمکراسی و آزادی ملت ایران باور و امید دارم. دمکراسی
در ایران یک ضرورت و سرنوشت محتوم است و امید دارم، ملت و به ویژه جوانان برومند ایران
در مسیر سبزی که پیش رو دارند با عبرت گرفتن از تجربیات انقلابیون قدیمیتر، ضمن ایستادگی
و پایداری روزافزون بر آرمانهای خود و با تعمیق ظرفیتها و صبر و توکل بر خداوند،
بر مشکلات و بحرانها فائق آیند و آیندهای روشن را برای کشور و ملت ایران رقم
زنند.
سخنم را با کلامی از
خواجه شیراز آغاز کردم و با هم او به پایان میرسانم:
«بود آیا که در میکدههای
بگشایند
گره از کار فروبسته ما
بگشایند
در میخانه ببستند، خدایا
مپسند
که در خانه تزویر و ریا
بگشایند
هم اگر بهر دل زاهد خودبین
بستند
دل قوی دار که از بهر خدا
بگشایند»
احمد صدر حاج سید جوادی
عضو شورای مرکزی نهضت
آزادی ایران
عضو شورای انقلاب و وزیر
کشور و دادگستری دولت موقت
پانزدهم بهمن ۱۳۹۰ خورشیدی
منبع: وبسایت «جنبش راه
سبز» (جرس)
ba dorood be dott mosadegh va shoama .tof be in ahriman mazhai va marg bar kamenie pedofil va tof be gabre kamoini dajale handi zadeh...zendebad iran va iran....marg bar in mollah ie arab kasif....
پاسخحذفسلام به شما دوست عزیز و با سپاس از توجه شما؛ اما دوست عزیز من بر این گمان نیستم که با «تف و لعنت و مرگ بر...» مشکلی حل شود و گرهی گشوده شود. بهترین راه آگاه سازی همراه با عقلانیت و اخلاق است و آنگاه حرکتی متین و منطقی جهت آزادسازی ایران به دور از دادن هزینه های گزاف از جان و جیب ایرانیان
پاسخحذفبه امید یافتن راهی به رهائی از طریق آگاهی
خب که چی ؟ این افا معذرت خواهی کرد .اصلا غلط کردی مرتیکه بی همه چیز با اون بازرگان عوضیت .وقتی نمیتونستی حکومت رو نگه داری و توانایی و سوادشو نداشتی بیجا کردی برای من تصمیم گرفتی.مرتیکه خرفت الان که قد نوح عمر کردی و می بینی داری گوز اخرو میدی این حرفو میزنی کثافت؟؟؟؟؟؟؟؟من 34سالمه .زندگی امثال منو نابود کردی.هنوز هم داری از مرامنامه تون حرف میزنی و افتخار میکنی بهش؟ تو که اخوند رو نمیشناختی غلط کردی وکالت خامنه ای رو بعهده گرفتی.هی میگین حکومت خودکامه پهلوی.خب درست اخه از شما مسلمون دواتیشه تر و تروریست تر پیدا میشه اخه؟ بیجا کردین که فکر کردین واعتقادداشتین که دین نباید از سیاست جدا باشه.تو به اونجای جدو ابات خندیدی نمک به حروم.همچین میگن مصدق مصدق انگار کسی اونا رو به تخم مصدق هم حساب میکنه. نمونه ش اون فروهر خالی بند که اخرم مثل سگ کشتنش.چرا؟ چون صادق نبودن با مردم.فروهر شایعه کرده بود انقدر حکومت شاه ادم کشته و در دریاچه ارومیه ول کرده که اب دریاجه ارومیه بالا اومده. جلال ال احمد که مثلا روشنفکر بود میگفت بیاین غرق شدن یدالله صمدی رو بندازیم گردن ساواک شاه. دکتر شریعتی روانی اسلام بود و میخاست تو کون اسلام و محمد و مثلا اسلام علویش بره.اینا همشون یه مشت تروریست تند رو بودن.بخدا قسم اگه اینا هم حکومت رو بدست میگرفتن بدتر ازاین اخوندای نمک به حروم میکردن .میدونیدت چرا ؟ چون خاینن و فقط اسلام رو قبول دارن.اسلامی که حتی پیغمبرشون قبول نداشت و فقط برای تجاوز بدخترا ازش استفاده میکرد.همتون حرومزاده این اگه راست میگی زودتر میگفتی غلط کردم.چیه ؟ عشق و حالات تموم شد تازه خطر مرگ روو سایه مرگ رو حس کردی.میخای به بهشت جاویدانت برسی و عذاب نداشته باشی اره؟ بر پدر ومادر همتون لعنت که شما کثافتا رو پس انداختن.گناه شما که وکیل خامنه ای بوده بنظر من از خود خامنه ای هم بیشتره
پاسخحذفسلام به دوست عزیز ناشناس و با سپاس از پاسخ سراسر درد و در عین حال عصبانیت شما. دوست عزیز! پذیرش خطا در هر مرحله ای پسندیده است، نه تنها برای خود خطاکار ارجمند است، بلکه برای سایرین نیز گشاینده راه است و برای آیندگان نیز روشنگر و راهنما است. دوست عزیز من، نکته دیگر اینکه من کاملاً درک می کنم که شما زجر کشیده و درد دیده اید، همه هموطنان ما کم و بیش چنین بوده اند، اما با وجود تمام این مسائل، فرا رفتن از وادی ادب و اخلاق، زیبنده شما نیست. هر سخنی، دو طرف دارد، یکی گوینده و دیگری شنونده، و این سخن باید در شأن گوینده نیز باشد. می توان تندترین انتقادها را نیز با زبانی زیبا بر زبان آورد. همه ما ایرانیان باید بیاموزیم که بر اساس عقلانیت انتقادی و اخلاق سخن بگوییم و بشنویم، نه بر اساس احساسات تند و زودگذر؛ تا بر این اساس، بتوانیم آینده خود را نیز محکم و استوار بسازیم. قطعاً انقلاب سال 57 ایران نیز بیشتر از آنکه برخاسته از منطق، عقلانیت و اخلاق باشد، برگرفته از احساسات و شور و هیجانهای زودگذر و مقطعی بود.
حذفبه امید یافتن راهی به رهائی از طریق آگاهی!
من همون ناشناس قبلی هستم.جان مادرت بیخیال ادب و فرهنگ شو.فرهنگ چیه ادب چیه ناموس و مال و جان ملت رو دارن میگیرن شما دنبال ادبی؟تازه بیا با من اشنا شو و ببین با ادمهای درست و بدرد بخور چطور رفتار میکنم .با ادب یا بی ادب.بابا تا کی باید فرق نذاریم در برخورد با یه ادم خاین یا ادم وطن پرست .بین یه ادم بدرد بخور برای انسانیت یا یه سری حیوونهای کثیف که فقط دنبال اول مسایل دنیاشون با روشهای اسلامی و کلاه شرعی صیغه و خوردن مال مردمن و تازه از اونور هم طلبکار بهشتن.اقا جان اصلا یه سوال .اینهمه فحش و ناسزا داریم در زبان برای چی.ولله برای این جور ادمهاست.ضمنا با نظر شما اصلاموافق نیستم که هرزمان طرف بگه اشتباه کردم پس همه چی درسته.هی یه سری خاین دیگه میان میگن بخدا بیاین از مردم عذرخواهی کنین.انقدر مردم ایران نجیب هستن که...راستشو بگین مردم ایران رو نجیب فرض کردین یا نااگاه و بی خرد؟؟!!این چه کلمه مزخرفیه برای ما جا انداختن که ما نجیبیم و دارن سی و سه سال دهنمونو سرویس میکنن؟؟!1که چیه ما فرهنگ داریم و با تمدنیم.جمع کنین بابا .هنوز تو دنیا نگشتین ببینین که چطور مردم دنیا برای گرفتن حقشون حتی از رییس جمهورشون فحش میکشن به جونش.باید هم بکشن حق مردمه .پ ن پ بگن نجیبیم و درست نیس بابا. یه نگاه دور و برخودتون بندازین ببینین مردم به اصطلاح نانجیب موفقترن یا نجیب. هر جا نجابت بخرج بدی تبدیل به حماقت میشه عزیزمن. این کثافتهای خاین الاغ رو باید از صحنه سیاسی ایران حذف کرد .نمیگم بکشنشون .خیر محاکمه بشن و زندانی بکشن .من خودم هیچ بخششی رو حقشون نمیدونم.اگه کسانی از افزاد خانواده شما رو بدون هیچ چیزی و فقط به جرم سیاسی بودن میکشتن بهت میگفتم فرهنگت کجاست.تمام بدبختی ما از ادای فرهنگ و ادب در اوردن شماست تا جایی که با ادبها و مثلا با فرهنگها همه کنار کشیدن و اخوندی اومد سر کار که سر صحنه تلویزیون میگوزه و کثافته و بوی گند میده. جو گیر نشو دوست من که انقلاب 57شور مردمی بود.خیر حماقت مردمی بود. مردم ما توسط این اقایون فریب خوردند .چرا تاریخ نمیخونید و فقط ادای فرهنگ در میارید.این اقایون خاینین به مردم ایران هستن .فقط چند تا از سردسته هاشونونام میبرم .اخوندها که همشون از روز ازل کثافت بودن بحثی نیس.من نام مثلا روشنفکرا رو فقط میارم که مردم رو گول زدن و بعد مملکت رو به فاک دادن.چون برنامه بهشون خورونده بودن. کریم سنجابی/ مهندس بازرگان/ابراهیم یزدی/بنی صدر /داریوش فروهر/مسعود رجوی/دکتر شریعتی (بعنوان جاده صاف کن اخوندها)/و ... دیگه اسامی امثال سازگارا و نوری زاده ها و غیره رو نیاوردم. چون وضعیتشون معلومه.هرکسی که خواست چادر و علم اسلام رو در این سرزمین پیاده کنه و بگه دین از سیاست جدانیست مملکت رو به فاک داده. نگاهی به خاندان صفوی بندازین دستتون میاد. خاندان صفوی رو یه خرده اخوندیه یعنی همین کثافتا بادش کردن و خوب نشونش میدن.والا تاریخ رو بخونین ببینین چه ها که نکردن.چرا ؟ چون دیانت خود سیاست بود.همه چیز دینی بود.دست از شعار فرهنگ و ادب بردارید از ایران ویرانه ای بیش نمونده.
پاسخحذفدرد و رنج شما را درک می کنم دوست عزیز!
حذفبه امید یافتن راهی به رهائی از راه آگاهی!
«... دشمن، نه شاه بود و نه شیخ است
پاسخحذفدشمن، هماره جهلِ سیاه است
گر وارهیم از قفس جهل،
ایران، نه جای شیخ و نه شاه است
تا نیست رهنمای تو دانش،
کارَت خطا و خبط و گناه است...» (اسماعیل خوئی)