صفحات

۱۳۹۲ مرداد ۷, دوشنبه

«دردنامه فارسان»؛ شراره شعر شهرم!




«دردنامه فارسان»؛
شراره شعر شهرم!

عباس خسروی فارسانی: دیروز در جایی از این جهان مجازی و در غروب غمبار غربت، به ناگاه چشمانم بر شعری از شهرم خورد؛ شعری به اسم «زندگی‌نامه»؛ که البته «زندگی‌نامه» نبود؛ «دردنامه» بود؛ «مرگ‌نامه» بود؛ شراره شعری شریف و واقعی بر جانم آتش زد؛ سروده‌ای سراسر شور و شعور و فراتر از آن، درد و درد و درد؛ فسردگی و فرسودگی؛ ناامیدی و سردی و زردی؛ اما هیچ خرده‌ای بر شاعر دردآشنای شهر من نیست؛ که «از کوزه همان برون تراود که در اوست»؛ افسوس و آه که استبداد و سیاهی و سرما چه آواری بر شعر شهر من باریده که این‌چنین جانکاه و رنج‌افزا گشته است! بارها خواندم و بسیار سوختم؛ از آنجا که شاعر شهر دردمند من، که هیچ‌گاه او را از نزدیک ندیده‌ام، این شعر را «تقدیم به همه همشهریان» کرده است، بدون جواز و اجازه او، آن را در اینجا مجال جولان می‌بخشم؛ به امید روزی که شادی و امید و گرمی در بطن شاعران و متن اشعار شهر و میهن ما جاری گردد؛ به امید یافتن راهی به رهایی از راه آگاهی!

«زندگی‌نامه»؛ وحید حیدری فارسانی
تقديم به همه همشهريانم

آسمان «فارسان» ابری شد و باران گرفت
من به دنیا آمدم؛ غم، کسب و کارش جان گرفت
سیل آمد، ماه‌ها رنج پدر را آب برد
گرگ آمد، بره‌ای را یک شب از پستان گرفت
سادگی از کوچه‌های کودکی‌هایم پرید
روستای کوچک ما اسم شهرستان گرفت
آی مردم، زندگی سخت است، مثل مرگ، سخت
کاش می‌شد روزی از این زندگی تاوان گرفت
قد کشیدم، شعر گفتم، بعد هم عاشق شدم
کودکی‌هایم پس از این رنج‌ها پایان گرفت

مرگ بر این کودکی! نفرین به دنیای کثیف!
ربّ أین الموت؟ إنّی قد أحب موت الشریف!

ناقدان گفتند شعرم خط به خط افسرده است
شعرهای من برای مردمان مرده است
یک نفر با چشم‌هایش قلب من را سوخته است
یک نفر با لهجه گرمش مرا آزرده است
من کسی را دوست دارم، نه کسی را عاشقم
یک نفر آرامش روز و شبم را برده است
از کمان ابروانش تیر می‌بارد، ولی
هرچه می‌گردم نمی‌فهمم کجایم خورده است

مرگ بر این زندگی! نفرین بر این عشق کثیف!
ربّ أین الموت؟ إنّی قد أحب موت الشریف!

مادرم با خواهرم با خواهرم با خواهرم
خواب دیدم گریه می‌کردند بالای سرم
مادرم هی رود رود و خواهرانم زار زار
هی ملائک شعر می‌خواندند دور پیکرم
عده‌ای گفتند شاعر بود، شاید عاشق است
عده‌ای گفتند عاشق بود، شاید شاعرم
دشمنانم گریه می‌کردند از ناکامی‌ام
دوستانم یک به یک رفتند از دور و برم

مرگ بر این زندگی! نفرین بر این مرگ کثیف!
ربّ أین الموت؟ إنّی قد أحب موت الشریف!


پی‌نوشت‌ها:

«ربّ أین الموت؟ إنّی قد أحب موت الشریف!»؛ ترجمه: پروردگارا کجاست مرگ؟! همانا من مرگ شریف را محبوب می‌دارم!
یادآور این شعر از غزلیات شمس تبریزی:
«مرگ اگر مرد است، گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او جانی ستانم جاودان
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ»



-------------------------------------------------------------
بیشتر بخوانید:



-------------------------------------------------------------

دعوت از شما نجیب گرامی؛ در فیس‌بوک به ما بپیوندید:


معرفی و دانلود کتاب:

-------------------------------------------------------------


۱ نظر:

  1. با سلام و درود به شما
    من يه خانم 27 ساله هستم كه با خوندن اشعار اين خانم واقعا اشك از چشمانم جاري شد اقاي خسروي عزيزتر از جان تنها ارزوس من اينه كه بتونم يه روز ازادي اين سرزمين رو ببينم خيلي دوست دارم اون هفت جلد كتاب رو داشته باشم ولي هر كار ميكنم نميتونم دانلود كنم ميشه به ادرسم اينيل بزنين baranahmadi64@gmail.com

    با سپاس و تشكر فراوان از شما و دست نوشته هاي شما كاش بودي و ميديدي تا چه بلايي داره سر مردم ما مياد احساس ميكنم با اين وضعيت اسف بار جامعه همه ما به مرگ نزديكتر ميشيم اخه مردم غيرتتون كجا رفته تا كي ميخوايين تو خواب غفلت باشين خدا كجاست چرا جواب اين همه ظلم وستم رو نميده

    پاسخحذف

*** نظرات شما بلافاصله منتشر می‌گردد ***