آقای نوریزاد! چرا دروغ گفتید؟
آیا رهبر بعدی محمد خاتمی است؟
محمد نوریزاد، از مجریان پروژه
«گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای»
عباس خسروی فارسانی
این نوشتار نخستین بار در وبسایت خودنویس در تاریخ ۷ فروردین ۱۳۹۴ منتشر شده است
آقای نوریزاد! سه سال پیش به شما نوشتم به دنبال رهبر کردن محمد خاتمی هستید و شما آشکارا نوشتید: «قصدم هرگز بر سر کار آوردن آقای خاتمی نیست. یا حتی فردی از همین قماش»، و اکنون صراحتا به خامنهای مینویسید: «بیایید و اسم سید محمد خاتمی را از دل مجلس خبرگان خود بیرون بکشید برای رهبری»؛ این تناقض آشکار را چگونه پاسخ میدهید؟
در ۱۴ بهمنماه ۱۳۹۰ محمد نوریزاد نامه بیست و یکم خود خطاب به علی خامنهای را منتشر کرد؛ با عنوان «چرا سید محمد خاتمی خواستنیتر از شما است؟»؛ نوریزاد در آن نامه، خامنهای را با خاتمی در سپهرهای سیاست، اجتماع، فرهنگ، اقتصاد و امنیت، مقایسه میکند و خامنهای را بازنده و خاتمی را برنده اعلام کرد. همزمان با انتشار این نامه، و زمانی که هنوز در دام وزارت اطلاعات گرفتار نشده بودم و در داخل کشور با نام مستعار، نوشتارهایم را در وبلاگ «نجواهای نجیبانه» منتشر میساختم این سوال را مطرح ساختم که «آیا رهبر بعدی، محمد خاتمی است؟!» و نوشتم:
«شاید گروهی در ایران قصد داشته باشند آقای خاتمی را به عنوان منجی نظام و رهبر بعدی مطرح سازند و رسالت خواسته یا ناخواسته نوریزاد در این طرح، این است که کارنامه مردودی آقای خامنهای و احمدینژاد و یاران و اطرافیان آنها را بنویسد و ذهنها را برای رهبری آقای خاتمی و اعوان و انصار او آماده سازد! بالاخره این هم یک احتمال است! بویژه اینکه نظام جمهوری اسلامی تا کنون با آقای خاتمی کجدار و مریز رفتار کرده و خود آقای خاتمی نیز هیچگاه از موضع حزم و احتیاط و دوراندیشی خارج نشده است! با انتصاب آقای خاتمی به رهبری، بخصوص با توجه به محبوبیت نسبی پیشین او، هم نظام حفظ شده است و هم نوبت رهبری به اصلاحطلبان رسیده است. آیا تا کنون از خود نپرسیدهایم که چرا هیچگاه اصلاحطلبان مرزهای نظام را درنوردیدهاند و از سرنگونی نظام دفاع نکردهاند و به نقد جدی و ریشهای جایگاه و شخص رهبری نپرداختهاند؟»
چند روز پس از آن، در ۲۲ بهمن ۱۳۹۰ نیز مطلبی منتشر ساختم با عنوان «گذار به جمهوری اسلامی پساخامنه ای؛ چرایی و چیستی» و در آن دلایل و شواهدی را در این زمینه مطرح ساختم که:
«محمد نوریزاد و نهضتنامهنگاری او، نقش کاتالیزوری آگاهیبخش را برای دوران گذار ایفا میکنند؛ این گذار، از جمهوری اسلامی پیشاخامنهای، به جمهوری اسلامی پساخامنهای خواهد بود؛ و نوعی جراحی است که خالی از درد نیست؛ نقش این کاتالیزور، با دادن برخی هشدارها و پیشآگاهیها، کاستن از رنج جراحی نیز هست. اما با این وجود، در دو سوی این گذار، یک چیز وجود دارد: «جمهوری اسلامی»؛ و پس از گذار به دوران پساخامنهای نیز «جمهوری اسلامی» همچنان در دست تصمیمسازان اصلی جمهوری اسلامی، در پیش و پشت پرده، باقی است؛ با این تفاوت که در جمهوری اسلامی پساخامنهای، رهبری، به صورت مستقیمتری، انتخابی خواهد بود یا حداقل با مشارکت خبرگانی از طیفهای وسیعتری از جریانهای مختلف مردم و متخصصان گوناگون، اعم از معمم و مکلا، انتخاب خواهد شد؛ طرح چنین مجلس خبرگانی را هاشمی رفسنجانی و طیف همفکر او در دوران ریاست وی بر مجلس خبرگان، مد نظر داشتند؛ هرچند به نظر میرسد بر اساس شرایط جدید، در دوران جمهوری اسلامی پساخامنهای، الزاما رهبری بیشتر به مقامی تشریفاتی تبدیل و فروکاسته خواهد شد. محمد نوریزاد و جریان پشت سر او میخواهند اذهان را آماده سازند تا با شمارش و پذیرش این خطاها، آقای خامنهای را با سرانجامی نیکو بدرقه کنند و پس از او، رهبری را به صورت انتخابی درآورند؛ و به نظر میرسد که بهترین گزینه برای این رهبر انتخابی، محمد خاتمی – یا حتی حسن خمینی – باشد؛ اما چرا گزینه نخست را محمد خاتمی میدانم؟!»
و به دنبال آن، شواهدی برای این امر را مطرح ساختم.
نوریزاد پس از انتشار این نوشتار، چنین پاسخ داد:
«تنها چیزی که من به دنبال آنم، پرهیز از خونریزی است. من نه با دستگاهی هماهنگم و نه از جایی برای نوشتههایم فرمان میگیرم. یافتههایم را در قالب نوشتههایم منتشر میکنم. و بابت این نوشتهها هزینههای گزافی نیز چه خود و چه خانوادهام پرداختهایم. قصدم هرگز بر سر کار آوردن آقای خاتمی نیست. یا حتی فردی از همین قماش. بلکه تنها به این میاندیشم که دیگران حتی کمونیستها در این کشور صاحب حقی هستند که نباید آن را نادیده گرفت. من روزی را آرزو میکنم که اگر کشور در دست بیدینان است، در آن کشور، انسانیت و حقوق شهروندی مردم رعایت شود. همین. هرگز برای کسی و دستگاهی و جماعتی خودم را و هویتم را هزینه نمیکنم. قصدم تنها و تنها جلوگیری از خون و خونریزی در روزی است که باید – آری باید – قدرت به دست خود مردم بیفتد و آنان سرنوشت خود را ترسیم کنند. چه با جمهوری اسلامی و چه بدون آن.»
و بالاخره در ۱۶ بهمن ۱۳۹۲، با انباشته شدن تردیدها و پرسشهایم نسبت به محمد نوریزاد، محترمانه «چند پرسش صریح از نوریزاد» را از او مطرح ساختم، پرسشهایی که هیچگاه پاسخ نگرفتند و منجر به قطع ارتباط آقای نوریزاد با من گردیدند. از جمله آن سوالها این بود:
«آقای نوریزاد؛ چرا نقطه تمرکز تمام انتقادهای شما، بعد از خامنهای، شخص احمدینژاد است و از سوی دیگر، به تصریح و تعریض، هاشمی رفسنجانی، خاتمی و روحانی را معذور میدارید و میدانید؟…»
و سرانجام در ۲۸ اسفند ۱۳۹۳ نوریزاد نامه سی و دوم خود خطاب به علی خامنهای را منتشر ساخت؛ او در جدیدترین نامه خود خطاب به رهبر جمهوری اسلامی، با بیان اینکه «نفرت مردمان متنفر [از نظام جمهوری اسلامی] یک واقعیت است، که سر بر تن این نظام و آدمهایش نمیخواهد و شما چه بخواهید و چه نخواهید با این تنفر فشرده و در کمین مواجهید، تنفری که بیتاب فوران است و برای انتقام له له میزند» به او پیشنهاد داد که «پیش از آنکه به آن سوی این دنیا کوچ کنید، بیایید و اسم سید محمد خاتمی را از دل مجلس خبرگان خود بیرون بکشید برای رهبری». به گفته نوریزاد با رهبر شدن سید محمد خاتمی، «خیالتان تا مدتها از بابت نظام آسوده خواهد شد و بساط آخوندها برقرار خواهد ماند.»
به این ترتیب، به گفته نوریزاد خطاب به علی خامنهای «زهر که نه، شربت سر میکشید» و «من شما را از هزار توی اینهمه نگرانی میرهانم. هم بقای شما و نظامتان را تضمین میکنم و هم فضا را برای تنفس و آرامش و رشد مردمان فراهم میسازم».
در ۱۴ بهمنماه ۱۳۹۰ محمد نوریزاد نامه بیست و یکم خود خطاب به علی خامنهای را منتشر کرد؛ با عنوان «چرا سید محمد خاتمی خواستنیتر از شما است؟»؛ نوریزاد در آن نامه، خامنهای را با خاتمی در سپهرهای سیاست، اجتماع، فرهنگ، اقتصاد و امنیت، مقایسه میکند و خامنهای را بازنده و خاتمی را برنده اعلام کرد. همزمان با انتشار این نامه، و زمانی که هنوز در دام وزارت اطلاعات گرفتار نشده بودم و در داخل کشور با نام مستعار، نوشتارهایم را در وبلاگ «نجواهای نجیبانه» منتشر میساختم این سوال را مطرح ساختم که «آیا رهبر بعدی، محمد خاتمی است؟!» و نوشتم:
«شاید گروهی در ایران قصد داشته باشند آقای خاتمی را به عنوان منجی نظام و رهبر بعدی مطرح سازند و رسالت خواسته یا ناخواسته نوریزاد در این طرح، این است که کارنامه مردودی آقای خامنهای و احمدینژاد و یاران و اطرافیان آنها را بنویسد و ذهنها را برای رهبری آقای خاتمی و اعوان و انصار او آماده سازد! بالاخره این هم یک احتمال است! بویژه اینکه نظام جمهوری اسلامی تا کنون با آقای خاتمی کجدار و مریز رفتار کرده و خود آقای خاتمی نیز هیچگاه از موضع حزم و احتیاط و دوراندیشی خارج نشده است! با انتصاب آقای خاتمی به رهبری، بخصوص با توجه به محبوبیت نسبی پیشین او، هم نظام حفظ شده است و هم نوبت رهبری به اصلاحطلبان رسیده است. آیا تا کنون از خود نپرسیدهایم که چرا هیچگاه اصلاحطلبان مرزهای نظام را درنوردیدهاند و از سرنگونی نظام دفاع نکردهاند و به نقد جدی و ریشهای جایگاه و شخص رهبری نپرداختهاند؟»
چند روز پس از آن، در ۲۲ بهمن ۱۳۹۰ نیز مطلبی منتشر ساختم با عنوان «گذار به جمهوری اسلامی پساخامنه ای؛ چرایی و چیستی» و در آن دلایل و شواهدی را در این زمینه مطرح ساختم که:
«محمد نوریزاد و نهضتنامهنگاری او، نقش کاتالیزوری آگاهیبخش را برای دوران گذار ایفا میکنند؛ این گذار، از جمهوری اسلامی پیشاخامنهای، به جمهوری اسلامی پساخامنهای خواهد بود؛ و نوعی جراحی است که خالی از درد نیست؛ نقش این کاتالیزور، با دادن برخی هشدارها و پیشآگاهیها، کاستن از رنج جراحی نیز هست. اما با این وجود، در دو سوی این گذار، یک چیز وجود دارد: «جمهوری اسلامی»؛ و پس از گذار به دوران پساخامنهای نیز «جمهوری اسلامی» همچنان در دست تصمیمسازان اصلی جمهوری اسلامی، در پیش و پشت پرده، باقی است؛ با این تفاوت که در جمهوری اسلامی پساخامنهای، رهبری، به صورت مستقیمتری، انتخابی خواهد بود یا حداقل با مشارکت خبرگانی از طیفهای وسیعتری از جریانهای مختلف مردم و متخصصان گوناگون، اعم از معمم و مکلا، انتخاب خواهد شد؛ طرح چنین مجلس خبرگانی را هاشمی رفسنجانی و طیف همفکر او در دوران ریاست وی بر مجلس خبرگان، مد نظر داشتند؛ هرچند به نظر میرسد بر اساس شرایط جدید، در دوران جمهوری اسلامی پساخامنهای، الزاما رهبری بیشتر به مقامی تشریفاتی تبدیل و فروکاسته خواهد شد. محمد نوریزاد و جریان پشت سر او میخواهند اذهان را آماده سازند تا با شمارش و پذیرش این خطاها، آقای خامنهای را با سرانجامی نیکو بدرقه کنند و پس از او، رهبری را به صورت انتخابی درآورند؛ و به نظر میرسد که بهترین گزینه برای این رهبر انتخابی، محمد خاتمی – یا حتی حسن خمینی – باشد؛ اما چرا گزینه نخست را محمد خاتمی میدانم؟!»
و به دنبال آن، شواهدی برای این امر را مطرح ساختم.
نوریزاد پس از انتشار این نوشتار، چنین پاسخ داد:
«تنها چیزی که من به دنبال آنم، پرهیز از خونریزی است. من نه با دستگاهی هماهنگم و نه از جایی برای نوشتههایم فرمان میگیرم. یافتههایم را در قالب نوشتههایم منتشر میکنم. و بابت این نوشتهها هزینههای گزافی نیز چه خود و چه خانوادهام پرداختهایم. قصدم هرگز بر سر کار آوردن آقای خاتمی نیست. یا حتی فردی از همین قماش. بلکه تنها به این میاندیشم که دیگران حتی کمونیستها در این کشور صاحب حقی هستند که نباید آن را نادیده گرفت. من روزی را آرزو میکنم که اگر کشور در دست بیدینان است، در آن کشور، انسانیت و حقوق شهروندی مردم رعایت شود. همین. هرگز برای کسی و دستگاهی و جماعتی خودم را و هویتم را هزینه نمیکنم. قصدم تنها و تنها جلوگیری از خون و خونریزی در روزی است که باید – آری باید – قدرت به دست خود مردم بیفتد و آنان سرنوشت خود را ترسیم کنند. چه با جمهوری اسلامی و چه بدون آن.»
و بالاخره در ۱۶ بهمن ۱۳۹۲، با انباشته شدن تردیدها و پرسشهایم نسبت به محمد نوریزاد، محترمانه «چند پرسش صریح از نوریزاد» را از او مطرح ساختم، پرسشهایی که هیچگاه پاسخ نگرفتند و منجر به قطع ارتباط آقای نوریزاد با من گردیدند. از جمله آن سوالها این بود:
«آقای نوریزاد؛ چرا نقطه تمرکز تمام انتقادهای شما، بعد از خامنهای، شخص احمدینژاد است و از سوی دیگر، به تصریح و تعریض، هاشمی رفسنجانی، خاتمی و روحانی را معذور میدارید و میدانید؟…»
و سرانجام در ۲۸ اسفند ۱۳۹۳ نوریزاد نامه سی و دوم خود خطاب به علی خامنهای را منتشر ساخت؛ او در جدیدترین نامه خود خطاب به رهبر جمهوری اسلامی، با بیان اینکه «نفرت مردمان متنفر [از نظام جمهوری اسلامی] یک واقعیت است، که سر بر تن این نظام و آدمهایش نمیخواهد و شما چه بخواهید و چه نخواهید با این تنفر فشرده و در کمین مواجهید، تنفری که بیتاب فوران است و برای انتقام له له میزند» به او پیشنهاد داد که «پیش از آنکه به آن سوی این دنیا کوچ کنید، بیایید و اسم سید محمد خاتمی را از دل مجلس خبرگان خود بیرون بکشید برای رهبری». به گفته نوریزاد با رهبر شدن سید محمد خاتمی، «خیالتان تا مدتها از بابت نظام آسوده خواهد شد و بساط آخوندها برقرار خواهد ماند.»
به این ترتیب، به گفته نوریزاد خطاب به علی خامنهای «زهر که نه، شربت سر میکشید» و «من شما را از هزار توی اینهمه نگرانی میرهانم. هم بقای شما و نظامتان را تضمین میکنم و هم فضا را برای تنفس و آرامش و رشد مردمان فراهم میسازم».
با نهایت احترامی که برای شخص آقای نوریزاد قائل هستم، اما رصد وقایع سیاسی چند سال گذشته، من را به این نتیجه رسانده که پروژه «گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای» با هماهنگی کامل مسوولان نظام جمهوری اسلامی، با هدف «تضمین بقای جمهوری اسلامی» و با مدیریت افرادی مثل اکبر هاشمی رفسنجانی و با همدستی و همیاری یاران، دستیاران و مجریان داخلی و خارجی و رسمی و غیررسمی چون محمد نوریزاد و بسیاری دیگر، با چراغی نسبتا خاموش، اما با قوت و قدرت، در تمامی ابعاد، در حال پایهریزی است.
همچنان منتظر پاسخ محمد نوریزاد به «پرسشهای صریح» پیشین، سوال این نوشتار و نیز سایر پرسشهای بیپاسخ مانده خود و دیگر فعالان سیاسی هستم.
==========
توضیح عکس نخست گزارش:
ضیافت افطار در منزل عبدالله نوری با حضور چهرههای شاخص اصلاحطلب، در مردادماه سال ۱۳۸۹؛ به گزارش جهاننیوز، این مراسم که بدون سخنرانی بود، به محلی برای گفت و گو میان مهمانان مبدل شد. در این میهمانی چهرههایی چون مهدی کروبی، سید محمد خاتمی، سید حسن، سید یاسر و سید علی خمینی، احمد منتظری، سعید حجاریان، محمد نوریزاد، محمد موسوی خوئینیها، حسن اسدی زیدآبادی، صفدر حسینی، محسن آرمین، علیرضا رجائی، علی حکمت، موسوی لاری، محمود حجتی، فیضالله عربسرخی، محمد عطریانفر، احمد خرم، هاشم آقاجری، محمدرضا خاتمی، عباس عبدی، فریبرز رئیسدانا، سازگارنژاد، احمد قابل، رضا تهرانی، بیژن زنگنه، سید سراجالدین موسوی، جواد اطاعت، بهزاد نبوی، حبیبالله پیمان، حمیدرضا جلائیپور، غلامحسین کرباسچی، احمد صدر حاج سید جوادی، هاشم صباغیان، محمد مجتهد شبستری، محمدجواد مظفر، سید محمد موسوی بجنوردی، عبدالله رمضانزاده، ابوالقاسم سرحدیزاده، علی خاتمی، قدرتالله علیخانی، محمدعلی ابطحی، محمد نعیمیپور، مرتضی کاظمیان، علی شکوری راد، علیرضا علوی تبار، هادی قابل، اسحاق جهانگیری، مصطفی ملکیان، غلامعباس توسلی، مجید انصاری، محمد ملکی، حسین انصاری راد و هرمیداس باوند حضور داشتند.
توضیح عکس دوم گزارش: «ماتریکس» نظام جمهوری اسلامی
اشخاص: اکبر هاشمی رفسنجانی، علی خامنهای، حسن روحانی، محمد خاتمی، علیاکبر ناطق نوری، صادق لاریجانی، علی لاریجانی، سید حسن خمینی، جواد ظریف، علی جنتی، علی مطهری، موسوی خوئینیها، میرحسین موسوی، مهدی کروبی، سعید حجاریان، عبدالله نوری، صادق زیباکلام، مهدی هاشمی رفسنجانی، محمد نوریزاد، علیرضا نوریزاده، مسعود بهنود، مهدی خزعلی، حسین موسویان، اکبر گنجی، عطاءالله مهاجرانی، محسن کدیور، مصطفی تاجزاده، صادق صبا و...
رسانهها و نهادها: بیبیسی فارسی، صدای آمریکا، شبکه من و تو، صدا و سیما، سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات و وبسایتهایی چون «کلمه» و...
اینها فقط شاخصترین افراد، رسانهها و نهادهایی هستند که همگی خواسته و ناخواسته و آگاهانه و ناآگاهانه در راستای پروژه گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای گام برمیدارند، البته همگی در یک چیز اشتراک دارند: خواستار بقای نظام جمهوری اسلامی هستند . هر چند باید توجه داشت که اختاپوس جمهوری اسلامی، دستها و دستیاران بسیار، از هر شاخه و در هر رسته، دارد:
زندانی سیاسی، فیلسوف، روشنفکر، آیتالله و مرجع تقلید، کارگردان، نویسنده، شاعر و هنرمند و بازیگر، فعال حقوق بشر، خبرنگار و تحلیلگر در حوزههای مختلف، شبکههای تلویزیونی ماهوارهای، طنزپرداز و کارتونیست، وبسایت و روزنامه و...؛
و البته این به معنای مشارکت همه آنها در یک توطئه آگاهانه نیست، بلکه بسیاری ناخواسته و ناآگاهانه، و بسیاری با نیت و خواسته نیک، بازیگر این بازی شدهاند و صرفا در راستای پروژه، موانع از سر آنها برداشته میشود یا مسیرشان بسط مییابد و تسهیل میشود.
از روشهای «ماتریکس» نظام، میتوان به سرکوب صداها و رسانههای مختلف توسط اختاپوس ستبر و انحصار رسانهای و تزریق تکصدایی با نمایش چندصدایی اشاره کرد، به صورتی که یک صدا از چند مرکز قوی با بسامدهای متفاوت به گوش میرسد.
نوشتارهای مرتبط: