زمهریر تزویر و خزان تظاهر
عباس خسروی فارسانی
مقدمه؛ ۹ خرداد ۱۳۹۲
نخستین بار، این دو نوشتار را در تاریخهای ۲۶ خرداد ۱۳۸۲ و ۲۳ مهر ۱۳۸۵ و در حالی که هنوز دانشجوی دانشگاه امام صادق بودم، بدون ذکر نام در وبسایتهای «گویا»، «جرس» و «آینده» (وبسایت آقای عباس عبدی) منتشر ساخته بودم و سپس آن را با اندکی تغییر و به نقل از یکی از فارغالتحصیلان دانشگاه، در وبلاگ «نجواهای نجیبانه» نیز انتشار داده بودم، اما اینک که هویت واقعی من آشکار شده است، مسئولیت نوشتارها را نیز خود به عهده میگیرم.
لینکهای نخستین انتشار نوشتارها:
پیشگفتار
به عنوان یکی از فارغالتحصیلان دانشگاه امام صادق، که ریاست آن با آیتالله
محمدرضا مهدوی کنی، رئیس کنونی مجلس خبرگان رهبری میباشد و در انتخابات پیش رو
نیز سعید جلیلی، با حمایت تیمی از دیگر فارغالتحصیلان این دانشگاه، پای در میدان
گذاشتهاند، میخواهم از نگاهی دیگر و متفاوت از نگاه مرسوم به این دانشگاه
بپردازم.
نوشتارهایی که در دو بخش خواهید خواند، نوشتارهایی است از سر درد و افسوس و
حسرت، که نشاندهنده این است که ریزشهای نظام جمهوری اسلامی، در همه سطوح، با شدت
و حدت ادامه دارد؛ در رأس هرم قدرت، افرادی چون هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی و
مهدی کروبی؛ در میانه هرم قدرت افرادی چون حسین علایی، محمد نوریزاد و عماد افروغ
و در لایههای پایینتر این هرم، افرادی چون برخی دانشجویان دانشگاه امام صادق از
جمله خود من؛ بدین سان، اگر از افراد ناآگاه، کسانی که منافع مقطعی یا درازمدت
آنها اقتضا میکند و نیز افرادی که شریک در خیانت و جنایت و دزدی هستند، چشم بپوشیم،
دیگر فقط «علی مانده و حوضش!»
دانشگاه امام صادق، دانشگاهی است که برای کادرسازی نظام جمهوری اسلامی، به
ابتکار آیتالله منتظری تأسیس شد و ریاست آن از زمان تأسیس تا کنون، در اختیار آیتالله
مهدوی کنی است – مدیریت واحد خواهران این دانشگاه نیز در اختیار همسر و دختر آقای
مهدوی کنی است! - و آقای منتظری در کتاب خاطرات خود، به چگونگی تأسیس آن و نیز
چگونگی کنار گذاشتن او از ریاست هیأت امنا اشاره کرده است. نکته جالب توجه دیگر در
مورد این دانشگاه اینکه این دانشگاه در زمان شاه، شعبه مدیریت دانشگاه «هاروارد»
بوده است.
برخی از فارغالتحصیلان این دانشگاه در پستهای مدیریتی و اجرایی کشور، به نقل
از روزنامه اعتماد، شماره ۲۱۵۸، ۳ بهمن ۱۳۸۸، مقاله «از پل مدیریت تا میز مدیریت:
نگاهی به نقش شبکه دانشآموختگان دانشگاه امام صادق(ع) در پستهای مدیریتی» و برخی
اطلاعات شخصی، به شرح زیر است:
- سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی و کاندیدای ریاست جمهوری؛
- سید محمد حسینی، وزیر
فرهنگ و ارشاد اسلامی؛
- علی باقری، معاون دبیر شورای عالی امنیت ملی، برادرزاده آیتالله مهدوی کنی؛
برادر او، مصباح باقری نیز داماد آیتالله خامنهای است؛ وی ریاست ستاد انتخابات
سعید جلیلی را نیز بر عهده دارد؛
- عبدالله رمضانزاده،
استاندار سابق کردستان، سخنگوی دولت محمد خاتمی، زندانی سیاسی کنونی؛
- مصطفی کواکبیان، نماینده
مجلس؛
- کاظم جلالی، نماینده
مجلس، رئیس مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی؛
- حجتالله ایوبی، معاونت
پیشین اجتماعی وزارت کشور و رئیس مؤسسه فرهنگی اکو؛
- غلامرضا خواجهسروی،
معاون فرهنگی وزیر علوم؛
- علیاکبر علیخانی، رئیس
پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم؛
- محمدباقر خرمشاد، معاون
آموزش و پژوهش وزارت امور خارجه؛
- علی صالحآبادی، رئیس
سازمان بورس؛
- روحالله احمدزاده
کرمانی، استاندار سابق فارس و رئیس پیشین سازمان جهانگردی، گردشگری و صنایع دستی و
کاندیدای رد صلاحیت شده انتخابات ریاست جمهوری؛
- مهدی آذرمکان، مدیرکل
روابط عمومی وزارت کشور؛
- فاضل نظری، شاعر و مدیر
پیشین حوزه هنری استان تهران؛
- علی درستکار، مجری تلویزیون؛
- وحید یامینپور، مجری
سابق برنامه «دیروز، امروز، فردا»؛
- محمد اللهیاری، رئیس
اداره کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و....
ایران شده «زندان سبز» (دانشگاه امام صادق)!
نمیدانم چه بگویم؛ گاهی اوقات، خندهام میگیرد! میپرسید چرا؟ چون:
«خنده تلخ من از گریه غمانگیزتر
است
کارم از گریه گذشته است و بدان میخندم!»
آری، من یکی از دانشآموختگان دانشگاه امام صادق هستم، که ریاست آن با آیتالله
مهدوی کنی است. این را که گفتم، چه تصوری در ذهنتان ایجاد شد؟ حتماً یک فرد بسیار
مذهبی و بنیادگرا، سیهفکری تنگنظر و سبزستیز، بسیجی صد و بیست درصد! ذوب در ولایت
مطلقه فقیه! عاشق و جانباخته نظام! و هزار و یک دیدگاه موافق نظام مقدس جمهوری
اسلامی!
اما میگویم اندکی درنگ کنید، اشتباه میکنید و قاطعانه و آگاهانه میگویم بخش
گستردهای از دانشجویان و فارغالتحصیلان این دانشگاه، در واقع اینگونه نیستند و
البته تمام دانشگاه در اختیار کسانی است که مگر میتوانی با آنها مخالفت کنی؟! چرا
که نام بسیج و بسیجی و... را با یک یدککش بسیار بزرگ، یدک میکشند. یا باید انواع
فشارها، تحقیرها، تهمتها، خودسانسوریها و نفاقها را تحمل کنی و بازیگری ماهر و
قهار باشی یا باید منافقی کنی و مارماهی باشی!
البته حق دارید در مورد دانشجویان این دانشگاه اینگونه فکر کنید، به هر حال،
دانشگاهی که ریاست آن با آیتالله مهدوی کنی است که از چهرههای شاخص جمهوری
اسلامی میباشد و ریاست مجلس خبرگان رهبری را بر عهده دارد و حتا بسیاری او را
رهبر پشت پرده نظام مقدس جمهورس اسلامی! میدانند و برای پرورش کادر در نظام مقدس،
ایجاد شده و برای ورود یک دانشجو به این دانشگاه ۱۱۱۲۷/۵ شرط گذاشتهاند! مگر هر
کسی میتواند وارد آن شود؟
آری، شاید هر کسی نتواند وارد آن شود، ولی هر کسی وارد آن شود، بر او آن میرود
که آن شود که شود! نمیدانم این قلم چه باید بگوید و بنویسد که اگر بخواهد هر آنچه
میداند و میبیند و بر سر او میآید، بنویسد و بگوید، میشود مثنوی هفتاد من ورق!
باری، شاید به تعبیری گفتهشده از عبدالکریم سروش، بتوان گفت دانشگاه امام صادق،
بزرگترین مرکز سکولارپروری در جهان است (چه افتخار بزرگی برای ایران اسلامی!)
البته نه به صورت تئوریک، بلکه به صورت عملی و شهودی، چون آنچه در اینجا میبینی،
خواه ناخواه تو را سکولار میکند! مگر آدم میتواند به چشم خود ببیند و باور نکند؟
هر چند هفت سال تمام در این دانشگاه هم فقه و معارف اسلامی میخوانی، هم اقتصاد و
مدیریت و هم علوم سیاسی و فلسفه و کلام و....
شنیدم که در زمان انتخابات دوم خرداد ۷۶، از یکی از دانشجویان دانشگاه امام
صادق که طرفدار آقای خاتمی بوده، پرسیدهاند که چرا از آقای خاتمی طرفداری میکنی؟
میدانید چه گفت؟ گفت چون اگر آقای ناطق نوری رأی بیاورد، ایران میشود دانشگاه
امام صادق (=ویران)! ولی باز هم با اینکه آقای خاتمی رأی آورد، اوضاع، تفاوتی نکرد
و حتی بدتر شد، چون خانه از پایبست ویران است و بنیاد تفکر حکومت ایران، همان تفکری
است که بر دانشگاه امام صادق حاکم است، و چیزی که در آن، کالای قاچاق و جرم محسوب
میشود صداقت، حقیقت، عقلانیت و آزاداندیشی و آزادهمنشی است، پس با تغییر و تعمیر
نقش ایوان، خانه از ویرانی نجات نمییابد و میبینیم که اکنون، ایران شده دانشگاه
امام صادق! و البته، فراتر از آن، سعید جلیلی، یکی از فارغالتحصیلان این دانشگاه
نیز برای ریاست جمهوری خیز بزرگی برداشته است.
بله، به دانشگاه امام صادق ـ البته فقط به خاطر سرسبزی آن ـ میگویند «زندان
سبز» یا به قول خود ریاست دانشگاه «السجن الأخضر»، که البته قبل از انقلاب ۵۷،
شعبه مدیریت دانشگاه هاروارد بوده (این هم از عجایب روزگار است)؛ هر چه تهدید و
تحدید بخواهید در این دانشگاه موجود است! و افسوس به حال مردم نجیب ایران که اگر
از سر صدق و صفا و آرام و متین، تقاضای حق «سبز» خود را داشته باشند، محکوم به
زندانی شدن در زندان «سیاه» ایران امروز خواهند شد!
بگذاریم و بگذریم؛ سیستم مدیریت این دانشگاه، سیستم ملوکالطوایفی یا به عبارتی
دیگر سیستم «دامادیسم» است؛ اشتباه نکنید، «دامادیسم» (Damadism) واژهای کاملاً فرنگی نیست!
بلکه به این معناست که باید داماد بزرگان و رئیسان یا از بستگان سببی یا نسبی ایشان
باشید تا مقبول نظر واقع شوید! (میتوانید از هر طریقی که خود صلاح میدانید،
ساختار مدیریتی این دانشگاه و واحد خواهران آن را استخراج کنید). بهترین استادها و
مدیران و معاونان، اگر به نحوی از انحاء، با آقایان فامیل نباشند یا چاکر و
ارادتمند نباشند و دست ارادت حقیرانه بر سینه نداشته باشند، جایگاهی ندارند و شرف
حضور نمییابند! و البته اگر کسی، باسواد هم باشد که دیگر بدتر! استادان این
دانشگاه، عمدتاً (البته استادهای خوبی هم اشتباهاً یا از سر اضطرار وجود دارند) از
فامیلها، آشنایان، ارادتمندان و فرمانبران آقایان هستند و در بهترین حالت، فارغالتحصیلان
خاصی از دانشگاه هستند که اغلب کمسواد و تازهکار هستند و به علت شرایطی که در
دوران تحصیل در این دانشگاه بر سر آنها آمده، دارای ویژگیهای خاص خودشان. هر چند
که اگر مدیران، مدیریت درست داشتند، باز هم حرفی.
ممکن است گفته شود که این وضع تمام دانشگاههای کشور است که من هم این سخن را
تأیید میکنم و بر این وضع، تأسف میخورم که استاد و دانشجوی باسواد و مبتکر این
کشور، بهجای این که بر خود و آنچه دارد ببالد و به واسطه آن پلههای ترقی و پیشرفت
را بپیماید، مینالد یا از کشور میخارجد!
و این سیستم مدیریتی دانشگاه امام صادق، الگو و ماکتی است از سیستم مدیریت کلان
دانشگاه امام صادق اعظم، یعنی ایران در حال ویرانی. (ایرانی ویران، برای همه ایرانیان!)
ممکن است بعضی توجیهگرانه بگویند این آقایان (مهدوی کنی، خامنهای، احمدینژاد،
لاریجانیها، جنتی، مصباح یزدی، احمد خاتمی، احمد علمالهدی و...) حُسن نیت دارند!
ولی مگر همه چیز با حسن نیت درست میشود؟ در جایی که تبعات و نتایج عمل، بر سرنوشت
تکتک افراد یک کشور و آینده آنان و نسلهای بعدی تأثیر میگذارد، باید عملکردها و
پیامدهای عمل را در نظر گرفت و عواقبی که برای خود و دیگران دارد. این را هم بگذاریم
و بگذریم و قضاوت را به دست خود شما و تاریخ بسپاریم.
و صد البته مگر دانشجو میتواند در این دانشگاه اعتراض کند (همانطور که در
دانشگاه امام صادق بزرگ (ایران) نمیتواند اعتراض کند). چرا، چون حاجآقا قلبشان
ناراحت است! نباید هیچ خبری از سیستم خراب دانشگاه به او برسد و البته اگر برسد،
چنانچه بارها دیدهایم، خود وی استاد توجیه است و از مبنای فکری او جز این، انتظار
نمیرود. میگویند حاجآقا تقصیری ندارد و مدیران پایینتر و معاونان او هستند که
فلان و بهمان! ـ همانطور که بسیاری میگویند رهبری تقصیری ندارد و این سطوح پایینتر
هستند که تبعیت نمیکنند، «خواص» هستند که «شفاف» نیستند و «فتنه» میکنند؛
«دشمنان» هستند که توطئه میسازند، ایادی داخلی و اذناب آنها هستند که مجری توطئه
مخملی هستند، دوستان جاهلاند که طلحه و زبیر میشوند، و... ـ ولی مگر مدیران و معاونان مادامالعمر او جز
دستپروردگان و چاکران خود او هستند، و مگر در هر اداره و سازمانی، رییس اداره،
مسئول و پاسخگوی نهایی نیست و... و این را هم مقایسه کنید با دانشگاه امام صادق
اعظم و خود قضاوت کنید...
وقتی به آنچه از عمرم در این دانشگاه تلف شده و آنچه دیدهام و آنچه این روزها
بر سر مردم سبزاندیش و صلحطلب این دیار میگذرد و آنچه... میاندیشم، بغض گلویم
را میفشرد و مغزم را میفسرد. هر چند خواهید دید که روزی، از کشوی میزهای بسیاری
از دانشآموختگان این دانشگاه، خاطرات آموزنده و عبرتانگیزی از دانشگاه امام صادق
کوچک و دانشگاه امام صادق بزرگ بیرون خواهد آمد و در دید قضاوت مردم و تاریخ قرار
خواهد گرفت. فقط برای اینکه گمان نکنید اینها فقط حاصل تخیلات، عقدهگشاییها و کینهتوزیهای
فردی کینهای و معاند است، از شما میخواهم اگر جایی، دانشجویی یا استادی یا دانشآموختهای
از دانشگاه امام صادق را دیدید، صادقانه از او بخواهید صریح و منصفانه در مورد این
دانشگاه برایتان توضیح دهد، خود خواهید دید که من ورقی از مثنوی هفتاد من کاغذ را
از سر درد و دغدغه برای شما نوشتهام. اینها خیالات نیست و من دشمن استادان،
دوستان، کشور و مردم خود نیستم، فقط دردمندی از میلیونها دردمند ایران پردرد هستم
که قبل از هر چیز و هر دین و هر فرد و هر ایسم و هر امر انتزاعی دیگری، قلبم برای
انسانیت و اندیشهها، آمال، آزادیهای انسانی و آرزوهای لگدمال شده و لجنمال شده
میلیونها ایرانی شرافتمند میطپد و میسوزد؛ و با دیدن هر پدری که در مقابل
فرزندش، شرمنده نان او میشود و هر مادری که از نان شب خود، برای بچهاش میگذرد (یعنی
حداقلها، دیگر مسائل که به کنار) ـ و اینک پس از سی سال از گذشت انقلاب پرمدعا،
مردم را در معرض حقارت خوشهچینی و هدفمند کردن فقر قرار میدهند ـ من هم شرمنده
شرف و انسانیت میشوم.
در آخر به دانشجویان عزیز دانشگاه امام صادق (و نیز دانشجویان دانشگاه امام
صادق اعظم، یعنی تمام ایران) میگویم که با توجیه و سر خود را در زیر برف فرو بردن
و به حرفهای کلی و رجزخوانیها توسل جستن و شعار دادن و نفاق ورزیدن و همرنگ هر
جماعتی شدن، گرهای باز نخواهد شد و حقی پس گرفته نخواهد شد و آه مظلومی فرو خفته
نخواهد شد؛ ما نباید بر اساس مماشات و نفاق و «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»،
عمل کنیم، آخر مگر جماعت چیزی غیر از من و توست؟ اگر هر یک از ما همین را بگوییم
که همه همرنگ «رنگ هیچ» شدهایم.
آخر هم شعری از یکی از شعرای کشورمان تقدیم به حقیقت انسانیت:
«... حال میپندارم هدف
از زیستن این است رفیق
من شدم خلق که با عزمی جزم
پای از بند هواها گسلم
پای در راه حقایق بنهم
با دلی آسوده
فارغ از شهوت و آز و حسد و کینه و بخل
مهو از عشق و جوانمردی و علم
در ره کشف حقایق کوشم...
ره حق پویم و حق جویم و پس حق گویم
آنچه آموختهام بر دگران نیز نکو آموزم
شمع راه دگران گردم و با شعله خویش
ره نمایم به همه گرچه سراپا سوزم
من شدم خلق که مثمر باشم
نه چنین زائد و بی جوش و خروش
عمر بر باد به حسرت خاموش
ای صد افسوس که چون عمر گذشت
معنیاش فهمیدم!»
(برگرفته از شعر «دورنمای
عمر» ـ نسرین صاحب)
به این امید که جوانان این دیار، چون عمر گذشت، معنی آن را نفهمند و از اکنون،
به دنبال معنای زندگی و بهزیستن باشند و به امید تحقق عدالت، آزادی، انسانیت،
عقلانیت، اخلاق و ارزشهایی که باید بدانها باور داشت و پایبند بود نه اینکه از
سر دینورزی دروغین و متظاهرانه، بر سر هر کوی و برزن، شعار دروغین آنها را فریاد
کنیم و از سر تکبر و نخوت و توهم و بلاهت، همه انسانها را «دشمنِ» ناحق بدانیم و
خود را حق مطلق تلقی کنیم؛ و به امید اینکه هر ایرانی، بدون اینکه باز هم ناچار
باشد هزینه هنگفت لجاجت و حماقت دیگران را بدهد، به روشی مناسب، مسالمتآمیز و
دموکراتیک و به دست خود، به حقوق و خواستههای انسانی خود برسد و سرنوشت خویش را
در دست گیرد.
به امید دیدار آن سحرگاه در پس این «شب تاریک» و گذر از این «امواج و گردابهای
هایل» توسط «سبکباران ساحلها»
عباس خسروی فارسانی
پنجشنبه، ۹ خرداد ۱۳۹۲
نوشتارهای مرتبط:
دانشگاه امام صادق از نگاه متفاوت یکی از دانشآموختگان آن (۲): «به کجا چنین شتابان؟!»
-------------------------------------------------------------
دعوت از شما نجیب گرامی؛ در فیسبوک به ما بپیوندید:
معرفی و دانلود کتاب:
-------------------------------------------------------------
just shut up pls
پاسخحذفچه جالب
پاسخحذفشما نظر خود را به همه همدانشگاهیانتان تعمیم می دهید
شما مستکبرید بهمعنای واقعی
من امام صادقی هستم
افتخارم هست و حرفهای شما را به جد رد میکنم
برایت متاسفم
بسیار متاسف
درود دوست عزیز و گرامی؛ گویا شما نوشتار را به صورت کامل نخوانده اید؛ من همیچ حکم کلی ای نداده ام؛ البته بر اساس شناختی که از دانشگاه، دانشجویان و فارغ التحصیلان دارم، حکم اکثری داده ام؛ که البته شما می توانید با این حکم، موافق یا مخالف باشید؛ و البته کاملا درست است که شما یک نفر هستید و من هم یک نفر...
حذفپیروز و پایدار باشید
خسروی
من هم یک امام صادقی قدیمی هستم. با بسیاری از یافته های شما به خصوص این نکته اساسی اتان که مدیریت این دانشگاه نمایه ای از مدیریت کلان ایران کنونی است موافقم و با تمام وجود آن را درک می کنم؛ مدیریتی که برایش مصلحتکرایی سنتی ، به معنای هر آنچیزی که انسان را به اطاعت از دیگری وادار سازد، و تقیه و دورویی و ظاهرسازی و بل ظاهرپرستی اصل است و دین و دنیا را با نگاهی بس قرون وسطایی تفسیر می کند و با بحثی به نام آزادی به خصوص ازادی زن وکرامت ذاتی انسان بسیار بسیار بسیار فاصله دارد. خداوند توفیق فهم درست دینش و زیستنی در آزادی و عشق به همه ما عطا کند
پاسخحذفدرود دوست گرامی و هم دانشگاهی عزیز؛ سپاس از نکات شما.
حذف"من درد مشترکم؛
مرا فریاد کن!"
به امید یافتن راهی به رهایی از راه آگاهی!
شاد و پیروز و پایدار و برقرار باشید
خسروی
نحوه گفتار در پدیرش کلام بسیار تاثیر دارد
پاسخحذف