صفحات

۱۳۹۶ آذر ۲۶, یکشنبه

از این ستون به آن ستون جمهوری اسلامی هیچ فرجی نیست

از این ستون به آن ستون جمهوری اسلامی 
هیچ فرجی نیست
 
 (عباس خسروی فارسانی)

توضیح: این نوشتار تحلیلی نخستین بار در آذرماه ۱۳۹۴ در وبسایت خودنویس منتشر شده است

چکیده: 

پس از دو سال، وعده‌های روحانی، پوچ و پوشالی از آب درآمد و فریبایی‌های «فریدون»، جز فریب، حاصلی نداشت؛ اوضاع، بد و بدتر شد و از توافق هسته‌ای، آبی برای مردم، گرم نشد و نخواهد شد؛ جامعه جهانی نیز فهمید که ماهیت جمهوری اسلامی، تغییرپذیر نیست؛ هر چند، مکارانه‌تر و زیرکانه‌تر از همه، «رهبر نظام جمهوری اسلامی» فهمید که مردم، به‌زودی درخواهند یافت که بار دیگر چه کلاه بزرگی بر سر آنها رفته و اوضاع اقتصادی و اجتماعی آنها بدتر هم خواهد شد و آماده اعتراض خواهند گشت؛ پس با کلیدواژه «نفوذ»، زمینه را برای «نعوظ» استوانه‌های سرکوب آماده ساخت...

متن کامل نوشتار:

دیو جماران جام زهر خود را در کاسه‌ی سر جوانان ایران نوشیده و رفته بود، خامنه‌ای، رئیس‌جمهور اهل شعر و رمان و پیپ، رهبر شده بود، جنگ به پایان رسیده بود، دوران سردار سازندگی فرا رسیده بود، اکبر و رهبر، خود را چون فرشته‌ی نجات مردم، بزک کرده بودند و مردم، چشم به معجزه‌ی آنها داشتند؛ اما...، با پایان دوران ریاست جمهوری رفسنجانی، همه گمان کردیم او، دیوی است که باید بیرون رود و فرشته‌ای برای اصلاح بیاید و با دیو رهبر و اکبر مبارزه کند و آن فرشته را در چهره‌ی دروغ‌گوی فریبای دیگری با نام سید محمد خاتمی جستجو کردیم.

هیچ‌گاه از خود نپرسیدیم که آیا مشکل از افراد و اشخاص است یا از ساختار و نظام؟ آیا ساختاری فاسد و اصلاح‌ناپذیر، با تغییر افراد، به‌سامان خواهد شد یا این‌که بازی ما در زمین استبداد، از طریق انتخابات و...، باعث مشروعیت‌بخشی به این نظام فساد و بازسازی و فربه‌تر شدن استبداد، خفقان و سرکوب خواهد شد؟

محمد خاتمی هشت سال با خنده و گریه، مردم را فریب داد، دروغ گفت و نظام را تنومند ساخت و از پرتگاه سقوط نجات داد؛ پس از آن، نوبت کسی بود که از هزینه‌ای که «سید خندان» در حساب نظام ریخته بود، بهره‌برداری کند و مردم را «گریان‌تر» سازد و جلوه «قهاریت» اسلام را برجسته سازد و نظام را جسورتر نشان دهد، پس احمدی‌نژاد، ناگهان از میان «لُپ‌لُپ» نظام، آشکار شد و البته وظیفه خود را در ساختار جمهوری اسلامی به‌خوبی انجام داد. پس از او، در این چرخه‌ی فاسد و دور باطل، نوبت کسی بود که «چهره رحمانی» اسلام و نظام را برجسته سازد و این بار، حسن روحانی، «امام»ساز و نماد نیرنگ نظام، یار غار اکبر و همراه رهبر را روانه ساختند تا ماله‌به‌دست و دروغ بر لب، یک بار دیگر نشان دهد که «و مکروا و مکر الله والله خیرالماکرین»! و البته، روحانی، مکری دیگر نیز بر اندوخته‌های مکارانه خود افزود تا راه «فرجی» بر ستون لرزان نظام بگشاید: «توافق هسته‌ای»؛ هر چند نظام، خود به خوبی می‌دانست که مشکلات به‌وجود آمده، نه برآمده از ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد بود و نه تحریم‌ها، بلکه برخاسته از نظام ناکارآمد و ساختار فاسدی بود که از درون، پوسیده شده و هیچ بخشی از آن، قابل استفاده نیست؛ اما باید لباسی زیبا بر این درون گندیده پوشاند و آن را به خریداران ناآگاه فروخت؛ 


و به این ترتیب، جواد ظریف را با لبخندی به سراغ جامعه جهانی فرستادند و در درون کشور، همه کوزه‌ها را بر سر محمود احمدی‌نژاد شکستند و تمام مطالبات انباشته و آشکار و پنهان مردم را به «رفع حصر» فرو کاستند و از این رهگذر، بار دیگر مشروعیت داخلی و بین‌المللی کسب کردند و گفتند فعلا از این «برهه‌ی حساس» بگذریم، که «از این ستون، به آن ستون، فرج است»! اما پس از دو سال، وعده‌های روحانی، پوچ و پوشالی از آب درآمد و فریبایی‌های «فریدون»، جز فریب، حاصلی نداشت؛ اوضاع، بد و بدتر شد و از توافق هسته‌ای، آبی برای مردم، گرم نشد و نخواهد شد؛ جامعه جهانی نیز فهمید که ماهیت جمهوری اسلامی، تغییرپذیر نیست؛ هر چند، مکارانه‌تر و زیرکانه‌تر از همه، «رهبر نظام جمهوری اسلامی» (و نه فقط شخص سید علی خامنه‌ای) فهمید که مردم، به‌زودی درخواهند یافت که بار دیگر چه کلاه بزرگی بر سر آنها رفته و اوضاع اقتصادی و اجتماعی آنها بدتر هم خواهد شد و آماده اعتراض خواهند گشت؛ پس با کلیدواژه «نفوذ»، زمینه را برای «نعوظ» استوانه‌های سرکوب آماده ساخت.

آری، تجربه نشان داده و تحلیل تئوریک، آشکار می‌سازد که «استبداد دینی» (بدترین نوع استبداد)، اصلاح‌پذیر نیست و راه رهایی از این دور باطل و چرخه‌ی فاسد، در درون دَوَران این دایره قرار ندارد؛ پس راه رهایی از اختاپوس جمهوری اسلامی چیست؟ «رهایی، رایگان نیست»، اما حداقل شایسته و بایسته است که کم‌ترین هزینه را برای آن پرداخت کنیم و آن هم هزینه‌ای نیست جز عدم تامین هزینه نظام؛ این‌که هزینه و سوخت موتور نظام در حال فرسایش و فروپاشی جمهوری اسلام را تضمین نکنیم و به دست خودمان، به این نظام سراپا جنایت و خیانت، مشروعیت نبخشیم و کوره آدم‌سوزی جمهوری اسلامی را برای سوزاندن خود و فرزندانمان، سوزان و فروزان نگاه نداریم. آیا این عاقلانه است که به دست خودمان، آتشی را برافروزیم که تا کنون جان و روان بسیاری را نابود ساخته، میلیون‌ها نفر را به کام مرگ آنی انداخته یا به حال مرگ تدریجی درانداخته؟ و مهم‌ترین و کم‌هزینه‌ترین اقدام در این راستا، نافرمانی مدنی، عدم مشارکت در نمایش‌های ساختار جمهوری اسلامی و بازی نکردن در زمین نظام است.

به هر حال، گذشته‌ها گذشته، هر چند اثرات آن، به‌ویژه در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی، صدها سال باقی خواهد ماند، اما به‌جای امید واهی و گفتن این‌که «از این ستون به آن ستون فرج است»، بهتر است با سوخت‌رسانی به موتور نامیزان و گرم کردن تنور در حال خاموشی جمهوری اسلامی، «ظهور» هر روزه این نظام را تکرار و بسامد آن را بلندتر نکنیم و به آن «فرج» و گشایش نبخشیم و امروز و آینده خود و فرزندان‌مان را ویران‌تر و سیاه‌تر نسازیم و اگر چنین کردیم، پیش و بیش از هر چیز، شایسته است خودمان را ملامت کنیم که «خودکرده را تدبیر نیست»! تا زمان انتخابات بعدی، قطعا توپخانه‌های رسانه‌ای داخلی و بین‌المللی، با قطبی‌سازی فضای سیاسی کشور و ابلیس و قدیس و اهورا و اهریمن سازی‌های دروغین و گسترده، بار دیگر تلاش خواهند کرد نظام یک‌دست اما لرزان خود را، نظامی مردمی با قطب‌بندی‌های دموکراتیک نشان دهند و امید واهی برای بهبود اوضاع در دل و درون مردم ایجاد کنند، اما بدون هیچ‌گونه تعارف، باید گفت که «خر، داغ می‌کنند» و هیچ «بوی بهبودی از اوضاع ایران» در این مسیر، شنیده نخواهد شد.

ممکن است بگویید اگر هیزم تنور انتخابات نظام را فراهم نکنیم و آن را خاموش سازیم، تنوره آتش جنگ داخلی، ایران را خواهد سوخت و ایرانیان را به کام خود خواهد کشید؛ ایران، سوریه و عراق می‌شود و داعشیان بر ما حکم خواهند راند؛ اما این هم فریب، دروغ و «لولوی سر خرمنی» بیش نیست، باید به نظام دروغ و دغل و فریب و نیرنگ نشان دهیم که «آن ممه را لولو بُرد!»؛ همه چیز در دست خود «ما مردم ایران» است، اگر ما بخواهیم، اگر «من و تو ما بشویم»، آگاه باشیم و «داعش‌اندیش» نباشیم، «با دوستان، مروت و با دشمنان، مدارا» داشته باشیم، به‌راحتی می‌توانیم ماشین سرکوب نظام را، که در مقابل سیل بنیان‌کن اراده‌ی مردم، هیچ است، خاموش سازیم و خانه‌مان را آزاد و آباد سازیم؛ پس بیاییم «دست در دست هم نهیم به مهر؛ میهن خویش را کنیم آباد» و آگاه و آزاد... 

و در پایان، سوالی برای اندیشیدن:

آیا بهتر نیست اگر برای آزادی، هزینه نمی‌دهیم، حداقل برای استبداد، هزینه نکنیم؟ 


نوشتارهای مرتبط:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

*** نظرات شما بلافاصله منتشر می‌گردد ***