صفحات

۱۳۹۶ آذر ۲۶, یکشنبه

اختاپوس جمهوری اسلامی و هیاهوی بسیار برای هیچ

اختاپوس جمهوری اسلامی و 
«هیاهوی بسیار برای هیچ»

«چه کسی می‌خواهد من و تو ما نشویم؟»
 
 (عباس خسروی فارسانی)

توضیح: این نوشتار تحلیلی نخستین بار در شهریور ماه ۱۳۹۳ در وبسایت خودنویس منتشر شده است



چکیده:

تمام بازی انتخابات سال هشتاد و هشت و «جنبش سبز»، حتا اگر شکل‌گیری آن را ناشی از فوران موج آزادی‌خواهی و آگاهی‌خواهی مردم بدانیم، در ادامه تحت هدایت، مدیریت و کنترل کامل قرار گرفت؛ برای بخش گسترده‌ای از مردم، انتخابات صرفا بهانه‌ای بود برای ابراز و اظهار نارضایتی عمومی. میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد (با حمایت و هدایت هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی) که به عنوان رهبران این جنبش معرفی شدند، تنها سهم خود از قدرت را می‌خواستند و تا جایی که توان کنترل بحران را داشتند، نقش آنها به رسمیت شناخته شد و هنگامی که مدیریت بحران از دست آنها خارج شد، خود آنها کنترل شدند و به بازی ساختگی و خودساخته حصر تن سپردند، زیرا خواسته مردم، عبور از نظام بود و خواسته آنان، حرکت مردم در مرزهای نظام و «آرمان‌های دوران طلایی امام راحل». 

متن کامل نوشتار:

امروز پیش از هر چیز، لازم است گفته شود این نوشتار، در مسیر توهم توطئه گام برنمی‌دارد، اما نفی توهم توطئه، نافی آگاهی نسبت به استراتژی‌ها و تاکتیک‌ها نیست و البته بدیهی است که جمهوری اسلامی دست روی دست نمی‌گذارد تا مخالفان واقعی، آن را سرنگون کنند و از هر راهی، تلاش بر پراکندگی و اختلاف آنها می‌کند.

از آن‌جا که جمهوری اسلامی رژیمی بحران‌زا و بحران‌زی است، از مهم‌ترین روش‌های آن برای سرگرمی و انحراف مردم و مخالفان، علاوه بر تولید و حمایت اپوزیسیون‌های ساختگی، ساختن بحران‌های کنترل‌شده در راستای منافع خود او و ایجاد جنجال‌های رسانه‌ای متعاقب چنین بحران‌هایی است.

در چند روز گذشته، سخنانی از مهدی هاشمی رفسنجانی در پاسخ به بیژن فرهودی، مجری سابق صدای آمریکا، منتشر شد که بخش‌هایی از آن بسیار راهگشا و روشنگر است؛ ابتدا نگاهی می‌اندازیم به سه پرسش و پاسخ در این گفتگو:

فرهودی: حتما به عنوان یکی از اعضای وابسته به این نظام، به ولایت فقیه معتقد هستی؟

مهدی هاشمی: نه، التزامی به ولایت فقیه ندارم، پدرم هم مخالف است. به گفته پدرم این موضوع دارای اشکال است. او در یک سخنرانی به این نکته اشاره کرده؛ اما اگر بگویم با نظام جمهوری اسلامی مخالفم دروغ گفته‌ام....

فرهودی: این دعواها بین روسای قوا واقعیه یا جنگ زرگری است؟

مهدی هاشمی: همین دعواها جمهوری اسلامی را نگه داشته. این دعواها منجر به ثبات این حکومت شده، چون مردم این دعواها را دموکراسی می‌بینند. جنگ زرگری نیست واقعا دعواست. البته این دعواها در میان خودشونه... داخل حکومت خودمون دموکراسیه...، اینا در میان خودشون دموکراسی دارن ولی خارج از نخبگان سیستم دیکتاتوری است. خامنه‌ای این‌گونه دعواها رو تشویق هم می‌کنه. همه نخبگان می‌دونن که تا کجا باید پیش بروند. یعنی اصولی را پذیرفتن. دوره قبل ۴۰ میلیون نفر اومدن رای دادن، قبل اون ۳۰ میلیون اومدن به آقای خاتمی رای دادن. این انتخابات‌ها جمهوری اسلامی را سر پا نگه داشته. اما در انتخابات قبلی آقای موسوی اصول را رد کرد. حتی بابام هم [علی‌‌‌اکبر هاشمی رفسنجانی] اصول را رد کرد و دعوایی که شد مشروعیت [نظام] را زیر سوال برد. اینا با ما خیلی بدن چون می‌‌گن شما از بازی خارج شدید. ما می‌گیم شما از بازی خارج شدید چون انتخابات باید سالم باشه در میان خودمون.

فرهودی: واقعا فکر می‌کنی در انتخابات ریاست جمهوری  ۸۸ تقلب شده؟

مهدی هاشمی: من معتقدم اگر انتخابات به مرحله دوم می‌رفت موسوی برنده می‌شد. من آمار دارم رأی موسوی بیشتر بود در  مرحله اول، موسوی در مرحله اول ۲ درصد جلوتر از احمدی‌نژاد بود، حدود ۴۸ به ۴۶.

این سخنان حاوی نکات زیر است:

۱- بر اساس تئوری قرون وسطایی و عقب‌مانده ولایت فقیه، حاکمان چون چوپان هستند و مردم چون گله، رمه و چهارپا (الانام کالانعام)؛ حاکمان، رشید هستند و مردمان، صغیر؛ از این رو، طبق چنین نگاهی، کاملا طبیعی است که میان حاکمان، نوعی دموکراسی، نه به معنای دقیق آن، بلکه صرفا به معنای چرخش مسالمت‌آمیز قدرت، حاکم باشد، اما برای استمرار حکومت، مردمان باید مورد قهر و غلبه و دیکتاتوری قرار بگیرند و آگاه نشوند و همواره در وحشت به سر برند تا جرات تمرد و طغیان پیدا نکنند (النصر بالرعب). ۲- نظریه ولایت فقیه، نه امری اعتقادی، که استراتژی‌ای است مبتنی بر «مصلحت نظام» و برای حکومت کردن و از این رو، هیچ استبعادی ندارد که شخص ولی فقیه نیز به ولایت فقیه اعتقاد قلبی نداشته باشد.

۳- چرخ جمهوری اسلامی و هیچ سیستمی بدون مخالف و به بیانی، چرخ‌دنده‌ها و روغن نمی‌چرخد و هر سیستمی، خواهان دوام و بقاء است؛ اختلاف‌ها، بحران‌ها و مخالف‌خوانی‌های درون سیستم اختاپوسی جمهوری اسلامی نیز واقعی هستند، اما تا آنجا قابل قبول هستند که تحت هدایت و کنترل و در چهارچوب نوشته و نانوشته قوانین بازی نظام قرار داشته باشند.

۴- تمام بازی انتخابات سال ۸۸ و «جنبش سبز»، حتا اگر شکل‌گیری آن را ناشی از فوران موج آزادی‌خواهی و آگاهی‌خواهی مردم بدانیم، در ادامه تحت هدایت، مدیریت و کنترل کامل قرار گرفت؛ برای بخش گسترده‌ای از مردم، انتخابات صرفا بهانه‌ای بود برای ابراز و اظهار نارضایتی عمومی. میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد (با حمایت و هدایت هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی) که به عنوان رهبران این جنبش معرفی شدند، تنها سهم خود از قدرت را می‌خواستند و تا جایی که توان کنترل بحران را داشتند، نقش آنها به رسمیت شناخته شد و هنگامی که مدیریت بحران از دست آنها خارج شد، خود آنها کنترل شدند و به بازی ساختگی و خودساخته حصر تن سپردند، زیرا خواسته مردم، عبور از نظام بود و خواسته آنان، حرکت مردم در مرزهای نظام و «آرمان‌های دوران طلایی امام راحل».

۵- مهدی هاشمی، با انتشار خواسته یا ناخواسته این گفتگو، این پیام را می‌رساند که ما قوانین بازی را پذیرفته و در چهارچوب آن بازی می‌کنیم، اگر هم خطایی صورت گرفته، اینک دوباره بیاییم در چهارچوب قرار بگیریم و «در میان خودمان» دموکراتیک باشیم و به فکر «مصلحت حفظ نظام» و شرایط خطیر «گذار به جمهوری اسلامی پساخامنه‌ای» باشیم؛ وی به منظور نشان دادن وفاداری و حسن نیت خود و «بابا»، می‌گوید: «حتی بابام هم اصول را رد کرد و دعوایی که شد مشروعیت [نظام] را زیر سوال برد». ۶- مهدی هاشمی سقف مطالبات در مورد انتخابات ۸۸ را تا حد امکان پایین می‌آورد و می‌گوید نهایتا اختلاف ما و شما بر سر «۲ درصد» بود: «موسوی در مرحله اول ۲ درصد جلوتر از احمدی‌نژاد بود، حدود ۴۸ به ۴۶». امری که کاملا قابل توافق، تراضی و چشم‌پوشی است.
در ادامه، علاوه بر بحران «جنبش سبز»، به عنوان شاهدی بر مدعای مطرح شده، به ذکر چند مورد از دیگر بحران‌ها و جنجال‌های واقعی یا ساختگی و کنترل‌شده جهت بهره‌برداری‌های ویژه نظام اختاپوسی جمهوری اسلامی می‌پردازم:

۱. قتل ستار بهشتی، بحران کهریزک، دستگیری‌ها و بحران بند ۳۵۰ زندان اوین

جمهوری اسلامی کاملا بر عدم مشروعیت و مقبولیت خود واقف است و هیچ ابایی از این‌که به عنوان سیستمی رعب‌افکن، تروریستی، آدم‌کش و ناقض حقوق بشر شناخته شود، ندارد؛ زیرا می‌داند آن سوی رخت بربستن حاکمیت خفقان، شکستن استراتژی «النصر بالرعب» است و شکست این استراتژی، یعنی سرنگونی نظام. بنا بر این، جمهوری اسلامی به لحاظ نتیجه، مشکی با انتشار خبر کشته شدن ستار بهشتی، بازداشتی‌های کهریزک، سایر دستگیری‌ها و نیز ماجرای بند ۳۵۰ اوین ندارد، مادام که به این نتیجه راه ببرد که مخالفت با ما، چنین عاقبتی در پی دارد؛ البته این به هیچ روی، به معنای همکاری زندانیان سیاسی با نظام نیست، بلکه به این معناست که جمهوری اسلامی بالمآل سود خود را از چنین فرایندها و فراورده‌های آن‌ها خواهد برد و با کنترل و هدایت نتیجه چنین بحران‌ها و جنجال‌هایی و مجازات‌های کاملا نامتناسب با جرم برای عاملان چنین مسائلی، از یک سو، جو خفقان، رعب و وحشت را گسترده‌تر می‌سازد و از سوی دیگر، دست عاملان را برای تکرار چنین بحران‌هایی باز می‌گذارد.

۲. آزادی‌های یواشکی

جمهوری اسلامی با حرکت‌های فردی و آزادی‌های یواشکی نیز مشکل چندانی ندارد، بلکه مشکل او با حرکت‌های سازماندهی‌شده، دارای استراتژی و نیز جسارت‌های جمعی و آزادی‌های آگاهانه و آشکارا است.
به خوبی به یاد دارم که در تیرماه ۱۳۹۱ زمانی که در بازداشتگاه پلیس آگاهی اصفهان به سر می‌بردم، سرهنگ ستار خسروی - فرمانده پیشین پلیس فتای اصفهان و رئیس کنونی پلیس آگاهی اصفهان - در بازجویی‌های خود بیش از هر چیز خواستار کشف ارتباط‌های من با خارج از کشور، اسرائیل، انگلیس و آمریکا بود!

پس از اینکه از پلیس فتا به بازداشتگاه وزارت اطلاعات در بند الف. طا زندان مرکزی اصفهان منتقل شدم نیز، رئیس بازداشتگاه و بازجویان بیش از هر چیز دنبال ارتباطات سازمانی من بودند و تا موقعی که یقین پیدا نکردند که من هیچ‌گونه ارتباط سازمانی و فعالیت سازمان‌یافته ندارم، مرا رها نکردند. رئیس بازداشتگاه، که با فامیل «زرین» خود را معرفی می‌کرد و در خارج از زندان، کسی او را «شمسایی» معرفی کرد، به صراحت می‌گفت بروید در خفای خودتان و «یواشکی» خانم‌بازی و مشروب‌خواری کنید، اما کاری با سیاست نداشته باشید.

برای همین است که می‌بینیم جمهوری اسلامی نه تنها «آزادی‌های یواشکی» را سانسور و سرکوب نکرد، بلکه «یواشکی» آن را حمایت و هدایت نیز کرد و مثلا احمد خاتمی، در تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی و کاظم صدیقی در نماز جمعه تهران، با موضع‌گیری ظاهری در مقابل آن، به نوعی به ترویج آن نیز پرداختند.
 

۳. دستگیری «هپی»ها

در اینکه جمهوری اسلامی نظامی غم‌پرور و ماتم‌ساز است و اندوه و افسردگی، مکمل خفقان و استبداد است و نشاط و شادی (هپی) دستیار و همراه آزادی و آگاهی است، هیچ تردیدی نیست. اما وقتی صدا و سیمای رسمی جمهوری اسلامی، دستگیری اعضای «هپی» را به صورت گسترده پوشش می‌دهد و به دنبال آن، هیاهوی رسانه‌ای ایجاد می‌شود و یک روز بعد، پس از بهره‌برداری لازم، آن‌ها را آزاد می‌کند، بهترین و واقع‌بینانه‌ترین تحلیل، آن است که پیام این کار به مردم این است که از ما بترسید، حتا در مورد مسائلی که در ظاهر، هیچ ربطی به سیاست ندارد.

۴. جنجال دلقک‌ها یا جدال با واقعیت‌ها؟

گاهی اوقات، در فضای رسانه‌ای رسمی جمهوری اسلامی با نقل قول‌هایی از چهره‌های دلقک‌گونه جمهوری اسلامی مواجه می‌شوم که برای آنها، علاوه بر حماقت، تبیینی یافت نمی‌شود جز سرگرم ساختن مردم به جنجال دلقک‌ها و دور ساختن آن‌ها از جدال با واقعیت‌ها.

چنین مواردی بسیار زیاد دیده می‌شود. در همین چند روز اخیر، با دو مورد از این سنخ سخنان مواجه بودیم؛ و نکته جالب توجه آن‌ها، این بود که در هر دو مورد، چنین سخنانی عینا در سالیان پیش نیز تکرار شده بودند و بنا بر این، احتمال حماقت صرف را اندکی از ذهن دور می‌سازد، به‌ویژه که توسط رسانه‌های مثل خبرگزاری امنیتی فارسی، پوشش داده می‌شوند؛

مورد نخست، مربوط به سخنان جعفر شجونی، عضو جامعه روحانیت مبارز تهران است. وی در حدود ۲ هفته پیش، در گفتگو با مجله «تماشاگران» گفته بود: «بی‌حجاب‌ها پیرمرد ۹۰ ساله را هم از خود بی‌خود می‌کنند، چه برسد به جوانان» و سپس در مصاحبه‌ای با مسیح علی‌نژاد که در شبکه «من و تو» به صورت گسترده پوشش داده شد، گفت: «باسن قلمبه دختران، جوانان را آتش می‌زند». اما این سخنان شجونی، نه سخنانی ناگهانی و از سر حماقت، که به نظر می‌رسد سخنانی حساب‌شده است که ابتدا در یک مجله چاپی رسمی منتشر می‌شود (که قابلیت ویرایش پیش از انتشار و یا عدم انتشار را دارد) و سپس در گفتگو با خبرنگاری «غیرمستقل» مطرح می‌شود که شجونی با توجه به شناخت و سابقه‌ای که از وی دارد، اساسا می‌تواند چنین گفتگویی را انجام ندهد.

اما ماجرا وقتی جالب‌تر می‌شود که بدانیم شجونی در مرداد ماه ۲ سال پیش نیز دقیقا همین سخنان را در گفتگو با یک سایت حکومتی داخلی با گرایشات امنیتی (عصر ایران) بیان کرده است: «پیرمرد ۹۰ ساله که به خیابان می‌رود و این‌ها [دختران] را می‌بیند یک جوری می‌شود، چه برسد به جوانان». البته در این هیچ تردیدی نیست که ماجرای حجاب، برای جمهوری اسلامی بهانه‌ای است برای ایجاد رعب و وحشت و گسترانیدن هیمنه، سیطره و سلطه خود.

اما مورد دوم، مربوط به سخنان سردار محمدرضا نقدی است؛ وی ۲ روز پیش، در ۲۹ مرداد ۱۳۹۳، در سخنانی که خبرگزاری امنیتی فارس آن را انعکاس داده بود،‌ بیان داشت: «نسل غرب در حال انقراض است، به طوری که ۱۰۰ سال آینده در کتاب‌های تاریخ باید بنویسند نژادی به نام نژاد اروپایی زمانی روی کره زمین وجود داشت»؛ اما باز هم جالب است که ۱ سال پیش، در ۳۰ مرداد ۱۳۹۲ و باز هم در خبرگزاری فارس، مشابه همین سخنان را گفته بود: «رشد جمعیت غربی‌ها سیر نزولی دارد و اگر آن‌ها از دیگر کشورهای آسیایی و آفریقایی مهاجر نپذیرند تا زاد و ولد کنند، مطمئنا تا ۸۰ سال آینده دیگر نسل آن‌ها منقرض می‌شود.» اختاپوس رسانه‌ای
اما همه این هیاهوها و بحران‌ها، بدون یک اختاپوس رسانه‌ای منسجم و منظم، قابل توسعه، هدایت، کنترل و بهره‌برداری نیست و جمهوری اسلامی در این زمینه نیز استراتژی‌ها و تاکتیک‌های ویژه خود را دارد. در مورد رسانه‌های تصویری و نوشتاری داخل کشور، کاملا قابلیت انتشار، مدیریت و سانسور هدایت‌شده وجود دارد. اما در مورد رسانه‌های خارج از کشور نیز جمهوری اسلامی سعی می‌کند با هدایت و حمایت پنهان و آشکار و آگاهانه و ناآگاهانه نیروی انسانی و نیز تزریق مستقیم و غیرمستقیم منابع مالی و انجام لابی‌های گوناگون، اهداف خود را سامان و سازمان بخشد؛ که این امر در مورد مسائلی مثل «جنبش سبز»، «بند ۳۵۰ زندان اوین» و «آزادی‌های یواشکی» به خوبی قابل ردیابی است؛ و البته تحلیل و بررسی اختاپوس رسانه‌ای جمهوری اسلامی، نوشتاری جداگانه را می‌طلبد.

نتیجه

بی‌گمان جمهوری اسلامی، طبلی است کوبان و پرصدا، اما پوچ و توخالی و خود نیز به خوبی بر این امر، آگاه است و تنها راه دوام خود را کوبیدن هر چه بیش‌تر بر این طبل و ایجاد صداهای هراسناک بلندتر برای تحقق «نصر با رعب» می‌داند و بزرگ‌ترین ترس او، از روزی است که مردم نترسند و سه لشگر آزادی‌خواهان، گرسنگان و تشنگان، متحد و یکپارچه شوند و بازوهای اختاپوس جمهوری اسلامی را جدا سازند و مرگ او را رقم زنند.
اما اگر فکر کنیم جمهوری اسلامی یک تن لش دیوانه و بی‌عقل و «تدبیر» است، سخت اشتباه کرده‌ایم؛ این نظام، با تکیه بر منابع نفت و استناد به «مصلحت نظام» و اتکا به آموزه‌های توجیه‌گر و مجوزساز حوزوی، دارای استراتژیست‌های قوی و تصمیم‌سازان پیدا و پنهانی است که برای هر بحران، ضد بحران و برای هر تک، پاتک و برای هر جنجال، جواب می‌سازند و می‌گسترانند.

نتیجه اینکه یکی از علل و عوامل مهم دوام جمهوری اسلامی، با وجود ضعف بسیار عمیق و گسترده در مشروعیت و مقبولیت، و غوطه‌وری او در بحران‌های عمیق و چندلایه داخلی و خارجی، داشتن استراتژی‌های بنیادین و اتخاذ تاکتیک‌های مناسب برای اجرای آن استراتژی‌ها و تکیه بر ناآگاهی و رعب و وحشت مردم است؛ و در سوی دیگر، یکی از علل و عوامل عدم توفیق مخالفان جمهوری اسلامی، نداشتن استراتژی‌ها و تاکتیک‌های مناسب و بازی در زمین نظام اختاپوسی جمهوری اسلامی است.
در این زمینه، به گفته یکی از دوستان نیک‌اندیش، مقایسه وضعیت اپوزیسیون جمهوری اسلامی با فیلم «ماتریکس»، می‌تواند روشنگر باشد؛ اپوزیسیونی که در واقع، پوزیسیون است و توهم اپوزیسیون دارد و حتی تاسف‌برانگیزتر، می‌داند پوزیسیون است، اما قمپز اپوزیسیون درمی‌کند و در نمایش آن، ایفای نقش می‌کند!

==============

عنوان اصلی این نوشته، برگرفته از نمایشنامه «هیاهوی بسیار برای هیچ» اثر ویلیام شکسپیر است.

عنوان فرعی، برگرفته از شعر زیر از حمید مصدق است:

با من اکنون چه نشستن‌ها، خاموشی‌ها

با تو اکنون چه فراموشی‌هاست

چه کسی می‌خواهد

من و تو ما نشویم

خانه‌اش ویران باد

من اگر ما نشوم، تنهایم

تو اگر ما نشوی،

خویشتنی

از کجا که من و تو

شور یکپارچگی را در شرق

باز برپا نکنیم

از کجا که من و تو

مشت رسوایان را وانکنیم

من اگر برخیزم

تو اگر برخیزی

همه بر می‌خیزند

من اگر بنشینم

تو اگر بنشینی

چه کسی برخیزد؟...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

*** نظرات شما بلافاصله منتشر می‌گردد ***